Status             Fa   Ar   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

m-hekmat.com 2002-09-13 اين مطلب هنوز مقابله و تصحيح نشده است.

دورنماى فلاکت و اعتلاى نوين انقلاب
تزهايى در باره اهميت سياسى بحران اقتصادى


2
١- بحران اقتصادى سرمايه دارى وابسته، که زمينه اقتصادى شرايط انقلابى دو ساله اخير را فراهم آورده است، نه تنها هيچ نشانى از فروکش کردن ندارد، بلکه بطرز بارزى نيز تشديد شده است.
3
بيکارى ميليونى کارگران و زحمتکشان و کاهش شديد سطح معيشت آنان، فلاکت رشد يابنده توده هاى وسيع زحمتکش، تورم شديد، کاهش قابل ملاحظه توليد، انقباض اعتبارات و سرمايه گذارى ها، و... همه و همه دال بر عمق و دامنه بحران موجود است.
4
٢- بحران موجود، بر خلاف تبليغات ضد انقلابى رژيم کنونى، ابدا زائيده انقلاب نبوده بلکه خود سرمنشاء آنست. اين بحران صرفا بوسيله انقلاب تسريع و تشديد شده است.(١)
5
تناقضات اقتصادى نظام سرمايه دارى وابسته، پس از دوره کوتاهى از انباشت سريع سرمايه که موجبات آنرا افزايش ناگهانى بهاى نفت در سالهاى ٥٣ و ٥٤ فراهم آورده بود، با پايان اين روند صعودى و سکون درآمد نفت، به اوج رسيد. انقباض ناگهانى پس از يک دوره کوتاه و سريع انباشت به بحرانى منجر شد که از يک سو رقابت ميان اقشار مختلف سرمايه را شـدت بخشيد و از سوى ديــگر ضـرورت حمله اى وسيع و همه جانبه را از جانب سرمايه بر سطح معيشت کارگران و زحمتکشان براى سرمايه دارى ايران آشکار ساخت. ليکن در نظام سرمايه دارى وابسته، که در شرايط معمول و "غيربحرانى" خود نيز بر استثمار شديد و عريان و تحميل شرايط معيشتى فلاکت بار بر توده هاى وسيع کارگر و زحمتکش استوار است، تدارک حمله اى جديد بر طبقه کارگر و ساير زحمتکشان نمى تواند حاصلى جز فراخواندن آنان به مصافى آشکار بر عليه استثمار، و استبدادى که ضامن هميشگى اين استثمار است، داشته باشد. چنين بود که در جريان مبارزات زحمتکشان خارج از محدوده تهران شيپور آغاز جنگ طبقاتىِ آشکار از هر دو سو نواخته شد. موج مبارزات انقلابى و عمدتا خودبخودى کارگران و زحمتکشان کشور ما، در شرايطى که بورژوازى وابسته و حکومت آن از حداقل انسجام داخلى و وحدت ايدئولوژيک - سياسى برخوردار بود، در اولين تلاطم خويش طومار رژيم مزدور شاه را درهم پيچيد.
6
باين ترتيب با اعتلاى مبارزات کارگران و زحمتکشان و اوجگيرى انقلاب، بورژوازى نه تنها در ايجاد شرايط مناسب براى حل مشکلات اقتصادى و تثبيت حاکميت سرمايه برکار در ابعادى گسترده تر موفق نشد، بلکه نفس حاکميت سياسى و مالکيت خويش بر وسايل توليد را نيز در معرض خطر يافت. سرمايه هاى مختلف صنعتى، تجارى، و بانکى، "امنيت" خويش را از دست دادند. کارخانه داران، تجار، بانکداران و هزاران انگل بزرگ و کوچک ديگر بهمراه سرمايه هاى منقول خويش از خوف خشم انقلابى توده هاى زحمتکش گريختند و آنان که ماندند هرچه داشتند راکد کردند و به انتظار هنرنمائى نمايندگان خويش در جبهه ملى و نهضت آزادى نشستند. حکومت بورژوايى، اين پاسدار منافع کل بورژوازى و کارگزار و مباشر فعال انباشت سرمايه در کشور، به همت کارگران دلاور صنعت نفت و ديگر صنايع دولتى، براى مدتى طولانى در طى انقلاب از بخش قابل ملاحظه اى از در آمد خويش محروم گشت. در بخشهاى توليدى ديگر، اعتصابات، تصرف ها و اعمال کنترل مستقيم کارگران بر توليد، سودآورى سرمايه را بشدت تنزل داد. براى بورژوازى روياى حل بحران اقتصادى بر دوش توده ها، و آغاز دوره جديدى از انباشت سرمايه بر متنى از تشديد فقر و استثمار، به کابوس مصادره ها، خلع يدها و اعدام ها بدل گشت. بورژوازى در اولين مصاف آشکار با کارگران و زحمتکشان ناگزير به عقب نشينى شد و در اين عقب نشينى بر ابعاد بحران نظام توليدى خويش شدت بخشيد.
7
٣- اعتلاى مبارزات انقلابى، قيام بهمن ماه و سرنگونى رژيم مزدور شاه، از آنجا که به تصرف قدرت سياسى بوسيله نيروهاى انقلابى منجر نشده و به لطف رهبرى خرده بورژوايى حاکم بر جنبش انقلابى، آنرا همچنان در خدمت آن طبقه اى باقى گذاشت که گريزى از، و تمايلى جز، ابقاء و تحکيم مناسبات سرمايه دارى وابسته و نجات آن از مهلکه انقلاب ندارد، در ماهيت بحران اقتصادى و ضروريات اقتصادى و سياسى خروج از آن از ديدگاه طبقات اصلى جامعه تغييرى نداده است:
8
٣. الف: از نقطه نظر بورژوازى سراپا وابسته ايران، حل بحران اقتصادى امپرياليسم در ايران همچنان در گرو تامين انسجام درونى در طبقه سرمايه دار، سازماندهى دستگاه سرکوب و تثبيت حاکميت سياسى بلامنازع بورژوازى، و حمله سيستماتيک به سطح معيشت کارگران و زحمتکشان براى فراهم کردن مقدمات اقتصادى و سياسى دوره جديدى از انباشت سرمايه است. اين نکته ايست که واقعيات مبارزه طبقاتى حتى در مغز کودن ترين و خوش خيال ترين سياستمداران نوظهور بورژوازى نيز فرو کرده است. طرح وام بيکارى دولت بازرگان، که هدف عمده آن رسميت بخشيدن به فقر توده ها به مثابه واقعيتى "طبيعى"، "متعارف" و "پذيرفته شده" بود، سمينار اقتصادى دولت که هدفى جز مشروعيت بخشيدن به مالکيت خصوصى بر وسايل توليد نداشت، و... اولين گام ها در حمله منظمى بود که بورژوازى به اهتمام عمال جديد خود به طبقه کارگر و ساير زحمتکشان تدارک ديده بود. "حرام کردن" اعتصابات و تظاهرات کارگرى، تشکيل نيروى ويژه، پيگرد، توقيف و حتى ترور کارگران آگاه و مبارز، حمله به گروهها و سازمانهاى مختلف کارگرى وکمونيستى و ... بالاخره کشتار وحشيانه زحمتکشان کردستان که در برابر بورژوازى بر خواستهاى خويش پا فشردند، همه و همه بر اين امر گواهى ميدهد که رژيم کنونى دقيقا وظايف سياسى و اقتصادى خويش را، در سرکوب انقلاب و ايجاد زمينه امن براى حرکت سرمايه بخوبى ميشناسد. (٢)
9
٣. ب: از نظرطبقه کارگر و ساير زحمتکشان کشور، خروج از "بحران اقتصادى"، که معنايى جز نابودى فقر و استثمار، حل انقلابى مساله فلاکتى که در پيش است و تحقق خواستهاى اقتصادى کارگران و زحمتکشان ندارد، همچنان در گرو تشديد مبارزه طبقاتى بر عليه بورژوازى سراپا وابسته و نظام امپرياليستى حاکم بر جامعه، سرنگونى حکومت بورژوائى، اعمال حاکميت دموکراتيک کارگران و زحمتکشان بر اقتصاد و سياست کشور است. بطور خلاصه، حل مساله فلاکت و دستيابى به خواست هاى حقه اقتصادى، از نقطه نظر طبقه کارگر و ساير زحمتکشان کشور در گرو ادامه انقلاب دموکراتيک و پيروزى آنست. اين نيز واقعيتى است که کارگران و زحمتکشان، هر چند به تدريج، روزبروز بدان آگاهتر ميگردند. اين واقعيت در سه ماهه اخير به وضوح آشکار گشته است. اگر مبارزات مردم خارج از محدوده بر سر مساله مسکن در ابتداى امر آغازگر مبارزه آشکار طبقاتى و طرح مسائل مبرم انقلاب ما در سطح جامعه بود، مصادره ميوه از طرف زحمتکشان تبريز و شکل تعرضى ايکه اين حرکت توده اى بخود پذيرفت، طرح مجدد مساله مسکن و تصرف اراضى خارج از محدوده توسط زحمتکشان در رويارويى با پاسداران جمهورى اسلامى، خيزش انقلابى صيادان انزلى و ... تاکيدى بر اين واقعيت است که از نقطه نظر رنجبران کشور مبارزه مى بايد همچنان تا پيروزى نهايى، به شيوه اى انقلابى ادامه يابد.
10
٤- با توجه به آنچه گفتيم، اعتلاى نوينى در مبارزات طبقاتى آشکار کارگران و زحمتکشان بر عليه بورژوازى و حکومت عوامفريب کنونى اش واقعيتى انکارناپذير استـ اعتلائى که ناگزير بار ديگر مسائل مبرم انقلاب حاضر را با مساله اساسى انقلاب ما، تصرف قدرت سياسى بوسيله کارگران و زحمتکشان، پيوند خواهد داد بخصوص که:
11
٤. الف: حل بحران کنونى نظام سرمايه دارى وابسته بشيوه مسالمت آميز و از طريق رفرم هاى اقتصادى براى بورژوازى مقدور نيست. دست نخورده ماندن زيربناى اقتصادى سرمايه دارى وابسته بدين معناست که رژيم کنونى، که وظيفه رتق و فتق بحران اقتصادى و سياسى امپرياليسم در ايران را از رژيم شاه تحويل گرفته است، عليرغم امکانات سياسى- ايدئولوژيکى که موقتا بر مبناى توهمات رو به زوال توده ها از آن برخوردار است، از نظر اقتصادى نه تنها "راه حل" جديدى را بر روى خود گشوده نمى بيند، بلکه حتى ناگزير است در چهارچوبى محدودتر، با تناقضات حادتر و شديدتر و با ظرفيت هاى اقتصادى بسيار نازلترى با بحران مواجه شود. اگر بحران اقتصادى بورژوازى را در زمان شاه به جنگ طبقاتى آشکار و روياروى با زحمتکشان ناگزير ميکرد، امروز اين جبر بيش از پيش بر دوش او سنگينى ميکند، بورژوازى خود هيچگونه توهمى نسبت به امکان عملى تخفيف بحران از طريق مسالمت آميز ندارد و در تحليل نهائى سرکوب شديد مبارزات اقتصادى و سياسى زحمتکشان و رسميت بخشيدن به سطح موجود فقر و فلاکت و حتى تشديد آن را تنها راه رهايى خويش ميشناسد. سياست هاى کوتاه مدت تامين اعتبارات مصرفى، ايجاد اشتغال بگونه اى موضعى و اختصاص "يکروز درآمد نفت به عمران استانها" پيش از آنکه بيانگر امکانات بورژوازى در تخفيف فلاکت باشد، نشانه عجز او در ارتقاء سطح معيشت کارگران و زحمتکشان در جريان توليد سرمايه دارى است. بورژوازى و رژيم کنونى اش در تبليغات وسيع خود چنين ادعا ميکنند که رفع فقر و فلاکت توده ها مستلزم "براه افتادن هر چه سريعتر چرخهاى توليد" است. ليکن نکته اينجاست که از نقطه نظر سرمايه دارىِ بحران زده ايران، "براه افتادن چرخهاى توليد" خود قبل از هر چيز مستلزم تشديد فقرو فلاکت توده هاست، چراکه سرمايه "چرخهاى توليد" را صرفا (و البته، در شرايط کنونى، آنهم پس از سرکوب سياسى کارگران و زحمتکشان انقلابى و ايجاد "امنيت" براى سرمايه و سرمايه داران)، از طريق ايجاد شرايط استثمار و سودآورى لازم "براه مى اندازد". هر وقت و هر جا که چرخهاى توليد، در چهارچوب مناسبات توليدى موجود، براه افتد، نه تنها موجب کاهش فقر و فلاکت نخواهد شد، بلکه آنرا به مثابه جزئى از واقعيت زندگى کارگران تثبيت خواهد کرد و رسميت خواهد بخشيد. بعبارت ديگر، در شرايط حاضر بورژوازى نمى تواند از طريق سرمايه گذارى (تبديل پول به سرمايه از طريق اشتغال کار مزدى)، سطح معيشت توده هاى زحمتکش را بهبود بخشد. کاملا بر عکس، حرکت پول در جهت استخدام کار مزدى و تبديل آن به سرمايه، خود مستلزم کاهش شديد سطح معيشت زحمتکشان و تثبيت نرخ استثمارِ شديدِ کار در سطح جامعه است. باين ترتيب عقب نشينى هاى رژيم در مقابل مبارزات زحمتکشان و رضايت دادن آن به برخى از خواستهاى اقتصادى آنان (بخصوص در مقابل کارگران بخش هاى مهم توليدى که از توان مبارزاتى بيشترى برخوردارند)، نه تنها از وخامت بحران اقتصادى بورژوازى نمى کاهد، بلکه با انتقال بخشى از درآمد او به زحمتکشان، بدون آنکه اين درآمد به سرمايه تبديل شود، عملا ظرفيت بورژوازى را در تخفيف بحران از طريق اقتصادى کاهش ميدهد(٣). هدف اساسى اين حرکات بورژوازى، که خود واکنشى در مقابل مقاومت دليرانه کارگران و زحمتکشان است، در تحليل نهائى چيزى جز عوامفريبى و ايجاد شکاف در صفوف طبقه کارگر نيست و تازه قدرت عمل بورژوازى و حکومت آن در پيگيرى اينگونه سياست هاى عوامفريبانه بسيار محدود است. تجربه وام بيکارى، با آن مقدار ناچيز، که تنها بمدت سه ماه و آنهم بنابر آمار اغراق شده خود دولت به ده درصد کارگران بيکار کشور تعلق گرفت، شکست مفتضحانه سياست عوامفريبانه ازدياد حداقل دستمزدها(٤)، برخورد فوق ارتجاعى دولت به مساله زاغه هاى جنوب شهر تهران و مسکن بطور کلى و ...(٥) همه دال بر محدوديت ريشه اى امکانات حل بحران بطريق مسالمت آميز بوسيله بورژوازى و حکومت نوظهور آنست.
12
٤- ب: تداوم تناقضات اقتصادى، جانبدارى آشکار حکومت از امپرياليسم و بورژوازى در عرصه هاى اقتصاد و سياست، در کنار فقر شديد توده ها، پايه هاى توهمات زحمتکشان را به رژيم کنونى سست کرده و سکون موقتى که اين توهمات بر مبارزات مستقيم و آشکار بخش وسيعى از توده هاى کارگر و زحمتکش تحميل کرده است، جاى خويش را به دوره جديدى از اعتراضات و اعتصابات وسيع خواهد داد.
13
حاکميت رهبرى خرده بورژوائى بر جنبش انقلابى، آنگاه که اين رهبرى نفوذ ايدئولوژيک - سياسى خويش را در خدمت بورژوازى و امپرياليسم و نجات مناسبات سرمايه دارى وابسته نهاد، ناگزير موجب شد که بخش وسيعى از کارگران و زحمتکشان انقلابى، به اميد تحقق خواست هاى خويش توسط "حکومت انقلابى"، از عرصه مبارزات سياسى و انقلابى بيرون کشيده شوند. در چنين شرايطى دست بدست شدن صورى حکومت و تغيير عناصر تشکيل دهنده آن، عليرغم دست نخورده ماندن محتواى طبقاتى اش در تحليل نهائى، به امپرياليسم فرصت داد تا انقلابى را که اهداف خويش را صرفا مى توانست با سرنگونى کامل حکومت بورژوازى و نفى کامل حاکميت اقتصادى و سياسى امپرياليسم متحقق کند، موقتا به رکود کشد. واضح است که باين ترتيب رکود مبارزات انقلابى زحمتکشان، از آنرو نبود که اينان خواستهاى اقتصادى و سياسى خويش را متحقق يافته بودند، بلکه از آنجهت بود که در تحقق خواستهاى خويش به رهبرى خرده بورژوائى و دولت بورژوازى اميد بسته بودند. اينک دقيقا به درجه اى که رژيم کنونى و بخصوص خمينى، موضع طبقاتى و جانبدارى خويش را از امپرياليسم و ناگزير عجز و عدم تمايل خود را در برآورده کردن خواستهاى کارگران و زحمتکشان، آشکار مى کنند، بهمان درجه نيز کارگران و زحمتکشان ضرورت از سرگرفتن مبارزات انقلابى را بيشتر و بيشتر درخواهند يافت(٦).
14
نکته ديگر اينکه، حل شدن خواستهاى اقتصادى توده هاى زحمتکش در خواستهاى سياسى و طرح شعار سرنگونى به مثابه شعار فراگير کارگران و زحمتکشان، که نشانه اعتلاى جنبش انقلابى کشور ما تا زمان قيام بهمن ماه بود، پس از بقدرت رسيدن حکومت خمينى - بازرگان، خود بهانه اى شد براى بورژوازى تا تحت لواى شعارهاى فرصت طلبانه و عوامفريبانه اى چون "چوب لاى چرخ دولت نگذاشتن"، "فداکارى براى اسلام و انقلاب اسلامى"، "معنويت نه ماديت"، و ... از تحقق خواست هاى اقتصادى کارگران و زحمتکشان امتناع کند و عملا در صدد برآيد که روحيه انقلابى آنان را مبناى تشديد استثمار آنان قرار دهد و کار را به آنجا برساند که کارگران مبارزى را که بر تحقق خواست هاى طبقاتى خويش پافشارى مى کنند با برچسب ضد انقلابى تهديد به تصفيه نمايد. اينک در شرايطى که فلاکت توده ها تشديد ميشود و عوامفريبى هاى رژيم رنگ مى بازد، شعارهاى اقتصادى، به مثابه اولين جرقه هاى هشيارى طبقاتى توده ها مجددا در سطح جامعه طرح گشته و زمينه هاى مادى بسيج سياسى نوينى فراهم ميگردد.

15
٥- استقرار و تشديد بحران اقتصادى بخودى خود صرفا ميتواند زمينه عينى اعتلاى مبارزات طبقاتى و اوج گيرى شرايط انقلابى را فراهم آورد، ايجاد شرايط ذهنى لازم براى بسيج مجدد توده هاى وسيع کارگر و زحمتکش براى مبارزه بر سر تصرف قدرت سياسى، قبل از هر چيز در گرو دخالت مؤثر و پيگير کمونيستها در مبارزاتى است که کارگران و زحمتکشان ناگزير، ولو به گونه اى خود بخودى، پراکنده و بى شکل، در مقابله با عواقب بحران اقتصادى دنبال مى کنند.
16
٥. الف: بخودى خود اعتراضات توده هاى وسيع کارگر و زحمتکش بر عليه اوضاع فلاکت بارى که پيش رو دارند در چهارچوب خواستهاى محدود اقتصادى (اشتغال، مسکن، بهداشت، تعليم و تربيت و...) محصور مانده و به اشکال پراکنده و جدا از هم در نواحى مختلف کشور صورت خواهد گرفت. شعارها و تشکيلات اين مبارزات نميتواند مبناى آن حرکت انقلابى وسيع گردد که اساس حاکميت رژيم کنونى را در عرصه سياسى نيز بزير سوال کشد.
17
٥. ب: در غياب دخالت پيگير و پيوند فعال کمونيست ها با مبارزات اقتصادى و اوج گيرنده کارگران و زحمتکشان، اين مبارزات ناگزير در هر مقطع بصورت مجزا با مقابله همه جانبه رژيم مواجه شده و سرکوب مى گردد. تنها تلاش مستمر کمونيست ها در سمت دهى، سازماندهى و ايجاد پيوند ميان عرصه هاى مختلف اين مبارزات مى تواند ضامن تداوم و ارتقاء آن باشد.
18
٥. ج: در غياب دخالت موثر کمونيست ها، خلاء ايدئولوژيک - سياسى موجود، اين امکان را به نيروهاى ضد انقلابى و يا سازشکار مى دهد تا مجددا مبارزات کارگران و زحمتکشان را به سکون کشانيده، وجه المصالحه خويش در کسب سهم بيشترى در قدرت سياسى قرار داده و يا حتى آنرا به عکس خود، يعنى به نيروئى توده اى براى سرکوب نهادهاى دموکراتيک و انقلابى جامعه بدل سازند.

19
٥. د: در غياب دخالت موثر کمونيست ها، در سطوح ايدئولوژيک - سياسى - تشکيلاتى، مبارزات اقتصادى و اوج گيرنده توده هاى کارگر و زحمتکش ناگزير در قيد و بند اتوپى هاى خرده بورژوايى (از قبيل جامعه بى طبقه توحيدى و...)، تشکيلات ماوراء طبقاتى (شوراهاى اسلامى و غير اسلامى "کارکنان"، و ...) و دموکراتيسم ناپيگير خرده بورژوايى (جايگزين کردن "مطالبه" حقوق دموکراتيک و اقتصادى از "رهبرى" بجاى مبارزه طبقاتى) اسير مى ماند و طبقه کارگر و ساير زحمتکشان از سلاح ايدئولوژيک - سياسى - تشکيلاتى لازم براى ارتقاء و پيروزى مبارزات خود محروم مى مانند. تنها دخالت فعال کمونيست ها در مبارزات اقتصادى جارى، تثبيت برنامه پرولتاريا در ميان کارگران و زحمتکشان، اشاعه سوسياليسم به مثابه تنها راه واقعى نابودى قطعى فقر و استثمار و تثبيت اشکال تشکيلاتى، شعارها و شيوه هاى مبارزاتى اى که عملا رهبرى پرولتاريا و پيشاهنگان کمونيست آنرا در مبارزات روبه رشد توده هاى کارگر و زحمتکش تضمين نمايد، است که مى تواند مجموعه شرايط لازم براى اوج گيرى نوين انقلابى، پيشروى و در تحليل نهايى پيروزى نيروهاى انقلاب را فراهم آورد.
20
٦- از سوى ديگر، دخالت موثر در مبارزات اقتصادى جارى، خود پيش شرط رشد جنبش کمونيستى و پيوند آن با جنبش انقلابى طبقه کارگر است.
21
اگر قبول کرده ايم که منشاء اصلى قدرت رژيم کنونى در سرکوب انقلاب ايران را اعتماد گنگ توده ها به خمينى و حکومت منتصب او تشکيل ميدهد، اگر پذيرفته ايم که افشاى بى امان ماهيت طبقاتى و نقش ضد انقلابى رژيم کنونى شرط لازم اعتلاى مجدد انقلاب دموکراتيک و پيروزى آنست، اگر پذيرفته ايم که اين افشاگرى مى بايد از موضع مشخص کارگرى و در کنار طرح برنامه پرولتاريا در انقلاب حاضر و تبليغ مستمر سوسياليسم انجام پذيرد، و اگر پذيرفته ايم که وحدت گروه ها و سازمانهاى کمونيستى صرفا در متنى از حرکت مشترک در عرصه مبارزات طبقاتى مستقيم کارگران و زحمتکشان ممکن ميگردد، آنگاه بايد بپذيريم که کمونيست ها مى بايد برخورد به مساله بحران اقتصادى و فلاکت روزافزون توده ها را به عنوان يکى از مبرم ترين مسائل مبارزه طبقاتى و جنبش کمونيستى در دستور کار قرار دهند چرا که:

22
٦. الف: با توجه به آنچه گفتيم توده هاى وسيع کارگر و زحمتکش مبارزات خويش را عمدتا از عرصه اقتصادى و بر مبناى خواستهاى اقتصادى طبقه خود از سر خواهند گرفت.
23
٦. ب: عجز رژيم در برخورد ريشه اى با مساله بحران و فلاکت و ناگزيرى وى از اتخاذ سياست هاى سرکوبگرانه در تحليل نهائى، زمينه را به مساعدترين وجه براى طرد توهمات توده ها آماده مى سازد. اگر کشتار مبارزان کرد، ابعاد و ظرفيت هاى ديکتاتور منشانه و سرکوبگرانه بورژوازى و حکومت کنونى اش را به بارزترين وجه برملا مى سازد، فقر شديد توده ها و چپاولگرى بورژوازى، پوسيدگى و انحطاط تاروپود و زيربناى اقتصادى نظام سرمايه دارى وابسته را آشکار ميکند. سرکوب وحشيانه زحمتکشان کردستان و فلاکت و استثمار شديد کارگران و زحمتکشان کل کشور، دو وجه از يک واقعيت - نظام کنونى و حکومت آن - را در معرض تجربه کارگران و زحمتکشان قرار ميدهد، و کمونيست ها مى توانند و بايد با اتخاذ سياستى افشاگرانه بر اساس دو مساله مبرم کردستان و فلاکت، اين تجارب دردناک زحمتکشان را به تجاربى انقلابى، در خدمت رشد آگاهى و تشکل سياسى توده هاى وسيع کارگر و زحمتکش بدل سازند.
24
٦. ج: بحران اقتصادى و فقر توده ها اذهان زحمتکشان را براى مقايسه اى حياتى آماده ساخته است: برنامه کمونيست ها در انقلاب دموکراتيک و در تحليل نهايى سوسياليسم ميتواند در مقايسه با تجربه روزمره توده ها از "راه حل" بورژوائى، که در مقطع کنونى مشروعيت خود را از اسلام و فقهاى آن ميگيرد، بسرعت و با عمق و دامنه زياد در ميان کارگران و زحمتکشان جاى باز کرده و به چهارچوب اصلى و غيرقابل انکار طرح خواست هاى انقلابى کارگران و زحمتکشان در شرايط آنى و آتى تبديل شود.

25
٦. د: زحمتکشانى که شاه مزدور را سرنگون کرده اند و اينک در تجربه روزمره خود به نقد توهمات و اعتماد گنگ خويش به جانشينان خلف او کشيده شده اند، بشدت آمادگى تشکل پذيرى در چهارچوب رهنمودهاى تشکيلاتى - سياسى کمونيست ها را دارا خواهند بود. پيوند جنبش کمونيستى با جنبش کارگران و زحمتکشان و اعتلاى هردو در گرو برخورد همه جانبه، مشخص و عملى کمونيست ها به مبارزات اقتصادى و اوج گيرنده زحمتکشان است.
26
٦. هـ: برخورد تئوريک و عملى فعال کمونيست ها به مساله بحران و فلاکت، و شرکت مستقيم گروه ها و سازمان هاى کمونيست در مبارزات مقدمتاً اقتصادى زحمتکشان در اين مقطع مشخص، ناگزير زمينه هاى طرح مساله وحدت کمونيستها را - بر مبنائى مادى و پيوندى واقعى با جنبش طبقه کارگر- فراهم مى سازد(٧).

27
٦. و: عدم حرکت سازمانهاى انقلابى کمونيستى در رهبرى وسازماندهى اين مبارزات، ميتواند در نهايت به شکست آن، تثبيت ابعاد جديد فقر اقتصادى به مثابه "شرايط متعارف" زندگى کارگران و زحمتکشان و موفقيت بورژوازى در آغاز دور جديدى از انباشت سرمايه منجر گردد.
28
٧- برخورد همه جانبه و فعال با مساله بحران اقتصادى و فلاکت مستلزم اين خواهد بود که سازمانها و گروههاى کمونيستى انجام وظايف زير را در دستور کار خويش قرار دهند:
29
٧. ١- اهميت بحران اقتصادى کنونى، ريشه هاى اقتصادى و سياسى فلاکت توده هاى زحمتکش، ظرفيت هاى اقتصادى و سياسى بورژوازى و حکومت آن در برخورد با اين مسئله و بويژه آلترناتيو پرولترى (کمونيستى) در مقابل بحران اقتصادى را، از نظر تئوريک، به مثابه جزئى تعيين کننده، از مشى و برنامه پرولتاريا در انقلاب حاضر فرموله کنند. واضح است که در اين مقطع معين از تشتت فکرى نيروهاى مختلف جنبش کمونيستى، رسيدن به يک فرمولبندى واحد از مساله بيش از هر چيز در گرو دامن زدن به مباحثاتى وسيع در سطح جنبش کمونيستى و نقد و طرد نقطه نظرات انحرافى و غيرمارکسيستى است. بايد توجه داشت که تمرکز بخش وسيعى از انرژى و توان گروه ها و سازمان ها بر دخالت در مبارزات اقتصادى و اوج گيرنده توده هاى کارگر و زحمتکش، ابدا حرکتى "اکونوميستى" نبوده، بلکه خود زمينه بسيار مساعدى براى طرد هر گونه انحراف اکونوميستى از جنبش کمونيستى ما را فراهم مى آورد. مبارزات اقتصادى طبقه کارگر در واقعيت امر بازتاب گرايش آنان به مرزبندى مشخص طبقاتى و آغاز نقد طبقاتى ديدگاه هاى عموم خلقى و بورژوائى ايست که با چسباندن القاب "ملى" و "مترقى" به بخشى از بورژوازى ايران، در حقنه کردن رژيم کنونى به توده هاى زحمتکش نقش موثرى ايفا نموده است. اين مبارزات که بيانگر هوشيارى مجدد کارگران وزحمتکشان به انگيزه هاى بنيادى حرکت انقلابى شان است، با مبارزات روزمره کارگران و زحمتکشان براى بهبود اوضاع رفاهى ومعيشتى شان در اوضاع غير انقلابى عميقا متفاوت است. رها کردن يا کم بها دادن به اين مبارزات، به بهانه احتراز از اکونوميسم و يا دخالت در آن از ديدگاهى اکونوميستى و ليبرالى هر دو در عمل به نديده گرفتن پتانسيل سياسى و انقلابى خيزش نوين اقتصادى و لاجرم به فراهم آوردن زمينه هاى شکست و سرکوب آن منجر خواهد شد.
30
٧. ٢- تدقيق مواضع تئوريک در قبال بحران اقتصادى را با تدوين برنامه عملى معينى همراه نمايند.
31
چهارچوب کلى حرکت کمونيست ها را در برخورد با مساله بحران اقتصادى و فلاکت توده ها، برنامه کمونيست ها در انقلاب حاضر تشکيل ميدهد. تدوين اين برنامه، که مى بايد بر اساس موضع گيرى ها و تحليل هاى مشخص گروه ها و سازمان ها و مباحثات مستمر آنها شکل نهائى خويش را بدست آورد، يکى از مبرم ترين وظايف کمونيست ها در مقطع کنونى است. تدوين برنامه هاى سياسى - مبارزاتى مشخص در چهارچوب خط مشى کلى کمونيست ها در انقلاب حاضر و در برخورد با مسائل معين مبارزه طبقاتى، دقيقا مجراى پيوند تئورى انقلابى و مبارزه ايدئولوژيک با مبارزات کارگرى است، و ارائه تحليل و برنامه مشخص در قبال مساله بحران اقتصادى سرمايه داران ايران و فلاکت روزافزون توده هاى کارگر و زحمتکش (و نيز مساله کردستان) اولين قدم در اين راه خواهد بود.
32
٧. ٣- از نقطه نظر ترويجى - تهييجى، مقايسه راه حل هاى پرولترى و بورژوائى در مورد مساله فلاکت، افشاى بى امان سياست رژيم بر مبناى افشاى ماهيت طبقاتى آن و محتواى عملى اين سياست ها، و در کنار آن توضيح و تبليغ راه حل پرولترى به مثابه تنها راه حل مساله فلاکت، مى بايد در سطوح مختلف در ميان توده هاى کارگر و زحمتکش پيگيرانه دنبال شود.
33
مضمون اساسى تبليغات ما را نشان دادن اين نکته تشکيل ميدهد که حل مساله فلاکت به شيوه پرولترى، قبل از هر چيز، مستلزم تصرف قدرت سياسى بوسيله کارگران و زحمتکشان و سرنگونى حکومت بورژوائى است. در اين رابطه مى بايد به مبارزات کردستان، به مثابه عرصه اى که زحمتکشان هم اکنون براى اعمال اراده خويش مبارزه مى کنند، و بر ضرورت همبستگى مبارزات توده هاى فقير با مبارزات زحمتکشان کرد تاکيد کرد. انجام اين وظيفه خطير در گرو تخصيص بخش مهمى از امکانات تبليغى گروه ها و سازمان هاى سياسى به اين عرصه مبرم است. مساله فلاکت مى بايد در روزنامه ها و ارگان هاى سازمان ها، در اعلاميه ها، در تبليغات شفاهى کادرهاى کمونيست در محافل و هسته هاى کارگرى جاى مهمى را بخود اختصاص دهد.
34
٧. ٤- بر مبناى برنامه و آلترناتيو مشخص پرولترى (کمونيستى) در مقابل مساله فلاکت، آن شعارهاى عام را، که جوهر اين برنامه را به اختصار بيان مى دارد، و نيز شعارهاى خاصى را، که در برخورد با مسائل مشخص هر عرصه مبارزه (بيکارى، تورم، مسکن، بهداشت، سوخت و...) ضرورى است، طرح و تبليغ نمايند.
35
نکته اى که مى بايد در اين رابطه تاکيد شود مساله شورا و سنديکاست، در شرايطى که جناح هاى مختلف رژيم، شورا و سنديکا را به مثابه ابزارى مکمل و يا آلترناتيو، براى کنترل مبارزات کارگرى و افزايش بهره ورى، با محتواى کاملا ارتجاعى طرح و تبليغ ميکنند(٨)، بحران اقتصادى و رويارويى ناگزير کارگران و زحمتکشان با کارفرمايان و دولت، مى رود تا بار ديگر مساله تشکيلات مستقل کارگرى را به نحو همه جانبه اى در عرصه مبارزه طبقاتى مطرح سازد. روشن کردن نقاط ابهام موضع کمونيست ها در مورد مساله شورا و سنديکا (از نظر تئوريک و عملى) يکى از پيش شرط هاى اساسى دخالت موثر در اين زمينه است.
36
٧. ٥- ارائه رهنمودهاى عملى در مورد چگونگى دخالت متشکل کمونيست ها در عرصه مبارزات اقتصادى.
37
طرح رهنمودهائى در مورد انواع تشکل هاى لازم براى دخالت مخفى و علنى، همچنين ارائه پيشنهادات مشخص در زمينه همکارى گروه هاى کمونيستى مختلف به منظور استفاده از حداکثر نيرو و اجتناب از خرده کارى و دوباره کارى.
38
٧. ٦- به خدمت گرفتن امکانات تشکيلاتى و انتشاراتى سازمان ها و گروه ها در ايجاد حداکثر ارتباطات اطلاعاتى و تدارکاتى و نيز ايجاد پيوند مبارزاتى ميان اعتراضات و اعتصابات گوناگون در نواحى مختلف کشور و عرصه هاى اقتصادى مختلف.
39
٧. ٧- ...
40
٭٭٭٭

41
دستيابى به شناخت مشخص از دقايق کنکرت بحران کنونى و تبديل اين شناخت به سلاحى تئوريک در خدمت جنبش انقلابى پرولتارياى ايران، مستلزم آنست که نيروها و سازمان هاى کمونيستى کشور ما، بويژه رفقايى که از تجارب و امکانات تئوريک و پراتيک غنى ترى در عرصه مبارزه طبقاتى و انقلابى برخوردارند، به اين عرصه مشخص پيگيرانه برخورد کنند. اين ضرورت بخصوص در رابطه با بخش ٧ تزهاى فوق بچشم مى خورد. ما در اين بخش تحت عنوان "وظايف کمونيست ها" در واقع صرفا توجه رفقا را به "ضرورت تعيين وظايف کمونيست ها" در اين عرصه مشخص جلب کرده ايم و نه بيشتر. مشى سياسى کمونيست ها در انقلاب حاضر بطور اعم و در قبال بحران اقتصادى بطور اخص، نمى تواند جدا از پراتيک مبارزاتى کمونيست ها در متن جنبش کارگرى فرموله شود. اين واقعيت اهميت برخورد فعال و پيگير نيروها و سازمان هاى کمونيستى اى را که از توان و تجربه مبارزاتى و پيوند مستحکم ترى با جنبش کارگرى برخوردارند، به مساله بحران اقتصادى، فلاکت توده ها و وظايف کمونيست ها در قبال آن صد چندان ميکند. اين تزها از نظر ما قبل از هر چيز طرح چنين فراخوانى است.

منصور حکمت

آبان ١٣٥٨



42
تـوضيحـات
43
١- بورژوازى و نمايندگان سياسى آن در هر حرکت و اظهار نظر خود نشان ميدهند که چگونه خود، بر خلاف هواداران "بورژوازى ملى" در جنبش چپ، هيچگونه توهمى نسبت به منافع و وظايف و ظرفيت هاى طبقاتى و سياسى خود ندارند. در دومين روز "سمينار تشخيص اولويت در بازسازى صنايع"، جناب دکتر على رشيدى مدير عامل بانک پارس چنين مى گويد: "انقلاب ملت ايران حتى در ماههاى قبل از انقلاب(!) براى صنايع عوارضى ايجاد کرده بود که مهمترين آنها عبارت بود از: اعتصابات ... بعد از انقلاب عوارض ديگرى گريبانگير صنايع گرديد که مهمترين آنها عبارتند از: افزايش هزينه عامل کار ... کم کارى- بى کارى - اعتصابات - بى انظباطى ... معوق ماندن بازپرداخت تعهدات به خارج(!)، به عوامل فوق بايد مشکلات اجتماعى اقتصادى را نيز به شرح زير اضافه کرد... ٤- تيرگى افق روابط سياسى که عدم اطمينان (منظور عدم اطمينانِ سرمايه جهانى است!) نسبت به مراودات با ايران را ايجاد کرده است." جناب رشيدى پس از اينکه باين صراحت هم سنخى خود را با تهرانى جلاد (در طلبکارى از انقلابى که براى برچيدن نسل خود اين حضرات آغاز شده است) آشکار مى کند، چنين نتيجه ميگيرد که "در حال حاضر بايد تکليف مالکيت و... نيز نيروى انسانى کاملا روشن شود. اکنون که در آستانه قطع روابط اقتصادى و صنعتى با امپرياليسم آمريکا هستيم (لابد از طريق بازپرداخت تعهدات به خارج!!)... به ديگر کشورهاى امپرياليستى هم نبايد تکيه و اعتماد کنيم(!) و استقلال عمل خود را حفظ نمائيم." (انقلاب اسلامى ٢٨/٨/٥٨ تاکيدها از ماست). در روز سوم همين کنفرانس جناب دکتر مجرد منافع ارتجاعى و ضد انقلابى سرمايه و نيز وظايف دولت بورژوائى را چنين جمعبندى مى کند: "... بايد به مشکلات پرسنلى و کارگرى توجه شود، زيرا حدود نيمى از صاحبان صنايع و مديران نيز اين مشکل را يکى از عوامل کاهش توليد نام مى بردند و اما پيشنهادات صاحبان بخش صنعت به اين قرار است: کمک(!) به ايجاد انضباط کارگرى، ايجاد مراکز آموزشى - فرهنگى (بخوان مراکز ارعاب پليسى و تحميق مذهبى) براى آموزش کارگران، کمک به تشکيل اتحاديه ها و شوراهاى کارگرى(؟!)، تجديد نظر در قوانين وزارت کار در تعيين حقوق کارگران و کمک مالى دولت به آن دسته از صنايع که در اثر افزايش دستمزد کارگران در مضيقه مالى قرار گرفته اند..." در طرح کوتاه مدتى که براى رفع اين "عوارض" پيشنهاد شده است سرمايه داران انجام امور زير را خواسته اند: "... ٤- تجديد نظر در قوانين وزارت کار بمنظور تحقق نظم بيشتر در کارخانجات، ٥- از مديران، بخصوص مديران منتخب دولت حمايت قاطعترى بعمل آيد تا ضمن جلب آنها امکان سرمايه گذارى از طرف بخش خصوصى فراهم شود".
44
پيام بورژوازى به نوکران سياسى اش روشن است. "کارگران بايد سر جايشان بنشينند، مالکيت بايد مشروع و قانونى اعلام شود، مزدها بايد کاهش يابد، شوراها و سنديکاهاى طرفدار رژيم ايجاد شود و اطاعت بى چون و چراى کارگران از سرمايه و سرمايه داران تضمين گردد، تا موانع انباشت سرمايه مرتفع گردد". در يک جمله "کارگران عليه سرمايه انقلاب کرده اند، انقلاب را سرکوب کنيد!". و "الحمدالله" امام به اندازه کافى از نوکران سرمايه به "سرورى" زحمتکشان منصوب کرده است. جانشين خلف فروهر، اسپهبدى، دست بسينه براى اجراى اوامر سرمايه، در سايه توجهات امام، حاضر است. او در مصاحبه اى با روزنامه جمهورى اسلامى از پيمانى که با سرمايه دارد سخن ميگويد: "بنظر بنده اکثر کارفرمايانى که در ايران مانده اند افرادى هستند که به اين کشور علاقه دارند، که در سال هاى گذشته با يک انگيزه ملى و ميهنى(!!) شروع بکار نموده اند. يعنى وقتى که امکانات کار کردن از امروز کمتر بوده است و اينها را بايد تشويق کرد و دولت بايد مشکلات اينها را برطرف کند چون مى توانند نقش مهمى داشته باشند و ما هم چاره اى نداريم چون وجودشان هم مفيد است و هم لازم(!). البته يک موضوعى هست که متاسفانه بايد گفته شود (يعنى حرفهاى قبلى نيازى به گفتن نداشت!) و آن عدم انضباطى است که در حال حاضر در سطح مملکت وجود دارد (که بدون شک در زمان شاه وجود نداشت و جناب اسپهبدى هم مشکلى نداشت!). البته اين بيشتر وظيفه وزارت کار است که هر چه زودتر با يک برنامه مشترک و يا موضعى ما با دوستان مان که در کارخانه هستند(!) تماس بگيريم و آنها را روشن کنيم(!!) که هر چه زودتر برگردند سرکارشان و از کم کارى و تحصن خوددارى نمايند (که اگر بنفع خودشان نباشد لااقل بنفع اسلام، سرمايه دارى و آقاى اسپهبدى هست!) و هرگونه رفاه و تقاضائى (کذا!) که آنها بکنند در صورتى قابل تامين است که توليد ملى ما رو به افزايش باشد و کاهش پيدا نکند. بر اثر انقلاب و مشکلاتى که بعد از انقلاب داشته ايم توليد داخلى خيلى تنزل کرده است، واردات نداشته ايم و اگر وضع به همين منوال پيش برود در آينده با افزايش قيمت و تورم سرسام آور مواجه خواهيم بود. بنابراين (يعنى بنابر منافع سرمايه) نفع ملى ما در اينست که هر چه زودتر رابطه بين کارگر و کارفرما درست شود و امنيت اقتصادى براى وطن ما حاصل گردد." (جمهورى اسلامى ١٩ مهر ١٣٥٨ صفحه ٥ مصاحبه با على اسپهبدى وزير کار -تاکيدها از ماست.)
45
اينها نمونه هاى کوچکى است از خط مشى بورژوازى در انقلاب حاضر، خط مشى اى که ضروريات حرکت سرمايه، بخصوص در بحران کنونى اش، به بورژوازى ديکته ميکند. کسانى که با اشتياق زياد بدنبال "استفاده از تضادهاى درون طبقه حاکمه"، ازهر گونه پرده پوشى براى اقشار ليبرال بورژوازى فروگذار نمى کنند و يا کسانى که "تضاد" منافع خرده بورژوازى و "دار و دسته خمينى" را با بورژوازى ليبرال و دولت برخ طبقه کارگر مى کشند مى بايد مشخصا به اين نکته توجه کنند که تا آنجا که به تثبيت مشروعيت مالکيت و حاکميت سرمايه و ايجاد "انضباط" کارگرى، يعنى به دو رکن اساسى مشى ضد انقلابى امپرياليسم و بورژوازى، مربوط ميشود، رهبرى خرده بورژوائى و بخصوص فرد خمينى از هيچ حمايتى نسبت به بورژوازى فروگذار نکرده است. خمينى در ديدار با سرمايه داران و بازاريان خطر انقلاب کارگران و زحمتکشان را به آنان گوشزد مى کند و همسوئى منافع سرمايه داران و رهبرى خرده بورژوائى را به آشکارترين نحو بيان مى دارد: "اگر در يک مملکت اسلامى طورى بشود که در کارخانه ها و از بين کارگران انفجارى بشود اين انفجار از محيط يک مملکتى است که مدعى اسلام است و آنوقت نه روحانى مى تواند آنرا خاموش کند و نه کس ديگر، و اين خطر است براى همه شما و همه ما"، و نيز در روز سوم آبان، يعنى بدنبال شکست مفتضحانه ارتش و پاسدارانش در کردستان، شکست پاسدارانش در انزلى، مبارزات گسترده کارگران بيکار و موج وسيع مبارزات دموکراتيک دانشجويان و دانش آموزان و اوج گرفتن مبارزات انقلابى، وحشت زده ميگويد: "انفجار اگر در زمان طاغوت حاصل مى شد ماها مى توانستيم با نصيحت، با موعظه، با امر مهارش کنيم، اما اگر انفجار در متن اسلام حاصل بشود ديگر قابل مهار نيست. اسپهبدى ها، فروهرها، چمران ها و شاکرها همه در سايه حمايت امام و "ايدئولوژى اسلامى" به سرکوب انقلاب کارگران و زحمتکشان برخاسته اند. سياستى که در محتوا و عمل تنها مى تواند در خدمت دشمن اصلى پرولتاريا (يعنى بورژوازى) قرار گيرد. اين واقعيتى است که مى بايد در تعيين موضعگيرى طبقاتى خمينى و يارانش در انقلاب حاضر مدنظر پيشاهنگان طبقه کارگر قرار گيرد و نه حملات يک خط درميان، بى محتوا و لفظى ايکه خمينى ها و قطب زاده ها نثار "غرب" (ونه امپرياليسم) مى کنند. خمينى و رهبرى خرده بورژوائى بطور کلى امروز بمنزله عصاى دست بورژوازى (ولو بدنبال منافع قشرى خويش) در تحميق و تخدير توده ها، در ايجاد تفرقه در صفوف کارگران و زحمتکشان مبارز و در سرکوب سازمان ها و نهادهاى دموکراتيک و انقلابى زحمتکشان (و بويژه سازمان هاى کمونيستى) به انجام وظيفه مشغول است.

46
٢- اين ضرورت و محدوديت حرکت سرمايه را بازرگان در يکى از ذکر مصيبت هاى تلويزيونى خود به روشنى بيان کرده است: " پول نفت را نميتوان صرف هزينه هاى جارى (بخوان خرج رفاه زحمتکشان) کرد، بلکه بايد اين ثروت را صرف هزينه هاى عمرانى (بخوان انباشت و گسترش سرمايه) نمود.... بقول مرحوم دکتر مصدق اين ثروتى که يکروز تمام ميشود بايد تبديل به ثروتى شود که هميشه باقى بماند... و از طرفى يک ضرب المثل فارسى هم داريم که ميگويد در خانه قاضى گردو (يعنى پول) زياد است اما حساب و کتاب دارد (يعنى بايد به سرمايه تبديل شود)". بعبارت ديگر سرمايه دار تنها هنگامى پول در اختيار کارگر و زحمتکش ميگذارد که اين پول به مثابه سرمايه متغير عمل کند و آنهم در صورتيکه اين سرمايه از سودآورى لازم (با توجه به ضروريات انباشت در هر مقطع معين) برخوردار باشد. کمونيست ها بايد با هر گونه خيال پردازى خرده بورژوائى که تخفيف بحران کنونى سرمايه دارى وابسته ايران را با ارتقاء سطح معيشت کارگران سازگار مى داند، و براى تحقق آن چشم اميد به بورژوازى و خرده بورژوازى بسته است، قاطعانه مبارزه کنند. در شرايط کنونى بورژوازى ايران براى تخفيف بحران نظام توليدى اش، محتاج تشديد استثمار کارگران و زحمتکشان و لاجرم حمله اى وسيع به سطح معيشت آنان است. در مقابل کارگران و زحمتکشان نمى توانند به هيچ دستاورد رفاهى عمده اى دست يابند بى آنکه به مبارزه خويش عليه سرمايه و امپرياليسم بر توليد شدت بخشند.
47
٣- ببينيد چگونه جبر اقتصادى و منافع طبقاتى از لابلاى "سکوت على وار" و فرياد "اباذر وار" سياستمدارانِ نوظهور بورژوازى و مباشرين خرده بورژواى آنان رخ مى نمايد. جناب دکتر سامى، که هشت ماه پس از نوروز خونين سنندج و دو ماه پس از قتل ناجوانمردانه پزشک انقلابى دکتر رشوند بدست حکومت همچنان بعنوان وزير بهدارى در دولت مصدر کار بوده است و در مقابل اين جنايات کلامى هم بر زبان نياورده است، علل استعفاى خود را از دولت و "گرويدن" به صفوف مردم مبارز را چگونه توضيح ميدهد، و عجز بورژوازى را در تحمل کوچکترين بهبود رفاهى در زندگى کارگران و زحمتکشان چگونه آشکار ميکند. او در اعتراض به دولت بازرگان مى نويسد که: "دولت خود بوسيله فشار مردم بطور نامنظم به جلو رانده شد... و عمل انقلابى که بکارانداختن توليد کشاورزى و چرخ هاى صنايع و فعاليت هاى بازرگانى بود(!) در ششماهه اول حکومت با دست بدست کردن برنامه ريزان اقتصادى و تنظيم کنندگان بودجه به تاخير افتاد و در برابر با اقدام بى مطالعه افزايش حداقل دستمزد، مراکز توليدى را مواجه با مشکل جديدى کرد که هنوز هم آثار آن در کليه شعون اقتصادى کشور مشهود است." (بامداد، دوشنبه ٧ آبان ص ٢ ستون ٦ تاکيد از ماست). براى دکتر سامى، مثل هر روشنفکر بورژواى ديگر، عمل "انقلابى" يعنى براه انداختن چرخهاى صنايع و تجارت بر متنى از فقر توده ها، و همه اينها بوسيله دولتى مقتدر که در مقابل فشار توده هاى مردم به "جلو" رانده نشود.
48
٤- نگرانى نخست وزير "محبوب" و منتصب امام و وزراى او اين بود که اگر دست به عمران جنوب شهر تهران بزنند، آب آشاميدنى در اختيار زحمتکشان محروم قرار دهند، حمام و مدرسه بسازند و يا اتوبوس را برايشان مجانى کنند، آنوقت "هر کشاورزى بيلش را ميگذارد زمين" و به تهران سرازير ميشود. از اينرو با صداقتى که کمتر در طبقه سرمايه دار يافت ميشود اعلام کردند که اصولا قصد عمران و نوسازى جنوب شهر را ندارند!.
49
٥- ما در باره حمايت و جانبدارى رهبرى خرده بورژوائى از امپرياليسم در گذشته نيز اشاراتى داشته ايم. با توجه به حرکات باصطلاح ضدامپرياليستى اخير خمينى، شوراى انقلاب و "دانشجويان پيرو خط امام"، لازم ميدانيم در مورد مقوله "ضد امپرياليسم" توضيحاتى بدهيم. ملاک مارکسيست ها در تشخيص ضد امپرياليست بودن يا نبودن نيروهاى سياسى مختلف چيست؟
50
قبل از هر چيز، اين يک بديهيت مارکسيستى است که امپرياليسم يک نظام توليدى است، سرمايه دارى در بالاترين مرحله آنست، و نه سياست خارجى "ابرقدرتها" و يا "غرب و شرق". اين نيز بديهيت ديگرى است که احزاب، دستجات و نيروهاى سياسى بطورکلى در تحليل نهائى در چهارچوب منافع طبقاتى معينى حرکت مى کنند و ارزيابى حرکت آنها قبل از هر چيز مستلزم شناخت مبانى عينى حرکات طبقات مختلف جامعه است. ارزيابى منافع عينى طبقات اجتماعى در متن نظام توليدى امپرياليستى نقطه آغاز مارکسيست ها در ارزيابى گرايشات ضد امپرياليستى نيروهاى معين سياسى است. وقتى از ضد امپرياليست بودن اين يا آن طبقه، از نقطه نظر منافع عينى اين طبقات، سخن ميگوئيم، به تعارض کارکرد اقتصادى - سياسى نظام توليد امپرياليستى - با توجه به ويژگى هاى آن در کشور تحت سلطه - با منافع اقتصادى و سياسى اين طبقات اشاره داريم. طبقه کارگر پيگيرترين مبارز ضد امپرياليست است چرا که اولا به مثابه يک طبقه با کل نظام توليدى سرمايه دارى و با تمامى ابعاد فرهنگى - سياسى - اقتصادى حاکميت امپرياليسم سر جنگ دارد، و از آن مهمتر، ثانيا تنها طبقه اى است که قادر است، با سرنگونى سرمايه دارى امپرياليستى نظام توليدى ديگرى - سوسياليسم - را، که نه تنها خود او بلکه تمامى بشريت را آزاد خواهد ساخت، به جاى آن بنشاند. حال آنکه منافع اقتصادى و سياسى اقشار و طبقات ديگر اجتماع ميتواند به درجات مختلف با کارکرد ااقتصادى و سياسى امپرياليسم در تعارض باشد، بى آنکه اين اقشار اجتماعى قادر باشند آلترناتيو اجتماعى - توليدى خاصى در قبال سرمايه دارى و امپرياليسم ارائه دهند. اين نکته بخصوص در مورد خرده بورژوازى صادق است. خرده بورژوازى به اقتضاى ماهيت و منافع اقتصادى اش خواستار آنست که اقتصاد خرده کالائى شهرى و يا خرده مالکى روستائى "جانشين" اقتصاد سرمايه دارى شود، و لذا در آرمان هائى چون عدل و برابرى و قسط اسلامى و يا جامعه بى طبقه توحيدى مدينه فاضله اى را تصوير ميکند که در آن نه از پرولتاريا خبرى است و نه از بورژوازى، بلکه همه چون او خرده بورژوا هستند، همه برابرند چون همه سهمى برابر از وسايل توليد در جامعه را در اختيار دارند. اما اين خيالبافى ها، اين اتوپى عدل و برابرى در مايملک، در عالم واقعيت و در عرصه عينى نبرد طبقاتى ناگزير و در نهايت مى بايد بر ايده عدل و برابرى پافشارد و بازتاب واقعى خود را در تحقق آرمان سوسياليستى پرولتاريا بازيابد و يا پافشارى بر تقدس مالکيت، حشو و زوائد اومانيستى اين اتوپى را بزدايد و به واقع بينى بورژوازى تسليمش سازد. از اينروست که خرده بورژوازى، که بخاطر مکان بينابينى اش در توليد در هر شرايطى در حال تجزيه و پيوستن به پرولتاريا و يا بورژوازى است، از لحاظ سياسى نيز نمى تواند جذب يکى از دو قطب جامعه سرمايه دارى نگردد. نمى تواند در شرايطى که مبارزه حاد طبقاتى مرز بندى ميان مالکان وسايل توليد و فروشندگان نيروى کار را بيش از هر زمان ديگر برجسته ساخته و آنان را آشکارا روياروى يکديگر قرار داده است، از تخيلات ماوراء طبقاتى خويش دست نشويد و عملا در کنار يکى از اين دو نيرو، که بر سر امحاء و يا ابقاى "مالکيت" نبرد آشتى ناپذيرى را آغاز کرده اند، عليه نيروى ديگر پا بميدان نگذارد. اما اين انتخاب، براى خرده بورژوازى، به هيچوجه امرى تصادفى و يا اختيارى نيست، بلکه به همان نسبت که مبارزه پرولتاريا با اتکاء به نيروى خود و از زاويه منافع مستقل طبقاتى اش، اعتلا يابد و لذا انقلاب از عمق و دامنه بيشترى برخوردار گردد، به همان نسبت اقشار وسيعترى از توده هاى زحمتکشى که نه کاملا به اردوى صاحبان سرمايه تعلق دارند ونه به اردوى فروشندگان نيروى کار، بر نوسانات و تزلزل خود غالب آمده و در کنار پرولتاريا قرار خواهند گرفت. در غيراينصورت، يعنى اگر پرولتاريا بهر دليلى نتواند مهر خويش را بر انقلاب بکوبد، حمايت سياسى خرده بورژوازى از منافع سرمايه داران و خيانت آنها حتى به توده هاى تهيدست قشر خود اجتناب ناپذير خواهد بود.
51
آنچه گفتيم آموزش پايه اى آموزگاران کبير پرولتاريا در مورد خصلت هاى سياسى و طبقاتى عام و تاريخى خرده بورژوازى است و تا همينجا حساب کسانى را که طبقه کارگر را نه به جلب اپوزيسيون خرده بورژوائى به مبارزه انقلابى خود، بلکه به حمايت و دنباله روى از رهبرى خرده بورژوائى فرا مى خوانند به روشنى از کمونيست ها جدا ميکند.
52
اما نکته اساسى درک و ارزيابى اين مساله است که احزاب و نيروهاى سياسى معين خرده بورژوازى در هر مقطع تا چه حد گرايشات انقلابى و يا محافظه کارانه و ارتجاعى خرده بورژوازى را در مشى و سياست خود منعکس مى کنند و دامن مى زنند. ملاک ما در اين ارزيابى ديگر ميبايد در عرصه پراتيک اين احزاب، در شيوه برخوردشان به نيروهاى اصلى انقلاب و ضد انقلاب (و در شرايط ويژه ما، در برخورد به پرولتاريا و بورژوازى وابسته به امپرياليسم) جستجو شود. اگر پذيرفته ايم که پرولتاريا نيروى اصلى انقلاب ضدامپرياليستى ما را تشکيل ميدهد، اگر پذيرفته ايم که انقلاب ايران بدون رهبرى پرولتاريا به پيروزى نمى رسد، اگر پذيرفته ايم که ظهور پرولتاريا بمثابه رهبر انقلاب ما مستقيما به درجه آگاهى سياسى و تشکل مستقل مبارزاتى اين طبقه بستگى دارد که خود منوط به رشد جنبش کمونيستى و پيوند آن با جنبش کارگرى است، آنگاه ما ملاک ضد امپرياليست بودن اين يا آن نيروى سياسى غير پرولتر را در دست داريم: احزاب، دستجات، نيروها و شخصيت هاى سياسى طبقات غير پرولتر (و به اين ترتيب، خمينى، روحانيت، دانشجويان خط امام و...) تنها تا آن درجه اى ضدامپرياليست هستند که در عرصه مبارزه سياسى در کنار پرولتاريا و سازمانهاى سياسى آن حرکت مى کنند، در اين حرکت به شيوه اى انقلابى با موانع سياسى - طبقاتى رشد و اعتلاى جنبش کارگرى به ستيز برمى خيزند و در تحليل نهائى رهبرى پرولتاريا و نمايندگان سياسى آنرا در اردوگاه انقلاب مى پذيرند. مهمترين و بارزترين شاخص گرايش ضد امپرياليستى نيروهاى سياسى طبقات غير پرولتر در انقلاب ما، موضعگيرى آنها در قبال مبارزه طبقاتى پرولتاريا بر عليه بورژوازى و امپرياليسم و از اينطريق موضعگيرى آنها در قبال سازمان هاى کمونيستى است. ادعاى "ضد امپرياليست بودن" کردن و کارگر و کمونيست را کوبيدن، عوامفريبى است. نوکرى امپرياليسم از طريق صحنه سازى است، و اگر تصور کنيم که "خوب، از دموکراتيسم غير پرولترى جز اين نمى توان توقع داشت"، سخت در اشتباهيم و کافيست بعنوان نمونه اى از برخورد "دموکراتيسم انقلابى غيرپرولترى" به کمونيسم و کمونيست ها، به مواضع شيخ عزالدين حسينى دقت کنيم.
53
حال ميتوان پرسيد، آيا با توجه به معيارى که بدست داديم خمينى، شوراى انقلاب، و بنى صدرها و قطب زاده ها ضدامپرياليست هستند؟ برخورد اين حضرات به پرولتاريا، مبارزه طبقاتى او بر عليه بورژوازى، و به کمونيست ها چگونه بوده است؟ آيا جز اين است که در اولين قدم از پيروزى قيام بهمن جلو گرفتند، به احياى ارتش و ساواک پرداختند، لومپن ها را بجان تظاهرات کارگران و زحمتکشان انداختند، فعالين سياسى طبقه کارگر را که اعتصابات عظيم ضد امپرياليستى را رهبرى کردند به زندان افکندند، کارگران آگاه و مبارز را ترور کردند، تحصن و اعتصابات و اعتراض را براى کارگران و زحمتکشان بارها و بارها ممنوع اعلام کردند، تمام دستگاه تبليغاتى خود را برعليه کمونيست ها بسيج کردند و اين فرزندان راستين زحمتکشان کشور را بارها و بارها "نوکر آمريکا"، "عوامل صهيونيسم" و "عوامل شيطان" خواندند. کتابسوزان براه انداختند، به دفاتر سازمان هاى کمونيستى حمله بردند، به خلق کرد يورش بردند و سينه زحمتکشان دلاور کردستان را آماج گلوله ها کردند، خلخالى ها، مدنى ها، شاکرها، ظهيرنژادها، و... را بر توده هاى کارگر و زحمتکش حاکم کردند، برسر سرمايه داران آب توبه ريختند و کارگران را به اطاعت از آنان فراخواندند. حاکميت سياسى کارگران و زحمتکشان را، تا سر حد امکان، سرکوب کردند و قانونگذارى را، با هزار و يک دوز و کلک و ارعاب و تهديد، به مجلس خبرگانى مرکب از روحانيون رنگارنگ سپردند، و در آن پيشاروى چشمان کارگران و زحمتکشان، مالکيت بر وسايل توليد را رسميت بخشيدند، ديکتاتورى را قانونى کردند، و ستم مضاعف توده هاى وسيع زنان زحمتکش و خلقهاى تحت ستم را بعنوان قانون الهى به زحمتکشان انقلابى حقنه کردند و... اينک همين حضرات چشم کارگران و زحمتکشان را به تسخير سفارت جاسوسى و توطئه آمريکا "روشن" کرده اند، سفارتخانه و سفيرى که خود ٩ ماه پيش از دست انقلابيون بيرون کشيده بودند و "پس از رفع کدورت" به آمريکا بازپس داده بودند، ٨ ماه پس از قيام بهمن - يا بايد گفت يکماه قبل از گذشتن خرشان از پل رفراندم - بياد لغو قراردادهاى دو جانبه با آمريکا مى افتند، که در تمامى مدت يزدى ها و طباطبائى ها و اميرانتظام ها با تکيه بر خمينى و به بهانه بررسى و حفظ موازين امنيتى و غيره ، از توده ها مخفى نگاهداشته بودند و نيروهاى کمونيست را که لغو همه جانبه و فورى آنها را خواستار بودند "اخلالگر" و "کاسه از آش داغتر" خوانده بودند. از استرداد شاه مزدور سخن ميگويند، در حاليکه خود بختيارها و قره باغى ها را از دست توده ها ربوده و رهانيده اند، از مبارزه مسلحانه توده اى بر عليه آمريکا سخن ميگويند، در حالى که خود ٩ ماه قبل توده ها را خلع سلاح کرده اند تا مبادا قهرشان بساط حاکميت سرمايه و مفتخوران رنگارنگ متکى به آن را براى هميشه برچيند. "راديکاليسم" اين آقايان همواره نزديک "انتخابات" و در گدائى راى گل مى کند.
54
کارگران و زحمتکشان ما نيروهاى اصلى انقلاب ضدامپرياليستى ما را تشکيل ميدهند، و هر کس، هر چند هم که از فراز مناره ها "غرب و شرق" را لعنت و نفرين کند، تا زمانى که در حرکت عملى خود ضد کارگران و زحمتکشان حرکت کند، تا زمانى که راه را بر پيشروى کارگران و زحمتکشان در عرصه مبارزه طبقاتى سد ميکند و يا بر عليه آنان به مبارزه بر مى خيزد نه تنها ضد امپرياليست نيست بلکه عصاى دست و عامل بى جيره مواجب امپرياليسم است.
55
مبارزه ضد امپرياليستى توده هاى کارگر و زحمتکش ايران، که امروز اعتلائى نوين يافته است، مبارزه اى اصيل و انقلابى است و کمونيست ها موظف اند نه تنها در آن شرکت کنند، بلکه در تعميق و بسط آن پيگيرانه بکوشند، اما حساب کارگران و زحمتکشان از عوامفريبانى که با دامن زدن بر توهمات توده ها و با استفاده از اعتقادات مذهبى آنان، اين مبارزات را به ابزار تثبيت منافع ارتجاعى خود بدل مى کنند و با اين هدف مبارزه ضد امپرياليستى توده هاى زحمتکش را در چهارچوب مطالبه استرداد شاه محدود مى کنند، جداست. کمونيست ها مى بايد اين عوامفريبان را رسوا کنند و در هر قدم قاطعانه نشان دهند که پيروزى نهائى بر امپرياليسم تنها از طريق طرد اين عوامفريبان و بسط جنبش انقلابى کارگران و زحمتکشان به رهبرى طبقه کارگر ميسر است.

56
٦- در اينجا ميبايد بر نکته اى اساسى تاکيد کنيم: اگر تدوين مشى و برنامه جامع پرولترى مى بايد حاصل اعتلاى قدم به قدم مبارزه ايدئولوژيک و وحدت کمونيست ها باشد، مبارزه ايدئولوژيک خود مى بايد بر پايه برخورد مشخص و فعال گروه ها و سازمان هاى کمونيستى به مسائل مبرم مبارزه طبقاتى و پيشاروى صفوف مبارز پرولتاريا انجام پذيرد. "مبارزه" ايدئولوژيک برسر مسائل عام و منتزع از ضروريات هر مقطعِ مبارزه طبقاتى پرولتاريا خود انحراف در قدم اول است. کمونيست ها مى بايد يکبار براى هميشه به نفوذ اين شيوه بورژوائى "برخورد افکار" در جنبش کمونيستى پايان دهند. مبارزه فکرى اى که در پيشاروى جنبش کارگرى، يعنى در برخورد با مسائلى که در برابر مبارزه طبقاتى پرولتاريا در هر مقطع معين قرار ميگيرد، انجام نپذيرد، اساسا "مبارزه" نيست، بلکه مناظره ايست روشنفکرانه که در آن هر طرف مناظره "بى نياز" از بسيج مستقيم نيروهاى زنده طبقاتى براى اثبات حقانيت احکام و نظرات خود در عمل، و مستقل از پراتيک مشخص نيروهاى پرولترى، هدف خويش را "اقناع" و يا "بستن در دهان" طرف ديگر قرار ميدهد. براى چنين بورژوائى، موضوع مورد مناظره هرچه دوراز ذهن تر، انتزاعى تر و هر چه از عرصه پراتيک مشخص سياسى دورتر باشد مناسب تر است. کمونيست ها تصور ديگرى از مبارزه ايدئولوژيک دارند. سنت هاى مبارزه ايدئولوژيک لنين و بلشويک ها را بياد آوريم، مبارزه سوسيال دموکراسى بر عليه آوانتوريسم خرده بورژوائى، مبارزه بلشويک ها با منشويک ها بر سر تعيين جوهر و ماهيت انقلاب ١٩٠٥ و شيوه برخورد به بورژوازى و دهقانان، مبارزه لنين و بلشويک ها با پيروان ماخ و امپريوکريتيسيسم، مبارزه با منحرفين بين الملل دوم و...، همه و همه بر محور تثبيت برنامه هاى معين سياسى، بر محور اثبات ضرورت برخوردهاى معين با نيروهاى زنده و موجود سياسى و طبقاتى، بر محور ارائه آلترناتيو سياسى - تشکيلاتى - مبارزاتى، در مقابل هر مشى انحرافى استوار بود. وحدت سوسيال دموکرات هاى روس، جدائى سياسى - تشکيلاتى بلشويک ها از منشويک ها، برکندن ريشه هاى انفعال گرائى پس از شکست انقلاب ١٩٠٥، پايه گذارى بين الملل سوم و... ماحصل عملى اين مبارزات بود. اين مباحثات را لنين و بلشويک ها تا عميق ترين سطوح انتزاع پيش ميبردند، " دوستان مردم کيانند"، و "ماترياليسم و امپريوکريتيسيسم" نمونه هاى بارزِ کشانيدنِ مبارزه ايدئولوژيک به معضلات ريشه اى و اصول کلى علوم اجتماعى و فلسفه است، ليکن آنچه در همه سطور اين نوشته ها بوضوح مشهود است، پيوند ناگسستنى اين آثار با مشکلات مشخص جنبش کارگرى و کمونيستى است. نمونه بارز ديگر کتاب "دو تاکتيک" لنين است که در پى تثبيت برنامه کنگره بلشويک ها و نقد برنامه کنفرانس منشويک ها، مبارزه ايدئولوژيک را تا توضيح و تاکيد پايه اى ترين اصول ماترياليسم تاريخى و تئورى پراتيک مارکس (تزهاى فوئرباخ) به پيش مى راند. پيشاهنگ پرولتر، چون لنين و بلشويک ها، آنگاه که به هر تحليل و نقد اقتصادى، سياسى و فلسفى برمى خيزد، مشخصا نشان مى دهد که چگونه اين عمل راهگشاى مسائل مشخص مبارزه طبقاتى است. نشان ميدهد که چگونه اين عمل در خدمت نقد اين يا آن برنامه مشخص سياسى، در خدمت طرد اين يا آن گرايش انحرافى مشخص که در قالب سياسى - تشکيلاتى معينى متبلور شده است، در خدمت تثبيت اين يا آن شيوه برخورد معين به مسائل مبرم مبارزه طبقاتى و نيروهاى سياسى طبقاتى درگير در آن قرار دارد. مبارزه ايدئولوژيک بر محور مسائل مبرم مبارزه طبقاتى، اينست معناى واقعى مبارزه ايدئولوژيک براى کمونيست ها. چراکه اولا خود ابتدا در مقابله با شيوه هاى غيرپرولترى برخورد با اين مسائل به ضرورت طرد ريشه اى ديدگاه هاى تئوريک انحرافى پى مى برند، و ثانيا ملاک صحت و سقم نظريات خويش را در پيش روى طبقه کارگر در عرصه مبارزه طبقاتى و در برخورد با مسائل مشخص آن جستجو مى کنند. "مبارزه ايدئولوژيک جدا از طبقه" مانند هر حرکت جدا از طبقه ديگر، ميراث نفوذ آراء و افکار بورژوائى و خرده بورژوائى در جنبش کمونيستى است.
57
کار منتزع کردن مبارزه ايدئولوژيک از مبارزه طبقاتى تا بدان حد پيش رفته است که اکثر گروه هاى درگير در کنفرانس وحدت اصولا "مصاحبه" ايدئولوژيک را جانشين مبارزه ايدئولوژيک کرده اند، چرا که رفقا بر سر تدقيق و بسط موضوعات انتزاعى که خود مطرح کرده اند (رد مشى چريکى، تز سه جهان، مرزبندى با سوسيال امپرياليسم و...) حتى مبارزه فکرى هم نمى کنند، بلکه هر گروه و جريان سياسى که در آستانه در لفظاً با اين انحرافات "مرزبندى" خويش را اعلام نمايد (به شيوه "اشهدان لا...")، بدون آنکه لازم باشد تفاوت خويش را با ديگر گروه ها بر سر مسائلى چون ماهيت رژيم کنونى و شيوه برخورد به آن، شيوه برخورد به نيروها و احزاب غيرپرولترى، شيوه برخورد به مسئله ملى، مساله ارضى، جنبش دهقانى و... حل و فصل نمايد، در آغوش گرم کنفرانس جاى مى گيرد و از آن پس صرفاً در مورد تمامى مسائل فوق "دسته جمعى" تبادل نظر، موضعگيرى، و احياناً تحقيق ميشود، ...
58
برخورد با مساله فلاکت و بحران اقتصادى (همچنانکه برخورد با مساله کردستان) قدم اول در آغاز مبارزه اى ايدئولوژيک بشيوه کمونيست ها است، چرا که در اين عرصه هاى مشخص در شرايط کنونى، توده هاى کارگر و زحمتکش خود بمثابه طبقات انقلابى به حل مسائل پايه اى انقلاب ما برخاسته اند، و خود قاضى حقانيت انقلابى و جوهر طبقاتى هر نظريه، مشى و برنامه خواهند بود؛ چرا که در اين عرصه هاى مشخص، طبقات متخاصم جامعه ناگزير از روياروئى مستقيم اند و تعلق طبقاتى هر تز، ديدگاه و نظريه، به نقد صريح طبقات انقلابى گذارده خواهد شد. بگذاريد هر گروه و سازمان تلقى خود را از بحران اقتصادى حاکم بر جامعه، تاثيرات آن بر روند مبارزه طبقاتى و حرکات طبقات مختلف جامعه، و وظايف کمونيست ها در اين عرصه را فرموله کند. بگذاريد هر گروه و سازمان مشخصا نظرات خود را درمورد ماهيت طبقاتى مساله کردستان، در مورد شيوه برخورد به نيروهاى سياسى زنده و فعال در اين عرصه از مبارزه، در مورد ظرفيت ها و انگيزه هاى حرکت بورژوازى و حکومت کنونى آن در برخورد باين مساله و درمورد وظايف کمونيست ها ارائه دهد، تا آشکار شود که چگونه جنبش کمونيستى ما با قبول مرزبندى هاى لفظى با برخى از اشکال رويزيونيسم، با اغماض از فراز شکاف هاى عظيم تئوريک و ايدئولوژيک گذشته است. بگذاريد گروه ها و سازمان هاى کمونيست با مسائل مبرمى که شمرديم برخورد کنند، تا آنگاه روشن شود که چگونه پروسه طرد آراء و افکار رويزيونيستى و انحرافى از جنبش کمونيستى حتى آغاز هم نشده است. اين در برخورد به مسائل مبرم مبارزه طبقاتى است که هر موضع تئوريک انحرافى ناگزير به غايت منطقى خود، هوادارى آشکار از بورژوازى، سوق داده خواهد شد. تنها در اين صورت است که جوهر "سه جهانى" نظريات هواداران کليشه پرداز تز "نيمه فئودال نيمه مستعمره" و ديگر دوستداران رنگارنگ "بورژوازى ملى" آشکار ميگردد و نظريه "راه رشد غيرسرمايه دارى" از لابلاى نظريات "مخالفين سرسخت" سوسيال امپرياليسم که شيوه برخورد دوگانه به رژيم کنونى و پناه بردن به "مجاهدين نستوه" را برگزيده اند، سر بر مى کند. اگر پذيرفته ايم که اين مبارزه طبقاتى است که کمونيست هاى واقعى را از ليبرال هاى چپ متمايز خواهد کرد، آنگاه بايد مبارزه فکرى خويش را با جريانات انحرافى، حول آن مسائلى سازمان دهيم که مبارزه طبقاتى در هر مقطع برسر آن جريان دارد، در غير اينصورت قدرت پرولتاريا را در پشتيبانى از نظريات انقلابىِ پيشاهنگان راستين خود از او سلب کرده ايم.

59
٧- بخصوص رجوع کنيد به مصاحبه فوق الذکر روزنامه جمهورى اسلامى با على اسپهبدى وزير کار (١٩ مهر ٥٨).
60
زيرنويس صفحه ٢١ کتاب (نسخه اصلى):
61
٭- توضيحات کلى و حاشيه اى درمورد بحران سرمايه دارى - بطورکلى و نظام سرمايه دارى وابسته، ضميمه آخر اين جزوه ارائه شده است.



m-hekmat.com #0130fa

ـ