کمونيست شماره ١٧ - ٢٧ اسفند ١٣٦٣
حوزه هاى حزبى و آکسيون هاى کارگرى
درباره اهميت آژيتاتور وآژيتاسيون علنى (١)
١) مقدمه
آکسيون اعتراضى کارگرى، مانند هر پديده ديگر، گذشته، حال و آينده اى دارد. از مسانل، مناسبات و مطالبات خاصى مايه ميگيرد، به جريان درميايد و اوج ميگيرد و در فرداى پايان خود مناسبات، تناسب قوا، روحيات و تلقيات متفاوتى برجاى ميگذارد. ناظر خارجى عمدتا آکسيون کارگرى را با بروز بالفعل اعتراض علنى دسته جمعى تداعى ميکند. "کارگران ذوب آهن اعتصاب کرده اند"، "کارگران کانادادراى با پليس و پاسداران درگير شده اند"، "کارگران صنعت نفت دست به کم کارى زده اند" و نظير آن. اما يک آکسيون کارگرى براى فعالين کمونيست معناى وسيعترى را در بردارد و هنگامى که ما از دخالت در آکسيون هاى کارگرى و رهبرى آنها سخن ميگوئيم، دخالت و اعمال رهبرى در کل يک پروسه، يعنى قبل از آکسيون ، حين آن و پس از آن را مدنظر داريم.
4
هر رهنمود، يا مجموعه رهنمودها، براى توضيح نحوه دخالت فعالين کمونيست و تشکيلات کمونيستى در مبارزات و اعتراضات جارى کارگران بايد وظايف کمونيستها را در هر سه دوره شکل گيرى، وقوع و خاتمه آکسيون ها روشن کند. معنى دخالت و شرکت در يک آکسيون در حال وقوع در وهله اول روشن بنظر ميرسد. اما ايده دخالت در آکسيون، قبل از آن و يا پس از پايان آن، شايد در ابتداى امر قدرى غريب بنظر برسد. اتفاقا اين وجه دوم مساله است که تاکنون در بحثهاى ما راجع به شيوه برخورد حوزه هاى حزبى به مبارزات جارى بيشتر مورد توجه قرار گرفته و آنچه بيشتر از قلم افتاده ملزومات و شيوه دخالت در آکسيون در حين وقوع آن بوده است. با اين وجود توضيح بيشترى مفيد خواهد بود.
5
هر آکسيونى (به معنى اخص کلمه، يعنى بعنوان يک مبارزه اعتراضى بالفعل و در جريان)، مهر زمينه ها و شرايط عينى و ذهنى قبلى خود را با خود حمل ميکند. هر آکسيون بر زمينه تناسب قواى معين و در چهارچوب آگاهى سياسى و درجه سازمانيافتگى و تشکل پذيرى موجود طبقه شکل ميگيرد. بدون شک اين عوامل در طول خود آکسيون تغيير ميکنند، اما در تحليل نهايى تنها به حد معينى ميتوانند از سطح قبلى فراتر روند. هيچ اعتصابى در ايران امروز دفعتا بر سر ٣٥ ساعت کار، خروج نيروهاى سرکوبگر جمهورى اسلامى از کردستان و يا آزادى بى قيد و شرط عقيده و بيان در کل کشور آغاز نمى شود. تعرض بورژوازى، عقب نشينى هاى تحميلى به جنبش کارگرى و تناسب قواى موجود، مطالبات کارگران در اعتراضات جارى را به سطح پايين ترى تنزل داده است.
6
هر آکسيون اقدام مبارزاتى کارگران معين، با آگاهى سياسى و توان تشکيلاتى معين، بر زمينه تناسب قواى موجود و با تلقى خاصى از تناسب قواى موجود است. چهارچوب و جو کلى اى که اعتراضات خودبخودى کارگرى در محدوده آن شکل ميگيرد، توسط اين عوامل کمابيش از قبل تعيين شده است. دخالت در آکسيون قبل از آکسيون، به معناى دخالت و تلاش براى تغيير اين جو و شکستن اين چهارچوب است. به معناى تلاش در بالا بردن سطح آگاهى و تشکل پذيرى کارگران، خنثى کردن عوامل تفرقه انگيز موجود، فرمولبندى اصولى شعارها و مطالبات کارگران، مرتبط کردن و متشکل کردن کارگران پيشرو و صاحب نفوذ و بالا بردن روحيه مبارزاتى کارگران و نظاير آن است. جلب بخش بيشترى از کارگران به کمونيسم و تشکل در حزب کمونيست خود تاثير تعيين کننده اى در سطح مبارزات اعتراضى آتى دارد. فعاليت مستمر حوزه ها و فعالين کمونيستى در ميان کارگران و نيز اقدامات مشخص آنها در هر دوره اى که نارضايتى هاى موجود به نحوى اوج ميگيرد که دورنماى يک آکسيون را در برابر کارگران قرار ميدهد، تاثيرات جدى خود را مستقيما بر قدرت و دامنه آکسيون آتى خواهد گذاشت. سرنوشت آکسيون کارگران کارخانه اى که به دولت و کارفرما توهم دارند، کمونيستها در ميانشان کار نکرده اند، فرمولبندى غير اصولى و مبهمى از خواستهاى خود دارند و غيره از پيش معلوم است. بخش مهمى از فعاليت روتين کمونيست ها و اقدامات ويژه قبل از آکسيون آنها، صرف رفع اين نقاط ضعف ميشود، و اين بهر رو، به معنى دخالت و تاثيرگذارى بر سرنوشت هر آکسيون آتى کارگران است.
7
وظايف کمونيستها پس از خاتمه آکسيون نيز کمابيش روشن است. اعم از اينکه آکسيون به نتيجه رسيده باشد يا نه، کل پروسه مبارزه، نقاط ضعف و قدرت آن بايد جمعبندى شود و اين جمعبندى در وسيعترين سطح ممکن به شعور عمومى کارگران و يا لااقل به نظر بخش پيشروتر آنان تبديل شود. اگر دستاوردى هست بايد تثبيت و حراست شود، اگر شکستى در کار بوده است، بايد دلائل اين شکست تحليل شود و مبناى تجربه اندوزى کارگران قرار گيرد، بايد مقاومت در برابر تاثيرات عملى شکست (اخراج رفقاى کارگر، تعدى کارفرما به ديگر حقوق کارگران و غيره) سازماندهى شود. تحت هر شرايطى بايد با افت روحيه مبارزاتى و نااميدى و دلسردى از مبارزه مقابله شود. هر آکسيون زمينه اى را براى کار فشرده کمونيستى در ميان توده کارگران و عناصر پيشرو فراهم ميسازد که بايد به خوبى از آن استفاده شود.
8
بهر حال تبيين وظايف حوزه هاى کمونيستى در قبل و بعد از آکسيون دشوار نيست. بسيارى از نکات مهم فى الحال به طرق مختلف توضيح داده شده است. اگر ابهام و اشکالى در زمينه شيوه برخورد به آکسيون ها وجود دارد، اساسا به مسئله دخالت در آکسيون و رهبرى آکسيون در جريان وقوع آن يعنى در حين آکسيون (به معنى اخص کلمه) برميگردد. اينجاست که بيشترين تعمق ضرورى است. اينجاست که بايد در جستجوى ايده ها و رهنمودهاى راهگشا بود.
9
٢) ويژگى روزهاى آکسيون و اهميت وجه علنى مبارزه
منظور از دخالت حوزه ها و فعالين کمونيست در آکسيونهاى کارگرى چيست؟ قطعا منظور اين نيست که کمونيست ها صرفا مانند کارگران ديگر در تجمع عمومى، صف تظاهرات و محل تحصن حضور بهم رسانند؛ مشت خود را در ميان صدها مشت گره کنند و راى خود را مانند صدها راى ديگر در رد و قبول اين يا آن پيشنهاد و فراخوان ابراز کنند. کمونيست ها در آکسيون صرفا "مثل هر کارگر ديگر" شرکت نمى کنند، شرکت کمونيستها بنا به تعريف شرکت در هدايت آکسيون، در رهبرى آن در جهت اصولى، بر طبق سياستهاى کمونيستى حزب است.
11
ادبيات پوپوليستى تصوير ساده گرايانه اى از رهبرى آکسيون هاى کارگرى توسط سازمان مخفى ترسيم ميکند. يک سلول مخفى "سازمان" رهبرى آکسيون را به دست دارد. اين سلول قبلا حقانيت خود را به توده کارگران ثابت کرده و کارگران على العموم با شنيدن نام سازمان و يادآورى سابقه پرافتخار آن تحت شعارها و رهنمودهاى سلول مخفى بخط ميشوند. سلول مخفى شعارها را تعيين ميکند و به اطلاع کارگران ميرساند و حتى در صورت لزوم قبلا تقسيم کار لازم را در بين کارگران بوجود مى آورد. سلول مخفى (با اعلاميه و غيره) نظر خود را درباره هر مرحله از پيشرفت آکسيون اعلام مى کند و کارگران را نسبت به اقدامات فورى بعدى واقف مى سازد. آکسيون تحت شعارهاى سلول مخفى، با مطالبات مطرح شده از جانب آن و با کنترل غيبى آن هدايت ميشود.
12
اشکال کار اينجاست که اگرچه محبوبيت توده اى يک حزب احتمالا قادر به جهت دادن به حرکت عمومى کلى کارگران خواهد بود، اما اين سناريو، يا سناريوهاى شبيه به آن که آکسيون را به يک فعل و انفعال بلاواسطه "سازمان مخفى _ کارگران" تنزل ميدهند، تنها روى کاغذ ميتواند اجرا شود. در جهان واقعى آکسيون بطور اجتناب ناپذير وابسته به وجود عناصر پيشرو علنى کار، يعنى رهبران وآژيتاتورهاى علنى است. در جهان واقعى، چنين سلولى از چنين سازمانى همواره با اين واقعيت روبروست که چند کارگر سرشناس و صاحب نفوذ "غيرسازمانى" از بالاى چهارپايه، از ميان دستگاهها، بالاى پله ها، از درون هيات نمايندگى، و بطور خلاصه از دور و نزديک، اما بهر حال به شيوه علنى، سرنخ ماجرا را ميگيرند و آن را در جهتى که ميخواهند و ميتوانند سمت و سو ميدهند. کارى که براى سلول مربوطه ميماند، اعلام کتبى هوادارى سازمان از آکسيون، تمجيد آکسيون و تمکين به تمام محدوديت ها و عقب ماندگى هاى آن و نيز تنظيم گزارش خبرى براى سازمان است. اين کنترل از راه دور و رهبرى غيبى را بايد به عالم تخيلى پوپوليست ها واگذاشت، زيرا آنچه روزهاى آکسيون را از دوره قبل و بعد آن متمايز ميکند اينست که:
13
اولا، توده کمتر آگاه و کمتر سازمان يافته کارگران به صحنه عمل کشيده ميشود. توده وسيعى که نيازمند يک رهبرى حضورى، مستمر و سريع الانتقال است. توده اى که در ضمن از قبل، بنا بر يک دانش سياسى - ايدنولوژيک و يا تعلق خاطر تشکيلاتى از پيشى، به تبعيت از کمونيست ها و نظرات و سياست هاى آنان سوگند نخورده است.
14
ثانيا، رهبرى آکسيون به ناگزير از يک جنبه علنى تعيين کننده برخوردار ميشود. هدايت مخفيانه تمايلات، مطالبات عمومى و يا حتى جهت گيرى کلى کارگران شايد کمابيش ممکن باشد، اما رهبرى عمل مستقيم و در حال جريان آنان بى شک تنها ميتواند يک رهبرى اساسا علنى و حضورى باشد.
15
ثالثا، آکسيون شامل يک سلسله لحظات تعيين کننده، رودررويى هاى پى در پى کارگران با دولت و کارفرما و عمال آنها و مباحثات درونى و حساس در ميان خود کارگران، توطنه هاى کارفرما و عمال او، تجديد آرايش کارگران، تعرض، عقب نشينى و غيره است. عکس العمل مناسب و سريع به تمام اين لحظات و نقطه عطف هاى تعيين کننده و حفظ سکان مبارزه در طول اين پروسه رويارويى آشکار، نيز رهبرى زنده علنى و حضورى را اجتناب ناپذير ميکند.
16
رابعا، کمونيستها ناگزير از فعاليت مخفى اند، اما سنديکاى زردى ها، شوراى اسلامى ها، انجمنى ها، و يا توده اى و اکثريتى هايى که موقعيت خود را در کارخانه حفظ کرده اند، همه امکان دخالت علنى دارند. در غياب رهبرى علنى انقلابى و منطبق با خط مشى کمونيستى، اعتراضات کارگرى بطور دائمى توسط اين جريانات به سازش و شکست کشيده ميشود. در روزهاى آکسيون، مقابله کمونيستها با تمهيدات ضد کارگرى اين جريانات بايد بطور جدى به بعد علنى کشيده شود.
17
همه اينها به اين معنى است که تشکيلات کمونيستى در محل کار و زيست کارگران، بعنوان يک تشکيلات مخفى، تنها هنگامى به معنى واقعى کلمه و به شيوه اى اصولى قادر به دخالت موثر و اعمال رهبرى در آکسيونهاست که بتواند اين وجه علنى، حاضر در صحنه و حضورى رهبرى را تامين نمايد. اين آن مساله اساسى است که تبيين جدى شيوه برخورد حوزه هاى حزبى به مساله رهبرى مبارزات جارى به آن وابسته است. بويژه اينکه ما در شرايطى فعاليت ميکنيم که جنبش کارگرى در ايران فاقد تشکل هاى توده اى تثبيت شده است. وجود تشکل هاى توده اى کارگرى (نظير شورا و سنديکا) بى ترديد ظرف و بستر متعارفى براى دخالت کمونيستى در آکسيون فراهم ميکند. در اين حالت دخالت در آکسيون تا حد زيادى به درجه دخالت و اتوريته سياسى و عملى حزب در تشکل توده اى غير حزبى کارگران مرتبط ميشود. اما در غياب چنين تشکلهايى، يعنى در شرايطى که هر آکسيون بايد کمابيش از نو رهبرى عملى خود را پيدا کند، نکات فوق اهميت بمراتب بيشترى مى يابند.
18
بارها شده است که رفقاى ما در حوزه هاى حزبى پرسيده اند ملزومات و شرايط و ضوابط دخالت حوزه ها در آکسيونهاى کارگرى چيست، تحت چه شرايطى مجازيم براى رهبرى اين آکسيون ها بکوشيم، تحت چه شرايطى دخالت ما سطحى و آکسيونيستى نخواهد بود. اکنون تا حدود زيادى يکى از مهمترين ملزومات اين امر را توضيح داده ايم. اولين سوالى که حوزه بايد در اين زمينه براى خود طرح کند اينست، آيا حوزه و يا تشکيلات محلى ما بطور واقعى قادر به پر کردن خلاء رهبرى علنى و حضورى در آکسيون هست، بى آنکه کل موجوديت و ادامه کارى شبکه مخفى را به خطر بياندازد؟ اگر نه، که در بيشتر موارد چنين است، آنگاه اين آمادگى راچگونه ميتوان بدست آورد.
19
٣) نقش حياتى آژيتاتور
آنچه قبل از هر چيز از نکات فوق برميآيد، نقش برجسته رهبران عملى و علنى و بطور کلى آژيتاتورها در جنبش کارگرى است. هر آکسيون بطور تفکيک ناپذيرى به عملکرد اين افراد وابسته است. اينگونه فعالين، يعنى کارگران پيشروترى که نقشى بيشتر از هر شرکت کننده عادى درآکسيون را بعهده ميگيرند، به جلوى صف کارگران گام ميگذارند، آنها را مخاطب قرار ميدهند و ميکوشند به نماينده و سخنگو و هدايت کننده اعتراض و اعتصاب تبديل شوند، همواره و در هر جنبش اعتراضى وجود دارند. اينها محصول "طبيعى" اعتراضند.
21
هر اعتراض و مبارزه کارگرى، حتى اگر احزاب سياسى در آن کمترين نفوذ را داشته باشند، بطور طبيعى از خود رهبرانى بيرون ميدهد. افرادى که شهامت پا جلو گذاشتن و مبارزه را با خود تداعى کردن را دارند. کسانى که به درجات مختلف اين وظيفه را بردوش خود مى بينند که به سخنگوى علنى کارگران تبديل شوند، تمايلات آنان را در سخنان خود بيان کنند و لذا قادر ميشوند تا در ميان کارگران محبوبيت و نفوذ کلام بيابند. کسانى که از سطح آگاهى و تعهدپذيرى عمومى کارگران فراتر ميروند و به خود به چشم يک رهبر و متعهد به هدايت کارگران مينگرند. سنتا اينها کارگران آگاه تر، پرشورتر و باتجربه ترى اند که قدرت تهييج، مجاب کردن و خط مشى تعيين کردن را از خود بروز ميدهند. به موقع در بحث ها دخالت ميکنند، در لحظات حساس کارگران را از ابهام و دودلى بيرون ميکشند و راهى به جلو براى آنها ترسيم ميکنند. طبيعى است که اين رهبران خود بخودى به دفعات خطا ميکنند. ممکن است اساسا به درک درستى از منافع طبقه کارگر و اشکال مبارزه مسلح نباشند، گاه تندروى و گاه سازش ميکنند، اما يک خصوصيت در همه آنها مشترک است، قابليت قرار گرفتن در جلو صف کارگران، تاثيرگذارى بر آنان از طريق توضيح، استدلال و تهييج و شهامت ابراز وجود فردى. هيچ آکسيونى بدون آنکه کارگرانى خود را در موضع رهبرى آن قرار دهند به جايى نمى رسد و در عين حال هيچ آکسيونى نيست که بطورطبيعى کارگرانى را به جلوى صفوف خود نراند و حرکت خود را با قدرت تشخيص اين عناصر رهبرى گره نزند.آنجا که جنبش کارگرى توانسته باشد نوعى از تشکل پايدار را به بورژوازى تحميل کند(نظير اتحاديه، شورا، هياتهاى نمايندگى و غيره) اين عناصر عمدتا در مقامهاى کليدى اين ارگانها قرار ميگيرند و نقش خود را رسما و از مجراى ارگانهاى جاافتاده رهبرى ايفا ميکنند (طبعا در اين شرايط اين عناصر تا حدود زيادى توسط اين تشکل ها هضم ميشوند و به مهره هاى آن و سخنگويانى براى سياست حاکم بر آن تبديل ميشوند و لذا با انحراف آن تشکل از منافع کارگران همواره خيل وسيعى از فعالترين کارگران نيز از گردونه مبارزه اصولى پرولترى خارج ميشوند، نظير سنديکاهاى رفرميست و غيره).اما در شرايط موجود در ايران، که خبرى از شورا و سنديکا نيست، آژيتاتور نه به اعتبار مکان رسمى اش در اين يا آن کميته و اتحاديه کارگرى، بلکه عمدتا به اتکا نفوذ و محبوبيت اش در ميان کارگران، جاى خود را در آکسيون پيدا ميکند. ويژگى اين شرايط اينست که صف رهبرى کارگران به شدت متغير است. سرکوب هر آکسيون کارگرى توسط بورژوازى به دفعات به دستگيرى و اخراج آژيتاتورها و رهبران شناخته شده تر و قديمى تر منجر ميشود، و لذا کارگران به ناگزير هر بار رهبران جديدى را از ميان خود جستجو ميکنند. از يکسو تداوم مبارزه گسسته ميشود، انباشت تجربه در ميان رهبران کاهش مييابد و جنبش همواره با ضعف عملى رهبرى علنى روبروست و از سوى ديگر خلائى باز ميشود که هر بار کارگران جديدى را به عرصه رهبرى و آژيتاسيون جلب ميکند. ضعف دائمى رهبرى توام با وجود تعداد کثيرى از عناصر پرشور و آماده پيش افتادن، اين يک خصيصه مهم جنبش کارگرى در ايران است.
22
هنگامى که ما از رهبران علنى و عملى جنبش کارگرى سخن ميگونيم اين طيف را مد نظرداريم. طيفى شامل کارگران پيشرو قديمى کار، با تجربه کار متشکل و سابقه طولانى در امر آژيتاسيون و نيز کارگران پرشور و جديد، که گام به گام قابليتهاى خود را در آکسيونها به ثبوت ميرسانند و عملا خود را در نقش رهبرى قرار ميدهند. اختناق چندين ده ساله و سرکوب وحشيانه جنبش کارگرى توسط بورژوازى در ايران از جمله به اين نتيجه نيز منجر شده است که احزاب و گروه هاى سياسى درصد بسيار کمى از اين رهبران و عناصر قادر به رهبرى را در صفوف خود دارند. عمده اين عناصر فاقد تعهد و تعلق تشکيلاتى هستند. در يک کلمه اين کارگران غير حزبى و غير تشکيلاتى اند. بى شک روزى خواهد رسيد که در نتيجه تلاش ما و رشد حزب کمونيست در ميان کارگران، بتوانيم بخش تعيين کننده و قابل ملاحظه اى از رهبران و آژيتاتورهاى پرنفوذ جنبش کارگرى را در صفوف حزب داشته باشيم، روزى که آژيتاتورهاى کمونيست نبض اعتراضات کارگرى را در کليه سطوح در دست بگيرند. اما امروز چنين نيست. اين آن واقعيتى است که هر حوزه حزبى که مساله رهبرى و دخالت در آکسيونهاى اعتراضى را براى خود طرح ميکند بايد به خوبى بشناسد. هدايت مبارزه اعتراضى، بدون آژيتاتور، بدون رهبران عملى و علنى کارگرى ممکن نيست. رهبرى از بالاى سر اينها ممکن نيست. موفقيت ما در تعيين گام اصولى به جلو در جنبش کارگرى و در تدقيق بيشتر سبک کار عملى حوزه هاى حزبى تماما به درک اين واقعيت گره خورده است.
23
٤) حزب کمونيست و رهبران عملى جنبش کارگرى
واضح است که هدف حزب ما اينست که رهبران عملى و آژيتاتورهاى پرنفوذ در جنبش کارگرى در صفوف خود حزب باشند و فعاليت آنها در چهارچوب عمومى فعاليت حزب و تحت ضوابط تشکيلاتى و خط مشى سياسى حزب قرار بگيرد. اما چه براى گام برداشتن به سمت اين هدف و چه براى حداکثر تاثيرگذارى کمونيستى بر اعتراضات و مبارزات جارى کارگرى، ما بايد امروز، براى دستيابى به آژيتاتورهاى قابل، توجه خود را به قلمرو فعاليت غيرحزبى کارگران پيشرو معطوف کنيم. ما بايد روى امکانات و روابط و ماتريال موجود کار کنيم.
25
همانطور که گفته شد، رهبر عملى و آژيتاتور، اختراع حزب ما يا هيچ جريان سياسى ديگرى نيست. اين پديده جزء لايتجزاى اعتراض کارگرى است. بنابراين مساله ما صادر کردن تعدادى آژيتاتور به عرصه علنى نيست (هر چند زمانى خواهد رسيد که آژيتاتورهاى حرفه اى و سيار حزب، علاوه بر آژيتاتورهاى محلى، اين وظيفه را انجام دهند)، بلکه کار روى رهبران عملى موجود براى تاثيرگذارى بر آنها، جلب آنها به حزب و هدايت عملکرد آنها در جريان آکسيون از يکسو و مرتبط کردن فعاليت حزبى با پروسه و مکانيسم رشد آژيتاتورهاى جديد در ميان کارگران از سوى ديگر است. ما بايد رهبران و آژيتاتورهاى موجود و بالفعل را جلب کنيم و در شکل گيرى آژيتاتورهاى جديد، با افکار و اصول روشن کمونيستى، شرکت کنيم. اين جزنى از کار روتين ماست. اما درهر آکسيون معين ما بايد بتوانيم رابطه سياسى _ تشکيلاتى معين و محکمى با رهبران عملى آکسيون برقرار کنيم.در شرايط موجود افرادى را که بايد مورد توجه جدى ما قرار بگيرند ميتوان به دو دسته تقسيم کرد: اول کارگران پيشرو و رهبران عملى قديمى کار و دوم، استعدادهاى جديد و رهبران در حال شکل گيرى. واضح است که تقسيم رهبران عملى به مجرب و تازه کار يک تقسيم بندى شماتيک و خشک است. در واقعيت امر ما با طيفى از کارگران مواجهيم که بدرجات مختلف از آگاهى سياسى و توانايى عملى براى آژيتاسيون برخوردارند. تشخيص دقيق شيوه برخورد به هر مورد خاص طبعا تنها از خود فعالين و حوزه هاى ما در ميان کارگران برميايد. اما همين تقسيم بندى شماتيک براى فرموله شدن رفقاى ما مفيد خواهد بود.
26
الف) آژيتاتورها و رهبران عملى باسابقه و باتجربه. اين دسته از کارگران تجربه سخت و مشقت بارى را در چند سال اخير از سر گذرانده اند. فشار جمهورى اسلامى بر جنبش کارگرى عمدتا اين رفقا را هدف قرار داده است. تعداد زيادى از آنان اعدام، دستگير و يا اخراج شده اند. بخشى از آنان امکان کار کردن در واحدهاى بزرگ را از دست داده اند و به ناگزير به کارگاه هاى کوچک روى آورده اند. جائى که اولا محيط محدودى براى فعاليت آنهاست و ثانيا سابقه مبارزاتى آنان در آن کمتر شناخته شده است و لاجرم از نفوذ و محبوبيت پيشين در ميان کارگران برخوردار نيستند. اکثر اين کارگران خود را سوسياليست و کمونيست ميدانند. اما کمونيسم را به روايت پوپوليستها و رويزيونيستها آموخته اند و لذا بحران رويزيونيسم و پوپوليسم آنها را نيز به يک بحران و سرگشتگى ايدنولوژيکى و ناباورى سياسى دچار کرده است. از نظر عملى تا حدود زيادى منزوى و متفرق شده اند. روابط گسترده پيشين را با يکديگر ندارند. نگرانى از خطرات امنيتى و تجربه تلخ سبک کار پوپوليستى، آنان را در تشکل پذيرى با سازمان کمونيستى دچار دودلى کرده است. مسائل مالى و معيشتى نيز به شدت بر دوش آنان سنگينى ميکند و اين انزواى سياسى آنان را تشديد ميکند. در مجموع آشفتگى فکرى، تشکل گريزى، دلسردى و محافظه کارى، و فقدان عرصه مناسب براى فعاليت مشکل عمومى اکثر اين کارگران است. در شرايطى که جو اختناق و بن بست پوپوليسم و "خلق گرايى" حتى سازمانهايى نظير راه کارگر يا محافل باقى مانده از خط ٣ را (که کار خيابانى و ماوراء طبقاتى خصلت اساسى شان بود) به سنديکاليستهاى دوآتشه تبدل کرده است، جاى تعجب نيست که اين دسته از کارگران، که خود از ابتدا گرايشات سنديکاليستى قوى داشتند، در اين انحراف غرق شده باشند. ما بايد روى اين بخش از کارگران بطور منظم کار کنيم و تمام مسانل فوق بايد در برخورد ما به آنها ملحوظ باشد.
27
١) بايد تحت هر شرايطى تماس و تبادل نظر با اين رفقا را حفظ کنيم. تنها ملاحظات امنيتى ميتواند دليلى براى محدود کردن تماس با اينگونه کارگران باشد.
28
٢) ما بايد در برخورد به اين کارگران، تجربه پوپوليسم، عملکرد رويزيونيسم و نيز مبانى سنديکاليسم و فعاليت انفرادى را عميقا نقد کنيم. ما بايد اين کارگران را از آشفته فکرى، ياس و تمکين به مبارزه محدود سنديکاليستى بيرون بکشيم. بايد توجه کرد که در اين کار حداکثر متانت و تفاهم متقابل ضرورى است. بى آنکه سرسوزنى از نقد خود به هر آنچه غيرکمونيستى است تخفيف بدهيم، بايد حجم سنگين تجارب منفى اى را که اين کارگران از سر گذرانده اند و بدآموزى هاى پوپوليستى و رويزيونيستى را به حساب آوريم. ما نبايد از موضع حق به جانب، طلبکار و صرفا بر مبناى پرخاشگرى اخلاقى (مبنى بر لزوم مبارزه و کنار نکشيدن و غيره)، با آنان مواجه شويم. اگر انتقاداتى به مواضع و عملکرد حزب ما دارند، اين انتقادات بايد به دقت و با تفصيل پاسخ گفته شود. بايد بکوشيم تا ضمن بالا بردن روحيه مبارزاتى آنان، به نقد عميقى از پراتيک محدود گذشته و درک روشنى از حزب کمونيست و اهداف و شيوه هاى آن دست يابند.
29
٣) بايد کارى کرد که اين مناسبات و مباحثات در متن روابط طبيعى و با حداقل خطرات امنيتى (براى هر دو طرف) صورت بگيرد. نگرانى امنيتى اين کارگران متکى بر تجربه آنها از سبک کار فرصت طلبانه پوپوليستى است. در چهارچوب اين مناسبات محکم ما بايد اين رفقا را با نشريات و راديوى حزب و با نظرات سياسى و تاکتيکى و شعارهاى خود آشنا کنيم.
30
٤) بايد اين کارگران را حتى المقدور در ارتباط با يکديگر قرار داد. نبايد اجازه داد سياست سرکوب جمهورى اسلامى، پيوند طبيعى ميان کارگران پيشرو را تضعيف کند.
31
کار بر روى اين دسته از کارگران مستلزم استمرار، حوصله قابليت ترويج و توضيح نظرات حزب در برابر گرايشات انحرافى و شناخت معضلات عملى اين دسته از کارگران است. بهترين و مجرب ترين رفقاى مروج بايد به اين امر بپردازند.
32
ب) استعدادهاى جديد، رهبران رو به رشد. در غياب بخش مهمى از رهبران شناخته شده و مجرب، قشر وسيعى از رهبران جديد پا به ميدان ميگذارند. اينها عمدتا کارگرانى هستند با آگاهى سياسى و تجربه عملى کمتر، اما پرشور و معترضند، جوانترند و از روحيه بالاترى برخوردارند. رفقاى ما در کارخانجات و محلات به کرات با اين رهبران در حال شکل گيرى آشنا ميشوند. در مجامع عمومى، در تجمع هاى اعتراضى، کسانى هستند که بهر ترتيب حرف خود را به گوش همه ميرسانند، در مقابل عوامل دولت و کارفرما صداى اعتراض خود را بلند ميکنند. گاه با يک سخنرانى به موقع يا حتى پراندن يک جمله جو جلسات کارگرى را تحت تاثير قرار ميدهند. در موارد زيادى به خوبى ديده ميشود که دخالت آنها بيشتر جنبه احساسى دارد، ظاهرا به شور ميايند و کسى جلودار اعتراضشان نيست. نسبت به تحميل و فشار حساسند و در اعتراض فردى جسورند. سخنانشان چندان منظم، مستدل و حساب شده و الزاما اصولى نيست، بيشتر بيان پراحساس مشقت ها و ستم هاست تا دعوت به اقدامات عملى و سياسى حساب شده، اما شور مبارزاتى در آن موج ميزند. اينها بتدريج اعتماد و محبت کارگران را بدست مياورند، اما ناپختگى و فقدان زمينه قبلى در رهبرى، باعث ميشود نتوانند بخوبى و بسرعت به يک رهبر عملى شناخته شده تبديل شوند. رفقاى ما بايد اين قشر کارگران را با دقت و حساسيت مورد توجه قرار دهند. اينها کسانى هستند که از حداقل توانايى براى تبديل شدن به آژيتاتورهاى خوب برخوردارند. و اگر آگاه شوند، به ايدنولوژى کمونيستى مسلح شوند و تجربه کسب کنند، به نسل جديدى از رهبران کمونيست علنى در جنبش کارگرى تبديل خواهند شد. کار در ميان اين کارگران براى پرورش آژيتاتورهاى کمونيست از نظر ما حياتى است. رنوس وظايف ما در اين زمينه اينهاست:
33
١) نه فقط بايد با آنها تماس برقرار کرد، بلکه بايد رابطه حضورى و مستمرى ميان آنها با رفقاى حزبى مجرب در امر ترويج برقرار کرد. بايد رفيق حزبى در يک رابطه طبيعى به دوست وهمراه دائمى اين کارگران تبديل شود. اينها آژيتاتورهاى در حال "کارآموزى" هستند، به آنها بايد آموزش در حين عمل داد.
34
٢) بايد کمونيسم را به آنان آموخت. اين کارگران بايد با اسناد پايه اى کمونيسم و ايده هاى بنيادى مارکسيسم از طريق ما آشنا شوند. در ادامه کار، اين رفقا بايد حزب کمونيست، اهداف، تاکتيکها و شيوه هاى آن را بشناسند و مشتاق کار با حزب باشند.
35
٣) اين کارگران بايد نقش و موقعيت يک آژيتاتور و اهميت آن براى انقلاب و مبارزه کارگرى را درک کنند و آگاهانه به نقش خود برخورد کنند. هر چه بيشتر بايد دخالت آنها در اعتراضات کارگرى از شکل يک دخالت احساسى درآيد و به يک دخالت عاقلانه و هدفمند تبديل شود که به سياست و خط مشى طبقاتى معين (سوسياليسم) و يک حزب سياسى مشخص (حزب کمونيست) مرتبط ميگردد.
36
٤) بايد هنر آژيتاسيون کمونيستى را به آنان آموخت. آژيتاتور کى وارد عمل ميشود، کى بايد حتما دخالت کند و کجا بايد احتياط کند، چگونه بايد جو و محيط فعاليت خود و موقعيت را بشناسد، حدود و ثغور سربسته حرف زدن يا صريح گفتن مسانل چگونه روشن ميشود، چگونه بايد نظرات صحيح و يا حتى شعارهاى مشخص حزبى را تبليغ کند بى آنکه قربانى تحريکات عمال بورژوازى شود، چگونه بايد خود را حفظ کند، رابطه اش با توده کارگران چه بايد باشد، در مقابل پليس سياسى چگونه هويت خود را تعريف ميکند و اعمال خود را توجيه مينمايد، تا چه حد و تحت چه شرايطى مجاز به اشاره علنى به کمونيسم و سياستهاى کمونيستى است، چگونه بايد قدرت بالفعل و بالقوه حرکتى را که ميخواهد هدايت کند بشناسد، توطنه هاى عمال بورژوازى از چه قماش است، عمال دولت و کارفرما چگونه در حين آکسيون تفرقه افکنى ميکنند و چگونه بايد اين اقدامات خنثى شود. قواعد نماينده کارگران بودن چيست، چه شيوه هايى بايد در مذاکره با دولت و کارفرما بکار برد، چگونه ميتوان بيشترين نيروى توده کارگران را بسيج کرد و در صحنه نگاهداشت و ده ها سوال مهم "سبک کارى" نظير اين، اينها تماما بايد به دقت به آژيتاتور کارآموز آموخته شود و عملکرد او در هر مورد تصحيح شود.
37
بطور خلاصه در برخورد به کارگران پرشور و معترض بايد با حساسيت تمام قابليت اين رفقا براى تبديل شدن به يک مبلغ علنى و رهبر عملى را ارزيابى کرد. نقاط ضعف آنان را تحليل کرد و در صورتى که استعداد و قابليت فردى و صلاحيت امنيتى او مورد تاييد قرار گرفت، تماس دانمى و محکمى، در يک رابطه طبيعى، ميان او با يکى از مروجين حزبى برقرار کرد. اصول کمونيسم و انقلاب کارگرى را به او آموخت و کار تبليغى او را در صحنه عملى هدايت و نقد کرد. در اين ميان ايجاد يک رابطه رفيقانه، اصولى و سازنده ميان رفيق حزبى با آژيتاتور تازه کار بيشترين نقش را دارد. اين رابطه در عين اينکه آموزش آژيتاتور را ممکن ميکند، حدفاصلى ميان او و بدنه مخفى تشکيلات ايجاد ميکند و خطر انتقال ضربه را کاهش ميدهد، بويژه اگر آژيتاتور خود به اهميت و ارزش کار "آموزگار" خود پى برده باشد و آگاهانه او را از رديابى پليس مصون بدارد (در مورد اين جنبه پانين تر بيشتر توضيح ميدهيم).
38
کار در ميان کارگران پيشرو براى جلب آنان به حزب کمونيست يک فعاليت روتين و دانمى ما است. اما تلاش براى پر کردن خلاء آژيتاتورهاى علنى در کار کمونيستى، جزء ويژه اى از اين فعاليت هميشگى ماست. پرورش و جلب آژيتاتور به معناى اضافه کردن عرصه جديدى به مجموعه فعاليتهاى تشکيلات مخفى است. رفقايى که بعنوان مبلغ علنى به حزب جذب ميشوند، صرفا به عنصر جديدى در شبکه حزب تبديل نميشوند، بلکه بعد جديدى از فعاليت را امکان پذير ميکنند. بنابراين بايد ويژگيهاى اين بعد علنى فعاليت را به خوبى شناخت وجاى واقعى آژيتاتور را به او بخشيد. مادام که ما از لحاظ عملى قابليت پاى گذاشتن به اين بعد فعاليت را نداشته باشيم، يعنى مادام که تشکيلات محلى ما (در کارخانه و محله) فاقد مجموعه اى از آژيتاتورهاى علنى است که به شيوه اى اصولى با تشکيلات مخفى حزب در ارتباطند و توسط آن هدايت ميشوند، دخالت واقعى کمونيستى در آکسيونهاى کارگرى اگر غيرممکن نباشد، در بهترين حالت تصادفى، کم تاثير وسطحى خواهد بود و در همه حال مخاطراتى جدى براى کل تشکيلات حزبى ببار مياورد. آکسيونيسم در کلى ترين تعبير آن به معناى دست زدن به عمل در هنگام و تحت شرايطى است که ملزومات و زمينه هاى مادى و واقعى اين عمل فراهم نشده است. آژيتاتور علنى حزبى يکى از اين ملزومات حياتى است. رابطه محکم تشکيلات مخفى (از لحاظ سياسى - تشکيلاتى و امنيتى) با آژيتاتور علنى يکى ديگر از اين شرايط حياتى است. حالا هر رفيق ما ميتواند به حوزه و تشکيلات محلى خود بنگرد و مجددا از خود بپرسد، تا چه حد از اين لحاظ ما از اين ابتدايى ترين ملزومات دخالت اصولى وادامه کار در آکسيونهاى کارگرى برخورداريم.
39
اين قسمت مقاله را همينجا تمام ميکنيم. در اين قسمت تاکيد شد که مساله دخالت در آکسيونها براى ما نه يک مساله نظرى و تاکتيکى بلکه اساسا يک مسنله سبک کارى است. اگر موانعى وجود دارد اين موانع بايد با تدقيق سبک کار کمونيستى رفع شود. آکسيون کارگرى نيازمند رهبرى علنى (علاوه بر مخفى) است. لذا ما بايد روشهاى دخالت علنى را بياموزيم و بکار ببنديم. اما دخالت علنى مستلزم داشتن عناصر علنى کار و آژيتاتورهاى کمونيست در جنبش کارگرى است. امروز اين آژيتاتورها در صفوف ما بسيار اندکند. راه پرورش و جذب اينگونه فعالين، خم شدن بر روى رهبران عملى جنبش کارگرى، کارگران پيشرو و عناصر پرشور و معترض و با استعداد در جنبش کارگرى به منظور تبديل کردن اين عناصر به آژيتاتورهاى حزبى است. اين امر بعلاوه مستلزم درک نوع رابطه تشکيلاتى ايست که تشکيلات مخفى حزبى با عناصر علنى کار خود برقرار ميکند.
40
در قسمت بعد روى اين وجه آخر، يعنى جنبه تشکيلاتى مساله مکث ميکنيم و بطور مشخص نکاتى را درباره رابطه عملى آژيتاتور با حوزه و تشکيلات مخفى حزب طرح ميکنيم، و در انتها بحث خود را، با هدف روشن کردن رنوس گامهاى عملى حوزه هاى حزبى در اين جهت، جمعبندى خواهيم کرد.
|