کمونيسم کارگرى در عراق به يک حزب واحد نياز دارد
3
پاسخ آرى يا نه به تشکيل حزب کمونيست کارگرى عراق در آينده نزديک، بنظر من اساسا به موضعگيرى در قبال سوالات زير بستگى دارد:
4
١- آيا ما ميتوانيم از وجود يک سنت کمونيسم کارگرى فعال در عراق و يا لااقل در محدوده کردستان صحبت کنيم يا خير. و اگر آرى، سازمانهاى کمونيستى موجود که خود را متعلق به اين سنت اعلام ميکنند تا چه حد در واقع به اين سنت تعلق دارند؟
5
پاسخ من به بخش اول سوال (تا آنجا که به کردستان عراق برميگردد) مثبت است. البته سازمانهايى در بخش عربى نيز وجود دارند که در ارتباط نزديک با سازمانهاى بخش کردستان هستند و آنها هم خود را متعلق به اين گرايش ميدانند. اما وجود اين سازمانها هنوز دامنه فعال بودن اين گرايش را در صحنه مبارزه اجتماعى روشن نميکند. در مورد بخش دوم سوال هم، عينى تعلق مشخص هر سازمان به اين نسبت، پاسخ من عليرغم داشتن ملاحظاتى، که در مورد خود حزب کمونيست کارگرى ايران هم صدق ميکند، مثبت است. ملاک هاى اصلى بنظر من اينهاست: اول، رابطه سياسى و عملى اين تشکلها در مرحله قبل با طبقه کارگر و مطالبات کارگرى بطور کلى و با جنبش شوراها بطور اخص. ثانيا، جدايى اساسى و آگاهانه اين سازمانها از اعتراض ملى و ناسيوناليستى در جامعه. ثالثا، درک ضرورت و مبرميت حضور سوسياليسم کارگرى در عراق امروز بصورت يک حرکت حزبى و متشکل مارکسيستى. اين مشخصات اين سازمانها را به روشنى از جناح چپ جنبش ملى در کردستان و يا از اپوزيسيون غير کارگرى رژيم استبدادى حاکم جدا ميکند. دو فاکتور اول، گوياى مکان اجتماعى و پراتيکى اين احزاب در جدال طبقاتى جارى در جامعه و تعلق اين احزاب به سوسياليسم طبقه کارگر در عراق است. عامل سوم، مارکسيسم و تحزب، مشخصا تعلق آنها را به کمونيسم کارگرى بعنوان يک حرکت معين در جنبش اعتراضى طبقه کارگر تاکيد ميکند. بنظر من، مستقل از تبيين اين سازمانها از يکديگر و از عمق و دامنه اختلافاتشان، عواملى که شمردم حاکى از يک فصل مشترک جدى و يک بنياد فکرى و عملى مشابه ميان آنهاست. سايه روشنهاى سياسى و تاکتيکى ميان اين جريانات و يا تفسير آنها از جوانب مختلف خط مشى کمونيستى کارگرى، تا اين مقطع در محدوده يک سنت واحد جاى ميگيرند.
6
٢- آيا ورود سنت کمونيسم کارگرى در عراق به مرحله تشکيل يک حزب واحد يک ضرورت عينى سياسى و اجتماعى در اين مقطع هست يا نه؟
7
در اين مورد هم قبلا و هم در نوشته هاى ديگرى در همين شماره نشريه صحبت کرده ايم و من لزومى به تکرار آن استدلالات نميبينم. فقط به تاکيد اين نکته بسنده ميکنم که اگر کمونيسم کارگرى در عراق دراين مرحله حزب سياسى خود را پايه نگذارد، نه فقط از پس معضلات و وظايف اين دوره بر نخواهد آمد، بلکه فرصت تاريخى اى را براى وارد ميدان کردن کارگر بعنوان يک نيروى مستقل و سوسياليست در صحنه سياسى عراق از دست خواهد داد.
8
٣- آيا کمونيسم کارگرى قادر به شکل دادن به يک رهبرى معتبر و يک ستون فقرات کادرى توانا در بدو تشکيل حزب هست يا خير؟
9
بنظر ميرسد همه قبول دارند که از نظر کادر کمبود اساسى اى وجود ندارد. اتفاقا اگر چيزى بشود راجع به چپ عراق، بويژه در کردستان، در دوره اخير گفت اينست که، برخلاف مورد انقلاب ٥٧ (٧٩-٧٨) در ايران، نه فقط کادرهاى سوسياليست از جنبش و مشخصات طبقاتى آن عقب نبودند، بلکه از نظر سياسى و ايدئولوژيکى به استقبال آن رفته بودند. در ايران بحرانى انقلابى در يک جامعه کاپيتاليستى جنبشى را به ميدان کشيد که کارگر صنعتى و شهرى مرکز ثقل آن را تشکيل ميداد. اما بستر اصلى سوسياليسم راديکالى که به اين انقلاب پا گذاشت، سوسياليسم خلقى بود و بافت کادرى آن آشکارا از مشخصات جنبش عينى عقب و فى الواقع به آن نامربوط بود. کمونيسم کارگرى کادر نداشت. در عراق، بويژه در کردستان، چنين نبود. کادر کمونيست و انترناسيوناليست و مرتبط با محيطهاى فعاليت کارگرى تيپ نمونه فعال کمونيست در اين دوره بود.
10
اما در مورد مساله رهبرى وضعيت فرق ميکند. شکل گيرى کانونها و جلو آمدن کادرهايى که عملا نقش سخنگويان فکرى و سياسى جنبش و ترسيم کنندگان افق آن را بعهده بگيرند و به اين عنوان در سطوح مختلف جنبش برسميت شناخته شوند، ارادى و دلبخواهى نيست. اين محصول خود پروسه مبارزه سياسى و فکرى است. اما گره کار توانايى و صلاحيت کادرهاى جنبش براى تامين اين رهبرى نيست، اين توانايى بنظر من، و به گواهى سطح فکرى و سياسى کادرهاى کمونيسم کارگرى عراق ، وجود دارد. مساله بر سر مشروعيت رهبرى و پذيرش عمومى آن است. اگر کسب اين مشروعيت بخواهد به روند مبارزه سياسى و ايدئولوژيکى در درون چپ عراق واگذار شود - و اين برداشتى است که بنظر ميرسد سازمانهاى کمونيستى عراق امروز دارند - مساله رهبرى به سرعت و سهولت قابل حل نيست. اما چنين سناريويى نه فقط لازم نيست، بلکه غلط است. در اين سناريو، خصلت فراملى و نفوذ منطقه اى و سرنوشت منطقه اى جنبش کمونيسم کارگرى فراموش ميشود. بايد حزب کمونيست کارگرى ايران را به بحث تکوين جنبش کمونيستى عراق اضافه کرد و از نو به مساله فکر کرد. رشد کمونيسم در عراق در يک دهه و نيم اخير مستقيما از حرکت کمونيسم در ايران تاثير پذيرفته است. وجود سازمانهاى کمونيستى - کارگرى در عراق امروز رابطه مستقيم با پيدايش يک خط مستقل کمونيستى کارگرى در کمونيسم ايران داشته است. آينده اين پروسه را هم فقط ميتوان در يک مقياس منطقه اى بدرستى شکل داد.
11
جنبش ما در کليت خود مشکلات و ابهاماتى را که سازمانهاى کمونيستى عراق در زمينه رهبرى دارند، ندارد. عليرغم فاصله گذارى هاى سازمانهاى عراقى با هم، خوشبختانه و به دلايل قابل فهم جريان ثالثى وجود دارد که مورد تائيد همه آنهاست. عليرغم ناروشنى ها و ابهامات تاکتيکى و روشى در بخش عراقى جنبش، افق عمومى و پرنسيپهاى برنامه اى و اصول تاکتيکى و سبک کارى جنبش کمونيسم کارگرى بطور کلى از هر جريان ديگرى روشن تر است. در متن کل اين توافقهاى عمومى و افقهاى مشترک، شکل يافتن يک رهبرى معتبر در بخش عراقى جنبش ميتواند به شيوه اى سريع تر و آگاهانه تر جلو برود.
12
بنظر من اگر ماهيت فراملى جنبش ما در نظر گرفته شود، اگر پروسه تشکيل حزب کمونيست کارگرى عراق با فرض وجود حزب کمونيست کارگرى ايران و راهى که فى الحال کليت جنبش ما طى کرده است در نظر گرفته شود، آنوقت روشن ميشود که مساله رهبرى باافق و قابل قبول يک مشکل برطرف کردنى است. اعتبار حزب کمونيست کارگرى ايران نزد سازمانهاى کمونيست کارگرى عراق، انعکاس معتبر بودن اعتقادات و افقهاى مشترک خود اين سازمانها و کانونها و پشتوانه اعتبار و مشروعيت رهبرى حزبى است که بايد تشکيل شود.
13
٤- آيا کانونها و کادرهاى کمونيسم کارگرى عراق ميتوانند بر سر پروسه عملى تشکيل حزب به توافق برسند؟
14
جواب اين سوال هم بنظر من مثبت است. من مانع برطرف نشدنى اى در اين ميان نميبينم. اين البته منوط به اين است که حزب کمونيست کارگرى ايران به وظيفه خودش عمل کند. بنظر نميرسد سازمانها و کانونهايى که تابحال در اين مورد اظهار نظر کردهاند، در مورد خود پروسه عملى تشکيل حزب مواضع قطبى اى گرفته باشند و يا موانع دشوارى را طرح کرده باشند.
15
در پايان لازم است به يک نکته اشاره کنم. فضاى حاکم به کمونيسم و کانونهاى کمونيستى در عراق، موقعيت عينى اين سازمانها در عرصه اجتماعى و واگرايى اى که ميان سازمانهاى اين خط وجود داشته است، تا حد زيادى از سير تکوين حزب کمونيست ايران و کشمکشهاى داخلى آن تاثير پذيرفته است. اگر در مقطع بحران خليج و بالاگرفتن اعتراض توده اى در عراق، حزب کمونيست ايران يک حزب يکپارچه کمونيست کارگرى بود، اگر گرايش کمونيسم کارگرى در حزب کمونيست ايران درست در همان مقطع در يک مرحله تعيين تکليف سياسى و تشکيلاتى با گرايشات ديگر در درون آن حزب قرار نداشت، اگر يک حزب کمونيست کارگرى مصمم، با امکانات آنوقت حزب کمونيست ايران در کردستان، همانموقع وجود ميداشت که به رشد کمونيسم در عراق نه بعنوان يک موضوع جانبى در ديپلوماسى بقاء بلکه بعنوان يک هدف سياسى مستقيم و محورى مينگريست، بخش زيادى از ابهامات، تشتت و مشکلات بعدى کمونيستها در عراق قابل اجتناب بود.
16
امروز ديگر ما حزب مستقل خود را تشکيل داده ايم. تشکيل حزب کمونيست کارگرى عراق يک اصل "سياست خارجى" حزب کمونيست کارگرى ايران نيست. مرحله اى تعيين کننده در رشد يک جنبش واحد و يکپارچه طبقاتى در منطقه است. ما بعنوان يک حزب به اين حقيقت و به تمام وظايف سياسى و عملى ناشى از آن متعهديم.
منصور حکمت
17
اولين بار در اسفند ١٣٧١، فوريه ١٩٩٣، در شماره ٤ انترناسيونال منتشر شد.
مجموعه آثار منصور حکمت جلد هشتم صفحات ١٢١ تا ١٢٤
انتشارات حزب کمونيست کارگرى ايران، چاپ اول نوامبر ١٩٩٧ سوئد ISBN 91-630-5761-1
m-hekmat.com #1050fa.html
|
|