فقط دو گام به پس -
درباره رويدادهاى کردستان عراق و نظرات رفيق مهتدى
باز هم در باره موضعگيرى در مورد بحران خليج
180
بخش مربوط به موضع دفتر سياسى در قبال بحران خليج در "تخطئه انقلاب" بخودى خود تاکيد مجدد و صريحى است بر مصلحتگرايى ناسيوناليستىاى که در نوشته قبلى مورد انتقاد من بود. آنجا من براى نشان دادن در غلطيدن رفيق مهتدى به اين موضع فقط پارگراف "فضاى راديو" را داشتم، امروز خوشبختانه و يا متاسفانه اين موضع تشريح شده و اين مصلحتگرايى را ميتوان به روشنى نشان داد.
181
اولين نکتهاى که به چشم ميايد اينست که رفيق مهتدى خود صراحتا بر استنباط من از بحث "فضاى راديو" صحه ميگذارد و مينويسد: "در همين رابطه است که من در قطعنامه اول از "تغيير فضاى راديو" صحبت ميکنم". تصور ميکنم اين براى رفيق محمد شافعى آموزنده باشد. تشخيص "امتداد فکر" افراد، وقتى با سنت سياسىاى طرف هستيد که عدم صراحت و مبارزه از پهلو را به عنوان درايت و پختگى تقديس ميکند، يک شرط کار سياسى در اين دوره و زمانه است. البته شرط تشخيص درست امتدادهاى ناگفته اينست که شما چهارچوب فکرى فرد و مصالحى را که اين عدم صراحت را ايجاب کردهاند را بدرستى و بر مبناى يک تحليل عينى بشناسيد. تائيديه رفيق مهتدى مبنى بر اينکه پشت توصيه خيرانديشانه در مورد فضاى راديو واقعا يک اختلاف مهم سياسى بر سر موضعگيرى در قبال بحران و جنگ خاورميانه نهفته بوده است، به اين ترتيب، بخشا صحت فرضيه من در مورد نگرش و ملاحظات سياسى ايشان را هم تائيد ميکند.
182
رفيق مهتدى، ظاهرا بدون اينکه متوجه باشد که از مکالمه کوتاه ما قبل از شروع جنگ خليج تا زمان نگارش پاراگراف "فضاى راديو" نزديک به يکسال با سکوت ايشان در مورد اختلاف بر سر اين مساله گذشته است، باز يک سلسله از "گفتهام" ها تحويل خواننده ميدهد. واقعيت امر در اين مورد را قبلا توضيح دادم و اينجا از اين ميگذرم. بهرحال امروز يکسال پس از اشغال کويت نوشتهاى از ايشان وجود دارد که در آن در مورد اختلاف شان با دفتر سياسى در اين مورد که "بايد به عراق هم برخورد شود" مطالبى آمده و لذا منهم بعنوان کسى که معتقد بود در آن مقطع "نميبايست به عراق برخورد شود" امکان پيدا ميکنم جوابم را براى ايشان هم تکرار کنم. کاش روز اول نوشته بودند.
183
اول انتقاد ايشان را بشنويم:
"گفتم به رژيم عراق هم بايد برخورد شود، اساسا نه در رابطه با اشغال کويت، بلکه اساسا در رابطه با مردم خود عراق. گفتم در تصويرى که شما دادهايد مردم عراق و طبقه کارگر غائبند. کمونيست عراقى در نظر گرفته نشده است. از سابقه حکومت عراق در دو سه دهه اخير صحبت کردم و گفتم بجا گذاشتن اين خلاء را اشتباه ميدانم. ما بايد بدون اينکه ذرهاى نوک تيز حمله را از روى آمريکا برداريم، رژيم عراق را هم مورد انتقاد قرار دهيم. از بخود گرفتن چهره مذهبى و تقويت جريانات اسلامى در جهان عرب صحبت کنيم. از توهمآفرينى در ميان تودههاى فلسطينى هم صحبت کنيم."
بگذاريد فعلا به خود اين جملات جواب بدهم و بعد به امتداد سياسى واقعى شان در صفحات بعدى "تخطئه انقلاب" بپردازم.
186
١- ميگويند به عراق هم ميبايست برخورد شود اما نه اساسا در رابطه با اشغال کويت، بلکه در قبال خود مردم عراق. مساله روز مساله اشغال کويت توسط عراق بود، همه دنيا از اين حرف ميزدند و اگر اصولا قرار بود کسى در ماه اوت ١٩٩٠ "به عراق هم برخورد کند" انتظار ميرفت راجع به اين مساله موضع بگيرد. رفيق مهتدى معتقد است ميشده اينکار را نکرد. در قبال اين چيزى نگفت. يکى از سوالاتى که کمونيست براى رفيق مهتدى فرستاد اين بود که در قبال اشغال کويت توسط عراق چه نظرى داريد. آيا کسى در حزب کمونيست ايران هست که امروز، اوت ١٩٩١، بداند نظر رفيق مهتدى در قبال اشغال کويت چيست؟ آيا کسى در ميان گفته ها و نوشته هاى ايشان جمله و سطرى پيدا ميکند که از آن بشود فهميد که بالاخره ايشان اشغال کويت توسط عراق را محکوم ميکرده يا خير، اگر آرى چگونه و اگر نه چرا؟ آيا براستى وجود يک دفتر سياسى که بقيه را از موضعگيرى سياسى و فکر کردن به مسائل پيچيده، و از آن مهمتر بعهده گرفتن مسئوليت موضعگيرى علنى، معاف کند نعمت بزرگى نيست؟
187
بهرحال ما بدلائلى که قبلا گفته شده نفس اشغال کويت را محکوم نکرديم. ما از اين سوال فرار نکرديم. سوال را مشخصا طرح کرديم و جواب داديم. جالب اينجاست که با اينکه صراحتا گفته بوديم که عدم محکوميت اشغال کويت از روى ملاحظات سنتى ما در قبال عراق، يعنى مساله حفظ تشکيلات علنى و امکانات اردوگاهى مان در خاک عراق، نيست، رفقايى اصرار داشتند که ميبايد اين را ميگفتيم و بعضا خودشان موضع دفتر سياسى را اينطور به ديگران توضيح دادند. پائينتر که محتواى ناسيوناليستى و مصلحتطلبانه "به عراق هم بايد برخورد ميشد" را توضيح دادم جاى اين پافشارى را هم در کل تصوير جريان ناسيوناليستى ذکر ميکنم.
188
٢- شخصا مدتهاست معنى "لبه تيز حمله" را از اين برداريم و روى آن بگذاريم و يا ضمن اينکه از روى آن بر نميداريم با اين چنين و چنان کنيم را نميفهمم. جمله را ميفهمم، اما منظور را نميفهمم. آيا منظور اينست که حجم تبليغات ما عليه يکى از ديگرى بيشتر باشد؟ آيا واقعا ما دودل بوديم که عليه کدام، آمريکا يا عراق، بايد بيشتر تبليغ کنيم و با اين رهنمود از بلاتکليفى درآمديم؟
189
٣- آيا در پرتو شيوه برخورد قطعنامههاى خود رفيق به اپوزيسيون ملى کرد و سکوت ايشان در مورد رابطه اين اپوزيسيون با اپوزيسيون شيعى و اشاره هاى متعدد ايشان به قيام تودهاى در جنوب عراق بدون زدن تنشان به مساله اپوزيسيون اسلامى، بايد ملاحظه ايشان در مورد جهتگيرى اسلامى و توهمات فلسطينى ها به عراق را جدى بگيريم؟
190
٤- ميگويند بايد در رابطه با خود مردم عراق به رژيم اين کشور برخورد ميشد. منظور سخن گفتن از مصائب مردم، ماهيت استبدادى و سرکوبگر رژيم و نظاير اينهاست. رفيق مهتدى در "تخطئه انقلاب" بارها اين مصائب را، با لحنى آژيتاسيونى، براى ما ميشمارد و ميگويد که در صحبت يکسال قبل با من هم چنين کرده است. چه آنموقع و چه امروز اين کار بينهايت سبکى بوده است. اگر قرار است افراد رهبرى و دفتر سياسى حزب کمونيست را نقد کنيد بايد مايه اينکار را داشته باشيد. رفتن به اين سنگر که گويا اينها نميدانند در عراق چه ميگذرد و محتاج ارشاد توسط رفيق عبدالله مهتدى بودهاند و هستند از شما چهره برحق و يا حتى مطلعى تصوير نميکند. چه کسى در درون و بيرون اين حزب ممکن است اين حرف و گوينده آن را جدى بگيرد؟
191
اما، واقعيت اينست که اين فرمول بهرحال ما را به اصل مساله رهنمون ميشود. در پاسخ به آگاهگرىهاى رفيق مهتدى من ميگويم باشد، شما که تاريخ سى ساله عراق را ميدانستيد، چرا براى نخستين بار در مقطع اختلاف آمريکا و عراق و با بالا گرفتن بحران خليج به صرافت برخورد به عراق "در رابطه با مردم آن کشور" افتاديد؟
192
رفيق مهتدى عملا از سه زاويه به اين سوال پاسخ داده است:
193
اول، پاسخ اصولى: مصائب سى ساله مردم عراق. اما آيا مصائب مردم بروز فوق العادهاى يافته بود؟ چرا هنگام جنگ شهرها در جنگ ايران و عراق و خراب شدن کارخانه و خانه و مدرسه بر سر مردم بيگناه اين برخورد را لازم نديديد؟ چرا فاجعه حلبجه اين عکسالعمل را نميطلبيد؟ چرا دور آخر تخريب روستاها و خالى کردن آنها از سکنه در کردستان عراق يا بمباران شيميايى اردوگاه خود ما مقطعى نبود که ميبايست در مورد ماهيت رژيم عراق و عملکرد سياسى آن در قبال مردم به سخن درآئيد؟ واقعيت اينست که در تمام اين موارد ميبايست حرف زد. اگر نه ما و نه رفيق مهتدى اين کار را نکرديم از روى ملاحظات و محظوراتى بود که در رابطه با ادامهکارى و امنيت تشکيلات ما در اردوگاههاى مستقر در کردستان عراق وجود داشت. حقايقى که رفيق مهتدى تهييج ميکند هميشه وجود داشتهاند و ما تا مقطع بحران خليج در مورد آنها، اساسا بنا به منفعت ادامهکارى تشکيلات در کردستان، دندان روى جگر گذاشته بوديم و اين را، لااقل تا آنجا که به من مربوط ميشود، علنا به همين شيوه توضيح دادهايم. بنابراين آژيتاسيون رفيق مهتدى در مورد وضعيت اجتماعى و سياسى عراق به اين بحث نامربوط است و کلا در درون حزب کمونيست ايران زائد است. تصوير کردن خود بعنوان تنها وجدان دردمند در حزب از فرط رندى کودکانه است. آنچه که رفيق مهتدى بايد توضيح بدهد اينست که چرا در مقطع مشخص بحران خاورميانه زمان براى شکستن سکوت تاکنونى درباره حقايق ٣٠ ساله مناسب شده است.
194
دوم، پاسخ سياسى. مينويسد:
"من از لزوم برخورد به رژيم عراق در قبال مردم عراق، از غائب بودن طبقه کارگر و کمونيست عراقى در تصويرى که د.س ارائه ميدهد صحبت کردهام. بر طبق موضعگيرى د.س وظيفه طبقه کارگر و کمونيست عراقى چه ميتوانست باشد؟ آيا در عين مخالفت با آمريکا از رژيم عراق پشتيبانى کند، در مورد آن سکوت کند و دنبالهرو آن شود، و يا اينکه در اين مورد سياست و مطالبه معين و مستقلى داشته باشد؟"
اولا، خوشحال ميشوم اگر رفيق مهتدى در پوشه "نوشتهام"هايش، يا در تاريخ کومهله وحزب کمونيست براى نمونه يک سند و قطعنامه که در آن مشخصا وظايف کارگران و کمونيستهاى عراقى تشريح شده باشد را نشان بدهد. نقطه عطفهاى مهم در اين دوره کم نبودهاند. جنگ ايران و عراق، صلح ايران و عراق، مذاکرات دورههاى قبل اتحاديه ميهنى و رژيم، تشکيل مجلس اعلاى اسلامى، بمباران شيميايى، کوچ دادن مردم در کردستان و غيره. کجا ما تا امروز در مورد "سياست و مطالبه معين و مستقل" کارگر و کمونيست عراقى اظهار نظر رسمى کردهايم؟ ممکن است امروز اين کار لازم شده باشد. ايرادى ندارد، ولى کسى که اين را ميگويد بايد، بجاى اينکه نبود چنين قرار مشخصى را نقض بديهيات قلمداد کند، اين را مستند کند که چرا امروز و فقط امروز و برخلاف روش تاکنونى بايد حزب کمونيست اين وظايف را ليست کند؟ و البته دراين ميان القاى اين شبهه که لابد در غير اينصورت کارگر عراقى به "پشتيبانى و دنباله روى" از رژيم عراق تشويق شده است خيلى ناپسند است.
197
ثانيا، نظر دفتر سياسى درباره بحران خليج، که حاوى اظهار نظر مشخص درباره جوانب مختلف مساله است، براى کارگر و کمونيست نوشته شده. از نظر ما اين سياست کارگر و کمونيست در همه جاى دنيا بود. اين نگرش و تحليل و موضعگيرىاى بود که معتقد بوديم کارگر و کمونيست در هرجاى دنيا، مستقل از مليت، بايد داشته باشد. بفهمد که اشغال کويت بهانه و زمينهاى براى عروج يک وضعيت ارتجاعى بيسابقه در مقياس جهانى و يک جنگ خونبار تاريخى فراهم کرده است، بفهمد هيچيک از دو طرف اين جدال برحق نيست، که بايد جلوى اين جنگ را گرفت و مانع تحقق اين دورنما شد، که رسانههاى بورژوايى غربى نوکرند، که کمونيست و کارگر نفعى نه در الحاق کويت توسط عراق و نه گوشمالى عراق توسط آمريکا ندارند، که نبايد از سياست تحريم اقتصادى دفاع کرد، که سازمان ملل يک نهاد بيطرف نيست، که نبايد از حمله آمريکا خوشنود شد به اين حساب که رژيم عراق را تضعيف ميکند، که بايد اينها را به مردم گفت و غيره و غيره. بحث امروز منهم دقيقا اينست که کارگر و کمونيست عراقى به شهادت اوضاعى که بعدا پيش آمد، متاسفانه اين نگرش مستقل کمونيستى و کارگرى را نداشت و اتفاقا به اين دليل در اين ميان به پيشروىهايى که ميتوانست داشته باشد نرسيد. نظر رفيق مهتدى درباره بحران خليج، تا آنجا که نوشته شده و يا شنيده شده، در مورد وظايف کارگر و کمونيست عراقى حتى در حد نظر رسمى دفتر سياسى مشخص نيست. اگر ايشان قطعنامه و يا نوشتهاى در مورد وظايف و مطالبات کارگر و کمونيست عراقى داده بودند باز ميشد اين نقدشان از موضع دفتر سياسى را جدى گرفت. ولى در کل نوشتههاى ايشان حتى يک جمله درباره اين وظايف و مطالبات وجود ندارد. کل سياست و تمام وظايف مندرج در قطعنامههاى ايشان حول وظايف کومهله در حفظ خود و تنظيم موقعيتش در قبال رويدادهاى اخير است. اگر بندى در مورد وظايف مشخص کمونيستها در عراق هست بايد آن را در قطعنامه داخلى دفتر سياسى سراغ کرد که از جدايى از اپوزيسيون ملى در کردستان ، حفظ وحدت کارگر کرد و عرب، فريب نخوردن از طرح منطقه امن و نظير اينها صحبت ميکند. يعنى کمابيش نتايجى عکس آنچه از قطعنامه ها و نوشته هاى رفيق مهتدى مستفاد ميشود. به اين ترتيب بحث غايب بودن وظيفه کارگر و کمونيست عراقى را هم نميشود جدى گرفت. اين مشکل واقعى رفيق مهتدى نبوده است.
198
سوم، پاسخ واقعى: همسوئى با مصلحت ملى کرد. در جزوه قبلى در مقابل پاراگراف فضاى راديو گفتم که خواست جريان ناسيوناليستى در حزب مبنى بر اينکه "به عراق هم بايد برخورد شود" ، برخلاف جريان انساندوست، از سر هيچ پرنسيپ سياسى و انسانى نيست. اين جريانى است که تا امروز و عليرغم مشاهدات طولانى از موقعيت مردم تحت رژيم عراق به دليل ملاحظات تشکيلاتى معين کلا در رابطه با عراق ساکت بوده و تهييج عليه ما مبنى بر اينکه گويا ميخواهيم مناسبات کومهله با عراق را تيره کنيم و از زير بار مسئوليت اين رابطه شانه خالى کنيم، يک محور تحريکات اينها عليه ما در دور قبل جدلها در درون حزب بوده است. اگر امروز اينها چيز ديگرى ميگويند، قطعا به اين دليل است که معادلات و محاسبات و چوب خط مصلحتها تغيير کرده است. در جزوه قبلى نوشتم:
"(جريان ناسيوناليستى در درون حزب) در اين ماجرا تضعيف دولت عراق و بالا گرفتن جنبش در کردستان و وزنه شدن اپوزيسيون کرد را ميديد. کارآکتر رژيم عراق از بمباران مردم شهرها و کارگران پالايشگاهها و کارخانههاى ايران، مردم حلبجه و اردوگاه کومهله تا اوت ٩٠ تغييرى نکرده بود. چيزى که تغيير کرده بود و يا انتظار ميرفت تغيير کند قدرت رژيم عراق در صحنه داخلى بود. بنابراين زمان ظاهرا براى ايجاد پيشينه انتقادى نسبت به رژيم عراق مناسب شده بود"
اين پيش بينى من بود. رفيق مهتدى امروز با صراحت به اين مصلحت طلبى اعتراف ميکند و هدف "چيزى هم به عراق گفتن" را بدون هيچ ابهامى روى کاغذ مياورد.
"انتظار طبيعى اين بود که پس از خيزش مردم عليه رژيم عراق، پس از اينکه مردم خود وارد صحنه شدند و با عمل مستقيم خودشان نشان دادند که جز لشگرکشى و جنگ با آمريکا چيز ديگرى هم هست که بايد از آن صحبت شود دفتر سياسى اين واقعيت را به حساب بياورد.... اگر عدم اشاره به حکومت عراق هنگام لشگرکشى و جنگ آمريکا تحت عنوان اينکه ميتواند آب به آسياب آمريکا بريزد توضيح داده ميشد، استدلالى که بنظرمن نادرست بود، حال پس از تحولات درونى خود عراق، پس از جنبش تودهاى در خود عراق ديگر مطلقا توجيهى نداشت."
رفيق سپس پس از موج ديگرى از تهييج در مورد سرکوب مردم عراق و قيام آنها، حکيمانه نتيجه ميگيرد که:
"آيا اين رويدادها عمق شکاف بين مردم و حکومت و پتانسيل قوى اعتراض و قيام در اين جامعه را نشان نميدهد که بايد از طرف کمونيستها از همان ابتدا، قبل از فوران اين نارضايتىها، خاطر نشان ميشد؟ آيا وقوع اين جنبشهاى تودهاى پردامنه و قيامهاى نافرجام يا شکست خورده دليلى اجتماعى و نه فقط منطقى بر اين امر نيست که نقصى در تحليل ما وجود داشته است؟ و بالاخره آيا تحولات اخير گواه صحت نظر من مبنى بر لزوم اشاره به حکومت عراق در قبال کارگران و مردم تحت ستم آن کشور و باز کردن جايى براى اين مولفه در آينده نبود؟"
آيا هنوز هم ابهامى در مورد جايگاه "اشاره" به رژيم عراق در تبيين ناسيوناليسم کرد و رفيق مهتدى از مساله خليج باقى ميماند؟ بحثهاى عمومى رفيق مهتدى در مورد مصائب سى ساله مردم عراق و نيز وظايف کمونيستهاى عراقى هيچکدام ضرورت و مطلوبيت چرخش از سکوت به سخن گفتن در قبال عراق را توضيح نميدهند. همانطور که گفتم اينها فاکتورهايى ديرپا تر بودند که کومهله و حزب کمونيست با علم به آنها از اظهار نظر در مورد رژيم عراق خوددارى ورزيده بود. (هرچند رفيق مهتدى در آژيتاسيونهاى خود اين استنباط نادرست را بدست ميدهد که گويا خود او تازه متوجه اين مصائب شده و ميخواهد کشف خود را با بقيه هم درميان بگذارد). آنچه به سخن در آمدن را مستدل ميکند اين استدلال آخر ايشان، يعنى باز کردن جايى براى مولفه انتقاد به عراق، است و اين درست همان چيزى است که من در نوشته قبل تذکر دادم.
205
با شروع بحران خليج ناسيوناليسم کرد در عراق به تحرک ميافتد. درست قبل از اين ماجرا اين جريانات به تاسى از فضاى حقوق بشرى در جريان تغيير ريل از مبارزه قهرآميز عليه رژيم عراق به بسيج افکار عمومى و محافل سياسى در اروپا و آمريکا حول مساله حقوق بشر بودند. بحران خليج و مشاهده اينکه رژيم عراق ديگر نه توسط امثال ايران، بلکه توسط آمريکا و کل اروپاى متحد قرار است زير منگنه نظامى قرار بگيرد، بار ديگر عرصه نظامى و خيزش عليه رژيم را به عرصه اصلى ابراز وجود اينها تبديل ميکند. تضمين حقوق بشر در عراق جاى خود را به مبارزه قهرآميز عليه آن ميدهد. اين بار افق روشنتر است. نه فقط "کمونيستها"ى رفيق مهتدى، بلکه مقدم بر آن ناسيوناليسم کرد ياد "پتانسيل قوى اعتراض و قيام در اين جامعه" ميافتند. در حالى که جريانات کرد عراقى نيروى مسلح خود را براى شرکت در جنگ آتى برق مياندازند و به رخ ديگران ميکشند، حداقل انتظار آنها از ناسيوناليستهاى کرد غير عراقى اينست که سکوت سنتى خود در قبال رژيم عراق را بشکنند. محافل کرد عراقى به روشنى اين انتظار را نشان ميدهند. در معادلات جديد آنها خوددارى بيش از اين از انتقاد به عراق در چنين تلاقى سياسى، و بزودى نظامى، تعيين کنندهاى ميان اپوزيسيون کرد و رژيم عراق، پشت کردن به امر کرد و گرفتن موضع پرو-عراقى تلقى ميشود. محافل کرد عراقى در اروپا روى کادرهاى سنتى کومهله در خارج کشور و محافل راست در داخل حزب فشار ميگذارند، و لازم نيست زياد هم زحمت بکشند، چون نيم بيشتر باورها و پيشبينىها و توهماتشان مشترک است.
206
مشکل راست در حزب، اما، دفتر سياسى و موضع رو به جهان آن در قبال بحران خاورميانه است. بنابراين بايد موضع دفتر سياسى را تعديل کرد. اگر امروز با گرفتن ژست خيرخواه در يک مکالمه دو دقيقهاى نشود، سال بعد با بحث فضاى راديو و يا اتهام لجنمال کردن مبارزه تودهها و تهييج در مورد مشقات مردم، بايد بالاخره کارى کرد که در اين نقطه عطف تعيينکننده دوستىهاى ملى گذشته و حال و آينده گسسته نشود، حتى اگر به بهاى گسستن دوستىهاى "کمونيستى" تمام شود. انتخاب همانقدر که براى جلال طالبانى دورانساز و غير قابل اجتناب است، براى ناسيوناليست کردى هم که در روز صلحآميز و آفتابى خود را کمونيست ناميده و در صف اين حزب خانه کرده است حياتى است.
207
تعديل موضع حزب کمونيست به چه طرقى ممکن است؟ ناسيوناليستهاى صريح، مانند رفيق عمر ايلخانىزاده، بهتر ميدانند (البته امروز که بنظرشان فضا مناسب شده) کلا تحليل تئوريک متفاوتى از بحران خليج بدهند و اشغال کويت توسط عراق را محور بحثشان قرار بدهند. اما آنها که شم بقاء بيشترى دارند ميدانند که اين را در حزب کمونيست نميتوان به موضع رسمى تبديل کرد. براى اينها مساله نه بر سر يک موضع اساسا متفاوت، بلکه بر سر ايجاد حداقل يک "پيشينه انتقادى عليه عراق" و يا بقول خودشان "باز کردن جايى براى اين مولفه در آينده" است. "به منصور حکمت گفتم که بايد به عراق هم اشاره شود" (که گويا همين اشاره براى رفع توهم فلسطينىها کفايت مىکرده) و پاراگراف "فضاى راديو عوض شود"، تلاش فردى رفيق مهتدى براى ايجاد اين پيشينه است. اين، وقتى با يکسال سکوت (که با ايماء و اشاره به اهل فن خاطر نشان ميشود که از سر رضا نيست) ترکيب شود، ممکن است براى محترم نگهداشتن خود در پيشگاه جنبش ملى در عراق کافى باشد. شايد اين احترام را براى ايفاى نقشى تاريخى در خدمت کارگر کرد در آينده ميخواهند. شايد اينطور باشد، ولى فعلا که فقط جستجوى اين احترام و تحکيم دوستيهاى ملى را ميشود مشاهده کرد.
208
اين اساس اختلاف بر سر موضع دفتر سياسى در قبال بحران خاورميانه است. سر سوزنى اصول سياسى در ايراد رفيق مهتدى به موضع دفتر سياسى و در تز "به عراق هم برخورد شود" وجود ندارد. آنچه هست مصلحلحتجويىهاى خرد و محاسبهگرىهاى پيش پا افتاده است که متاسفانه سياستمدارى و درايت لقب گرفته است. اگر به اصول پناه برده ميشود براى اينست که ميدانند طرف مقابل تنها با اصول مجاب ميشود، اگر از مصائب مردم ميگويند براى اينست که عشق طرف مقابل به انسانها را ميدانند، اگر پاى کمونيست عراقى را به ميان ميکشند براى اينست که طرف مقابلشان را عميقا کمونيست ميشناسند. اينها بسته بندى يک بحث مصلحت طلبانه براى عرضه در درون يک حزب کمونيستى در مقابل يک خط کمونيستى است. اما قبلا هم گفتهام، اين کمونيستها عقل هم دارند.
209
با اين توضيحات حدس زدن اينکه چرا راست سابق اصرار ميکرد حتما ما بگوئيم از سر "محظورات" به عراق چيزى نگفتهايم جايزه نميخواهد. اين چيزى است که خودشان دارند در توجيه موضع رسمى حزب خود به محافل کرد عراقى ميگويند. اگر نشود موضع رسمى را تعديل کرد، بالاخره اين توجيه شايد کسى را آن طرف راضى کند.
210
آنچه گفتم روشن ميکند که چرا ناسيوناليسم کرد در حزب برخورد به عراق را در مقطع بحران خليج ضرورى و مطلوب ميداند. اما هنوز بايد اين را هم نشان داد که چرا کسانى اينچنين حساس به مساله رابطه با عراق اين برخورد را مقدور هم ميدانند. پاسخ اين سوال روشن است اولا، آمريکا اجازه حمله تبليغى به عراق را صادر کرده است و رسانههاى عمومى چنان فضايى را بوجود آوردهاند که همرنگ جماعت شدن در نظر دولتها و نيروهاى سياسى مختلفى که حتى رابطه سياسى و تجارى محکمى با عراق دارند تاوانى ببار نمياورد. جناب خامنهاى هم با همين حساب به عراق در رابطه با شيعيان جنوب حمله کرد و پس از ختم ماجرا با همين استدلال از زبان نمايندهاش در سازمان ملل که "فقط ما نبوديم که، تمام دنيا همين را گفتند" در مقابل اعتراض عراق به دخالت جمهورى اسلامى در امور داخلىاش از خود دفاع کرد. ثانيا، و از اين مهمتر، "آمريکا" در تصوير رفيق مهتدى در برابر "رژيم عراق" قرار گرفته و قرائن چنين نشان ميدهد که عراقى در کار نخواهد بود که بعدا گريبان کسى را بگيرد. زير دست و پاست و لگدى از طرف ما تاوانى ندارد. خلاصه کلام، برخلاف گذشته برخورد به عراق تماما در باد نيروهاى موتلف و با انتظار سرنگونى رژيم عراق مقدور شده. نه فقط لازم است پيشينه انتقادى ساخته شود و براى اين مولفه جا باز شود، بلکه اين کار ديگر ظاهرا تاوان و خسارتى در بر ندارد. اين فرمول پشت اصولى است که در هوا چرخانده ميشود. معضل من با اين برخورد، اخلاقى نيست. مساله من اجتناب از ضعيف کشى در قبال رژيم عراق نيست، بلکه نشان دادن شباهت اين ارزيابى با توهمات اپوزيسيون ملى در کردستان است که او هم همه چيز خود و مردم کردستان را وارد اين قمار ميکند. اگر رفيقى، که دوست داشته در جزوه اخير خود بعنوان سمبل درايت و پيش بينى و حفظ توازن دوستان و دشمنان در برابر يک دفتر سياسى کله شق ظاهر شود، چنين برخوردى را ممکن و مقدور ميداند از اينروست که در محاسبات رايج در محافل ملى، که نادرستى خود را عملا نشان داد، شريک است. ذوقزدگىها و "چرا و چگونه"هاى رفيق مهتدى و اصول وى در مورد برخورد به عراق همه مشتقات محاسبات سياسى زمينى و قابل توضيحى هستند.
211
من امروز جدا متاسفم که در مکالمه يکسال واندى پيش وقتى رفيق مهتدى بحث "به عراق هم اشاره شود" را مطرح کرد فورا متوجه حکمت ناسيوناليستى اين موضع نشدم و بحث ايشان را جدى گرفتم و به صورت ظاهر آن پاسخ دادم. اگر آن روز بجاى استدلال اثباتى گفته بودم اين فشار ملىگرائى کرد بر شما را نشان ميدهد، حداقل خاصيت آن اين بود که اولا، شايد اين جر و بحث يکسال قبل در ميگرفت و يکسال در عمر همه ما صرفه جويى ميشد (هرچند وقتى همين نکته را در گزارش به پلنوم ١٩ نوشتيم ايشان نه گفت و نه نوشت) و ثانيا، بحث قيام و تودهها و غيرهاى مطرح نبود که رفيق پشت آن پنهان شود و مصلحتطلبى خود را با دشنام به من و دفتر سياسى بخاطر "لجنمال کردن حرکت مردم" بخورد سايرين بدهد.
212
اما بايد به مکالمه سال ٩٠ هم برگردم. زيرا رفيق مهتدى، به شيوه لابد خيلى اصولى نقل از شفاهيات، جملهاى را در آن مکالمه گرفته و با تحريف چهارچوب بحث يکبار ديگر دشمنى من با تودهها را در محضر خودش به اثبات رسانده است. رفيق مينويسد:
"ابتدا در جنگ خليج از هر اشارهاى به حکومت عراق در قبال کارگران و مردم تحت ستم اين کشور تحت عنوان اينکه "حالا موقع اين نيست که ما وارد اقتصاد سياسى عراق شويم" خوددارى ميشود. (خود اين اصطلاح "اقتصاد سياسى عراق" هم فقط بخاطر بغرنج کردن قضيه طرح ميشود. کافى بود به طبقه کارگر و مردم عراق و حق آنها براى سر کارآوردن حکومتى که هم عليه امپرياليسم باشد و هم با مطالبات آنها سازگارى داشته باشد اشاره شود)" (پرانتز و گيومهها در اصل است)
و باز :
"آيا لاپوشانى اين خلاء تحت عنوان اينکه "نبايد وارد تحليل اقتصاد سياسى عراق شد" نبود که اکنون نتايج عملى خود را ببار آورده است؟ آيا بجاى اصلاح کمبودى که وجود داشت، آنهم درست پس از آنکه خود توده زحمتکش و تحت ستم بپاخاسته بودند، بايد اشتباه موجود تعميق ميشد و حرکت مردم لجن مالى ميشد و در مقابل رژيم عراق عنوان تمجيد آميز ناسيوناليسم "ميليتانت" را دريافت ميکرد؟" (گيومهها در اصل است)
216
بايد اول تکليف تحريف کودکانه رفيق مهتدى را روشن کنم و بعد يکبار ديگر موضع دفتر سياسى در قبال عراق در جنگ خليج را به اختصار يادآورى کنم.
217
بحث اقتصاد سياسى عراق از کجا ميايد؟ رفيق مهتدى وانمود ميکند که من مشقات مردم و ستمى که بر آنها روا ميشود را "اقتصاد سياسى عراق" ناميدهام تا آنرا کوچک و غير قابل ذکر جلوه بدهم يا مساله را غامض کنم. ابدا به اين صورت نبود. در مکالمه معروف سال ٩٠ ايشان گفتند که بنظر ايشان بايد به عراق هم برخورد شود. دلائل ايشان را ذکر نميکنم چون خودشان در نوشته اخير به تفصيل تشريح کردهاند. در پاسخ گفتم که خارج از بحث اشغال کويت، مساله عراق و مناسبات داخلىاش و ستم و سرکوب در آنجا تازگى ندارد. اگر نظر شما اين نيست که بايد اشغال کويت محکوم شود، بايد براى من توضيح بدهيد که حزب کمونيست چرا امروز بايد ياد سخن گفتن از واقعياتى ريشهدار و قديمى بيافتد. براى ايشان توضيح دادم که استفاده از "فرصت" براى گفتن حرفهايى که هميشه داشتيم درست نيست چرا که دراين ميان مساله اساسىترى در جهان دارد حل و فصل ميشود و ما به عمله و اکره سياست تبليغى بورژوازى غرب و آمريکا تبديل ميشويم. استفاده از فرصتى که آمريکا فراهم کرده بهايى دارد و آن تبديل شدن به مهرهاى در يک عملکرد ارتجاعى کم سابقه در تاريخ معاصر است. ايشان گفتند که حقايق سياسى و اجتماعى جامعه عراق بايد گفته شود. در پاسخ به اين حرف گفتم که اينکار را ديروز ميشد کرد، فردا پس از ختم بحران خاورميانه هم ميشود کرد، اما امروز در متن اين بحران بيان حقيقت به همين محدود نميماند و معناى سياسى مهمى پيدا ميکند. ما را در ارابه تبليغى آمريکا که جنگى عظيم را تدارک ميبيند قرار ميدهد. گفتم به همين دليل بعنوان سردبير کمونيست، براى مثال، حتى اگر مقاله تحقيقى و دانشگاهىاى هم راجع به اقتصاد سياسى عراق براى چاپ به من بدهند امروز و در اين شرايط چاپ نميکنم و همين توضيح را به نويسنده خواهم داد. اين بنظر من استفاده از بازار ضد عراقى ساخته شده توسط آمريکا است و اين استفاده از نظر سياسى زيان بسيار مهمى براى کسى که ميخواهد در اردوى مخالف جنگطلبى آمريکا قرار بگيرد دارد. اين بحث "اقتصاد سياسى عراق" است که در دست رفيق مهتدى و با سوء استفاده از بىاطلاعى خوانندهاش دارد بصورت نوارهاى "آيت" مورد استفاده قرار ميگيرد. کارى نميشود کرد، شيوهها نميتوانند از محتواى بحث اصولىتر باشند.
218
برخلاف تبليغات رفيق مهتدى و کلوپ ملىگرايان کرد در حزب کمونيست، موضع دفتر سياسى در قبال عراق در بحران خليج خيلى بيشتر از يک اشاره را دربردارد. (اشارهاى که ظاهرا خود رفيق مهتدى با اهميت تاريخى که براى آن قائل بود فرصت نکرد در طول بحران خليج بکند). در نوشتههاى من و ايرج آذرين در کمونيست و کارگر امروز، در قطعنامه دفتر سياسى، و درخود همين پلميک، مطالب زيادى در مورد عراق، ناسيوناليسم عرب، خصلت طبقاتى رژيم عراق، ماهيت برخورد عراق و آمريکا و جدايى منافع کارگر و زحمتکش از هردو طرف اين درگيرى، انگيزهها و سياستهاى عراق در بحران خليج و غيره هست. آنچه نيست، و دقيقا فقط همين براى جلب دوستى ناسيوناليسم کرد ميبايست باشد، اعلام تعلق حزب کمونيست به يک اردوى فعال سياسى عليه رژيم عراق است. معنى "در رابطه با مردماش" همين است. علت نپيوستن حزب کمونيست به اين اردو در مقطع بحران خليج اينست که اردوى حى و حاضرى، با ساز و برگ و تجهيزات ، و با ابزارهاى تبليغى با پوشش صدها ميليونى، فىالحال وجود دارد و اين اردوى ما نيست. نه فقط براى خوشايند اپوزيسيون ملى کرد، بلکه حتى براى خوشايند مردم و کارگر و کمونيست عراقى هم، حاضر نيستيم حزب کمونيست ايران حتى يک لحظه نه فقط جزو اردوى جنگطلب، بلکه حتى جماعت متوهم به دموکراسىاى بنظر بيايد که نميفهمد چه کلاه گشادى دارد سر بشريت ميرود. حزب کمونيست، به يمن وجود رفقايى که در متن جنبش ملى غرق نشده بودند، توانست در اين "جريان" در اردوى ضد جنگ و ضد نظم نوين آمريکا قرار بگيرد. ما در اين تلاقى جهان را نگاه کرديم و مصالح طبقه کارگر و سوسياليسم و "تودهها" در مقياس جهانى را مد نظر قرار داديم. اگر کسى حاضر بوده ١٠ سال براى حفظ تشکيلات خود در مورد مشقات ٣٠ ساله مردم کردستان عراق دندان روى جگر بگذارد، بايد اين راهم بفهمد که مصالح اين مبارزه جهانى هم ممکن است ملاحظاتى را به ما تحميل کند. براى ناسيوناليسم کرد، اما، اين مصالح جهانى خيالىاند حال آنکه امر کرد واقعى است. سخن گفتن از جهان و قرار گرفتن در کنار کارگر در فرانسه و آلمان و انگلستان عليه نظم نوين بورژوايى "افاضات تئوريک" است، و دوستى با اپوزيسيون ملى کرد پراتيک کمونيستى. اين اختلاف واقعى سر موضع دفتر سياسى در مورد بحران خاورميانه است.
219
و بالاخره به چند نکته فرعىتر اشاره کنم.
220
١- رفيق مهتدى در رد اين بحث که ايراد او به موضع دفتر سياسى از سر مصلحت ملى کرد است مينويسد:
"انتقادى که من داشتهام نه در رابطه با "مصلحت ملى کرد" و نه اصلا در رابطه با مساله کرد بوده است. من از لزوم برخورد به رژيم عراق در مقابل مردم عراق، از غائب بودن طبقه کارگر و کمونيست عراقى در تصويرى که د.س ارائه ميدهد صحبت کردهام" (تاکيد ها از من است)
من هم مانند همه خوانندگان نوشتههاى اخير رفيق مهتدى متوجه شدهام که او مواظب است همه جا از عراق، مردم عراق، و غيره و نه صرفا کردها سخن بگويد. منتهى مانند بعضى از خوانندگان منهم نميتوانم اين را يک تلاش آگاهانه براى پوشاندن مساله اصلى مورد نظر، يعنى کرد و کردستان، به حساب نياورم. دليل اين مساله روشن است. نوشتههاى رفيق مهتدى درحاليکه در مقدمات تهييجى مربوط به "قيام" و "تودهها" و غيره کل عراق را مورد اشاره قرار ميدهد، در نتيجهگيرى سياسى فقط با وظايفى در قبال کردها ظاهر ميشود. با اينکه صريحا ميپرسيم، جوابى در مورد رهبران عراقىهاى جنوب و همبستگى و عدم همبستگى با آنها نميشنويم. به ما اعتراض نميکنند که چرا آنها را کنترا ناميدهايم، در مورد دقائق کارگرى مبارزه در منطقه عربنشين عراق نشانى از سخنورى و ارشاد نيست، دنبال دوستى در بين سازمانهاى عرب در جنوب عراق نميگردند. بطرز عجيبى در پلميک عربها غائبند. جالب اينجاست که حتى ناسيوناليسم عرب را موضوع يک اشاره کوچک هم قرار نميدهند. کلا تبيين رفيق بحران خليج را در ارتباط با مردم عرب نگاه نميکند. دراين حالت لااقل يک کلمه راجع به صدهزار از اينها که بجرم سرباز اجبارى بودن در بيابانهاى کويت سلاخى شدند بايد گفته ميشد. راجع به توهم و عدم توهم آنها به ناسيوناليسم عرب بايد صحبت ميشد و طرف مقابل کردها مداوما به "رژيم عراق" منحصر نميشد. راجع به تحريم اقتصادى که هنوز هم ادامه دارد بايد حرفى زده ميشد. بايد از خود پرسيده ميشد که آيا انتخاب يک زن عرب به شوراى محلى در کرکوک براى پرکردن شکاف کرد و عرب کافى بوده يا خير. بايد به حرف کرد آوارهاى توجه ميشد که با غيظ از حضور فلسطينى ها در صف نيروهاى عراقى صحبت ميکند و بايد معنى تاريخى و دردناک اين احساس و رودرويى دو ملت تحت ستم منطقه فهميده ميشد. عرب، همانطور که کمونيست عراقى بطور اخص، موقتا به صفحات مقاله احضار ميشود تا کردايتى مضمون آن توى چشم نزند. عرب و مقدرات ملى و غير ملى او، هرچند يک محور اصلى مساله خاورميانه است، موضوع مورد توجه يا بحث رفيق مهتدى نيست. در يک کلمه موضوع بحث رفيق مهتدى اصلا عراق نيست. خواننده ميتواند کلمه عراقى را در ارشادهاى تهييجى ايشان خط بزند بدون اينکه حتى لازم باشد يک کلمه را در نتيجهگيرى تغيير بدهد. نوشتههاى رفيق مهتدى نه از سر مصلحت ملى کرد بلکه از سر مصلحت ملت عراق منهاى عربهاى آن نوشته شده است. از هر دو فرمول به يک جواب ميرسيم.
223
٢- رفيق مهتدى از سخنان خود تهييج ميشود و به من و دفتر سياسى اتهام مى زند که حرکت تودهها را "لجنمال" کردهايم حال آنکه با دادن لقب "ناسيوناليسم ميليتانت" به رژيم عراق از آن "تمجيد" کردهايم. در مورد دشنام "لجنمال" کردن مبارزه تودهها اجازه بدهيد منهم به هيجان بيايم و چند نکته خدمت ايشان عرض کنم. اولا، اين اتهام خيلى درشت و زمختى است و رفيق مهتدى بايد بداند که چنين جسارتى را مديون سنت ملىگرايى کرد در حزب کمونيست و بويژه ٩ نفر پيشقراولان صاحب صلاحيتتر آنها است که دشنام دادن و افترا زدن به رهبرى سازمانى چون حزب کمونيست ايران و آدمهايى که کارنامه سياسىشان در دفاع از کمونيسم و جنبش کارگرى و حقوق مردم کردستان روشن است را باب کردند. آن ٩ نفر لااقل اين عقل را داشتند که علنى حرفشان را بزنند تا بلکه روزى بتوانند از مزاياى مادى آنتى کمونيسم و ضديت با حزب کمونيست ايران و افراد رهبرىاش استفادهاى بکنند. اينها لااقل بازارى وسيعتر از ٣٥ نفر اينجا و ٢٢ نفر آنجا را مدنظر داشتند. ثانيا، بهتر است آدم اختلافاتش را همان وقت که حس ميکند به زبان سياسى بنويسد و ابراز کند تا قربانى ترکيدن عقدههاى ناشى از سکوت و دندان روى جگر گذاشتنهاى طولانى نشود. اينکه اولين ابراز اختلاف عبدالله مهتدى با منصور حکمت و دفتر سياسى اين بيان را پيدا ميکند، حکم جالبى در مورد سابقه تاکنونى رفيق در درون حزب و روش برخورد تاکنونى ايشان بعنوان يک انسان سياسى نميدهد. و بالاخره بگذاريد هوچىگرى ناسيوناليستى پشت اين دشنام را بيرون بکشم. دفتر سياسى و منصور حکمت جنبش تودهها را "لجنمال" کردهاند چون به ادعاى رفيق مهتدى آن را بپاى ناسيوناليستها نوشتهاند و يا آن را پرو-آمريکايى دانستهاند. فرض کنيم اينطور باشد و ما لجن ناسيوناليسم و پرو-آمريکايى بودن را به اين جنبش ماليده باشيم، شما که دقيقا با خود همين ناسيوناليسم و پرو-آمريکايىگرى ميخواهيد ابراز همدردى و همبستگى کنيد ديگر چه اعتراضى داريد بکنيد؟ کسى ميتواند از لجنمال شدن ناراحت باشد که بدوا حاضر باشد لجن را لجن بنامد و از بوى آن مشمئز شود. آخر چرا فکر نميکنيد خواننده شما پس ازخواندن جمله شما ٣ دقيقه هم فکر ميکند و دشنامهايتان را در ارتباط با موضع سياسىتان قضاوت ميکند؟
224
اما، تمجيدآميز دانستن "ناسيوناليسم ميليتانت" يک لغزش فرويدى بسيار گويا است.
بالاخره صحبت بر سر دو کلمه معين است و اگر تمجيدى هست در اين دو کلمه است. ميليتانت بخودى خود کلمه تمجيد آميزى نيست. معنى واقعى و سياسى اين کلمه يعنى در نبرد، غير مسالمتجو، کسى که براى هدفى که دارد آماده نبرد و استفاده از قهر است. راست و چپ، اصلاح طلب و محافظه کار، سوسياليست و ناسيوناليست، نژادپرست و مخالف نژادپرستى همه به يکسان ميتوانند ميليتانت باشند. ميدانم که در سنت چپ غيرکمونيست و ضد رژيمى ايران نفس اهل دعوا بودن مثبت تلقى ميشود. اما نه در زبانى که اين کلمه از آن گرفته شده و نه براى خوانندهاى فرهنگ سياسىاش از ضد رژيميگرى ايرانى مايه نگرفته و نه براى من نويسنده اين عبارت، ميليتانت کلمه تمجيدآميزى نيست و حاکى از روش غير مسالمتجو در تقابل سياسى است. تاچر، لوپن، ريگان، حزبالله، و امثالهم هم در ادبيات سياسى دنيا به دفعات ميليتانت ناميده شدهاند بدون آنکه رفيق مهتدى دچار سوء تفاهمى بشود. پس اگر گوهر مثبتى جايى هست، قاعدتا بايد در کلمه ناسيوناليست دنبال آن گشت. ظاهرا براى رفيق مهتدى يک خميره مثبتى در ناسيوناليسم هست که وقتى در سازش ناپذيرى و جنگجويى مستتر در کلمه ميليتانت ضرب ميشود ما به يک عبارت تمجيدآميز ميرسيم. اگر من گفته بودم نژادپرستى ميليتانت لوپن، رفيق مهتدى هرگز اين اصطلاح را تمجيدآميز تلقى نميکرد. اما اينجا صحبت بر سر ناسيوناليسم است که مطابق نظريه "زدوده شدن پيرايههاى راديکال" فقط نوع غير ميليتانت آن بد است و نوع ميليتانت آن خيلى هم خوب است. اين ديگر تقصير من نيست. من از رژيم عراق تمجيد نکردهام. من برخلاف ايشان علنى گفتهام که از ناسيوناليسم منزجرم و از نوع ميليتانت آن هم طبعا بيشتر بدم ميايد. اين اعتراض رفيق مهتدى به "عبارت تمجيدآميز ناسيوناليسم ميليتانت" فقط جايگاه مثبت ناسيوناليسم در ذهنيت خود ايشان را بروز ميدهد.
225
گذشته از اين، من کلمه ناسيوناليسم راديکال را در توصيف نظرات رفيق مهتدى هم، بدون قصد تمجيد از ايشان، بکار بردم و معلوم نيست ايشان با اين تلقى مثبت از اين کلمه چرا برآشفته شد. بالاخره تکليف اين عبارت و بار مثبت و منفى آن را براى مردم روشن کنيد. يک بام و دو هوا که نميشود.
226
واقعيت اينست که در تبيين رفيق مهتدى نفس اطلاق نماينده ناسيوناليسم عرب به رژيم عراق، ميليتانت و غير ميليتانت بکنار، تمجيد آميز تلقى ميشود. خود ايشان ترجيح ميدهد همه جا کردها، و در فاز قبل آمريکا، را با "رژيم عراق" مقابل قرار بدهد. علت روشن است. نه فقط تصور ميکند اذعان به ناسيوناليست بودن رژيم عراق، با توجه به بار مثبت اين کلمه براى خود ايشان، بطور کلى به اين رژيم اعتبار ميدهد، بلکه ايشان را با يک دشوارى سياسى جدى در حمايت از جريانات ناسيوناليستى کرد روبرو ميکند. آنوقت توضيح اينکه بر چه مبنا رفيق مهتدى ميان دو ناسيوناليسم يکى را انتخاب ميکند قدرى معذبکننده خواهد بود. وقتى رفيق مهتدى ميخواهد که فضاى راديو را عوض کنيم، منظورش اين است که با فرمولهايى مثل تقابل کردها با "رژيم عراق" و "تقابل آمريکا با رژيم عراق" از واقعيات اين دوره حرف بزنيم چرا که در نزد ايشان و سازمانهاى ملى کرد عراقى و مردمى که از زبان اين جريانات ناسيوناليسم را بعنوان يک کلمه مثبت و حتى بعنوان بيان سياسى اميال آزاديخواهانهشان تحويل گرفتهاند، اطلاق ناسوناليسم عرب به جبهه مقابل، اشاره به ائتلاف فلسطينىها و بخشى از جهان عرب بعنوان اردوى ناسيوناليسم ميليتانت عرب که براى دورهاى پشت دولت عراق جمع شدند، جانبدارانه محسوب ميشود زيرا از مجراى کلمه ناسيوناليسم به آنها هم حقانيتى ميدهد.
227
بهرحال اينها مشکلات سيستم فکرى رفيق است و خودش مختار است هر تبيينى از مقولات سياسى در ذهن خود بدهد. تا آنجا که به من مربوط است فقط لازم بود اتهام نازل و رياکارانه "پرو-عراقى" بودن خط رسمى حزب را که به اين شيوه دارند به اطراف پرت ميکنند را پسشان بدهم و از ايشان بخواهم که بيشتر تعمق کنند و دفعه بعد با آمادگى بيشترى در اين کمپين شرکت کنند.
|