يادداشت سردبير
بسوى سوسياليسم دوره دوم - شماره ١
وجود قريب يکسال فاصله ميان تشکيل حزب کمونيست ايران و انتشار اولين نشريه تئوريک حزب بدون شک دال بر وجود اشکالاتى در کار ماست. شايد اگر کسى ميخواست دلائل کنکرت تاخير اينچنينى در انتشار "بسوى سوسياليسم" را به يک مرجع بازرسى و کنترل حزبى ارائه کند قادر به ارائه دلائل قانع کنندهاى ميبود. در سال گذشته تلاش براى تجديد سازمان تشکيلات حزب بر مبناى درک نوين حزب از سبک کار کمونيستى، تلاش براى تجديد سازمان تشکيلاتهاى مخفى حزب در شهرها و پاسخگوئى به نيازهاى سازماندهى رفقاى کثيرى که در يکسال گذشته به حزب روى آوردهاند، تلاش براى سازماندهى و رهبرى يک جنگ انقلابى با ابعادى وسيع در مقابل يکى از هارترين ارتشهاى بورژوازى، تلاش براى اعمال رهبرى پرولترى بر يک جنبش انقلابى در کردستان، تلاش براى اداره و گسترش کار راديوهاى حزب و انتشار چندين نشريه تبليغى و سياسى، اقدامات متعدد براى سازماندهى و پرورش کادر و بسيارى امور جارى ديگر، تمام انرژى کميته مرکزى و کادرهاى حزب ما را به خود جذب کرده است. مقاله نوشتن براى "بسوى سوسياليسم" شايد آخرين کارى باشد که اعضاى کميته مرکزى حزب به آن ميانديشند. اطلاق نام "هيات تحريريه" به افرادى از اين کميته مرکزى، که هر يک چندين مسئوليت مستقيم ديگر را نيز برعهده دارند، مشکلى را در عمل ساده نکرده است.
3
اما اگر بيلان کار روزمره اعضاى مرکزيت حزب احتمالا مراجع فرضى حسابرسى را مجاب کند، آن طرز تلقى اى که نفس چنين دفاعيهاى بر آن متکى است، از لحاظ سياسى و حتى از لحاظ مصالح عملى و امور جارى حزب کمونيست، که برخى از آنها را برشمرديم، در مقابل انتقاد کمونيستى تاب مقاومت نخواهد آورد. اين طرز تلقى که "کار تئوريک" را آلترناتيو "کار عملى" در تخصيص انرژى رهبرى حزب قرار ميدهد، نگرشى ايستا و کوته نظرانه است. نه تنها درک مارکسيستى از جايگاه تئورى انقلابى در پراتيک کمونيستى، بلکه امروز حتى تجربه عملى ٥ - ٦ سال اخير خود جريان ما چنين تصور و برداشتى را باطل ميکند. تجربه زنده مارکسيسم انقلابى، بويژه در اوج فشارهاى بورژوازى در سالهاى اخير نشان داده است که هر زمان سازمان پرولترى از لحاظ نظرى نقش پيشتاز خود را ايفا ميکند، به استقبال موانع آتى جنبش ميرود و مسائل نظرى هر دوره از مبارزه طبقاتى را بدرستى تحليل ميکند، امور اجرايى و سازمانى و فعاليت روزمره بدنه حزب و مجموعه نقشه عمل ها با سهولت و راندمان بسيار بيشترى پيش ميرود، و هر گاه رهبرى در چهارچوب محدود "مسائل عملى امروز" محبوس ميشود، همين مسائل به هيولاهاى سيرى ناپذيرى تبديل ميشوند که هر ثانيه کوهى از انرژى انقلابى را ميبلعند و رفع زحمت نميکنند. پيشتازى حزب و حضور حزب در صف مقدم مبارزه براى تحکيم بنياد مارکسيسم انقلابى، پاسخگويى به مسائل نظرى جنبش کمونيستى، اعم از مبارزه بر عليه رويزيونيسم در جبهه هاى مختلف و يا پرداختن به مسائل جديدى که اوضاع کنونى جهان سرمايهدارى در انتهاى قرن بيستم پيشاروى ما قرار داده است، شرط حياتى و انکار ناپذير شادابى، تحرک و چالاکى تشکيلات حزب است.
4
اين "اظهارات" براى حزب ما تازگى ندارد. بارها و بارها در جلسات ارگانهاى رهبرى و مرکزى حزب صحت اين نظرات مورد تاکيد قرار گرفته است. تزهاى "اصول و شيوه هاى رهبرى کمونيستى"، به عنوان چکيده نقد مارکسيسم انقلابى بر روشهاى رايج و مسلط رهبرى کوته نظرانه و خرده کارانه، به نشست مشترک کميته هاى مرکزى کومهله و اتحاد مبارزان کمونيست در تابستان ١٣٦٢ ارائه شد و مورد تصويب قرار گرفت. يادآورى گوشههايى از اين نوشته کوتاه بى فايده نيست:
"رهبرى کمونيستى... تحت فشار نيازهاى مرحله اى جنبش هاى عملى، افق و دورنماى کار سياسى و وظايف خود را محدود نميکند. در هر لحظه مجموعه مبارزه پرولتاريا بر عليه بورژوازى را مد نظر قرار ميدهد و براى پاسخگوئى به مسائل متنوع اين مبارزه در ابعاد سياسى، اقتصادى و ايدئولوژيک تلاش ميکند...
6
رهبرى کمونيستى يک رهبرى آينده نگر است که به استقبال مسائل آتى جنبش و تشکيلات خود ميرود و از قبل سازمان حزبى خود و طبقه کارگر را براى مقابله با موانع آتى مبارزه آماده ميکند. رهبرىاى که تنها به حل و فصل مسائل موجود و يا گذشته تشکيلات محدود شود، نه تنها قادر به ايفاى نقش رهبرى نيست، بلکه عملا از حل انقلابى مسائل موجود و پاسخگوئى به نيازهاى جارى جنبش نيز ناتوان ميماند...
7
... عدم ايفاى نقش پيشتاز و فقدان آينده نگرى و درک مسائل آتى جنبش و غرق شدن رهبرى در مسائل جارى جنبش و تشکيلات نيز بنوبه خود به درجا زدن و در خود فرورفتن سازمان و فعاليت حزبى، جدائى تدريجى تشکيلات از نقش رهبرى کننده خويش در جنبش بطور کلى و ناتوانى سازمان کمونيستى در پاسخگوئى به نيازهاى جنبش رو به رشد طبقاتى منجر ميگردد."
چه کسى امروز در صفوف ما در صحت اين گفته ها ترديد ميکند؟ هيچکس. اما مساله اساسى اين است که "احترام به صحت" اين احکام بايد، نظير هر حکم ديگر در تئورى مارکسيسم، به "اعتقاد به چاره ساز بودن و کارساز بودن" آن تبديل شود. يکى از نخستين شاخص هاى وجود و تحکيم اين اعتقاد عملى در صفوف ما، بى ترديد "بسوى سوسياليسم" خواهد بود. "بسوى سوسياليسم" بارومتر اين اعتقاد عملى است.
9
گذشته از روش مطلوب رهبرى، حتى قلمرو مسائلى که حزب ما بايد براى احراز يک نقش واقعا پيشتاز در جنبش کمونيستى (که حدود و ثغور آن را مرزهاى ايران تعيين نميکند) به آنها بپردازد نيز کمابيش بدقت براى ما روشن بوده است. مساله رويزيونيسم مدرن، احياى سرمايهدارى در شوروى و عروج يک قدرت امپرياليست بر ويرانههاى انقلاب پرولترى اکتبر، اين اساسىترين مسالهاى است که بايد به آن پرداخت. ما بارها بر اهميت مبارزه عليه رويزيونيسم مدرن بعنوان کليد احياى جنبش قدرتمند کمونيستى در سطح جهان و رابطه اين مبارزه با شکل گيرى يک انترناسيونال واقعى کمونيستى، که نه صرفا در معادلات منطقى بلکه در جهان واقعى شرط پيروزى ماست، تاکيد کردهايم. انسانهاى حى و حاضر و زنده و در حال مبارزه در حزب ما و ديگر شاخه هاى رو به رشد مارکسيسم انقلابى در سطح جهانى بايد به اين مسائل بپردازند. اين انتظار که روزى بالاخره عالمى با مجلدات قطورى حاوى پاسخ قطعى به همه مسائل اين عرصه، ظهور خواهد نمود، بى شباهت به انتظار ظهور مهدى موعود در عالم بدوى اسلام نيست. تحليلها و نظرات پيشرو درباره شوروى امروز در صفوف حزب ما و در جريان مارکسيسم انقلابى بطور کلى، کم نيست. نقد عميق شکستهاى پيشين و استنتاج احکام اصولى براى اجتناب از اين شکست ها در آينده، نميتواند جز در يک پروسه رو به تعميق جدل نظرى انجام گيرد. بايد ماتريال و نظرات موجود در "بسوى سوسياليسم" انعکاس يابد. بحث بتدريج بر نکات گرهى متمرکز شود و بالاخره پاسخ خود را در يک مبارزه نظرى بگيرد.
10
علاوه بر اين مساله محورى، ما بايد در رابطه با دورنماى بحران اقتصادى سرمايه دارى جهانى، قطب بندى هاى کنونى جهان امپرياليستى، سرنوشت رقابت هاى روبه رشد موجود و گرايشاتى که اينجا و آنجا در جهت ايجاد تغييراتى در تقسيم موجود جهان ميان اين قطب ها مشاهده ميشود، خود را به تحليل هاى ابژکتيو و منطبق با نيازهاى امروز مجهز کنيم. تحليل احزاب سياسى در عصر حاضر و شناخت ديناميسم حرکت جنبش هاى انقلابى در کشورهاى تحت سلطه امپرياليسم و عواملى که اين جنبش ها را به انحراف تهديد ميکند. بدون تحليل صحيح اوضاع جهانى، موقعيت پرولتاريا و بورژوازى و تناسب قوا و رابطه متقابل بلوک هاى بورژوا- امپرياليستى ميسر نيست. نکته ديگرى که حزب ما بايد بطور جدى به آن معطوف شود، بدست آوردن ارزيابى و نقد دقيقى از فراکسيونها، گرايشان، روندها و جريانات گوناگونى است که امروزه در سطح جهان تحت نام کمونيسم سخن ميگويند. مبارزه همه جانبه ضد رويزيونيستى و برداشتن گامهاى عملى در جهت بازگرداندن خصلت انترناسيوناليستى به پراتيک عملى جنبش کمونيستى جهانى، بدون اين شناخت و بدون تميز دادن جريانات اصولى مارکسيستى از انواع و اقسام فراکسيونهايى که بورژوازى تحت نام کمونيسم تشکيل داده است، غير ممکن است.
11
هر چند بسيارى از مسائل اساسى انقلاب پرولترى در چهارچوب نقد تجربه شوروى و شکست انقلاب پرولترى در اين کشور در برابر ما طرح خواهد شد، اما به هر رو لازم است مبحث خصوصيات دوره هاى انقلابى، وظائف دولت پرولترى و روشهاى کمونيستى و انترناسيوناليستى در جريان کسب قدرت پرولترى در يک کشور، و نيز بطور مشخص در ايران، بعنوان مبحثى قائم به ذات، مورد بررسى قرار گيرد. حزب ما بايد دورنماى اوضاع اقتصادى و سياسى و ساختمان ادارى و حقوقى جامعه، در شرايط انقلاب بى وقفه تا ديکتاتورى پرولتاريا و نيز در طى اين ديکتاتورى را بدقت بيشترى بشناسد. مارکسيسم تاکنون وظائف پرولتاريا قبل و در جريان کسب قدرت را با وضوح بيشترى از وظائف پرولتاريا در قدرت مورد بحث قرار داده است.
12
يک نقطه تمرکز ديگر، مساله تشکيلات پرولترى است. ما بطور جدى به بسط تئورى تشکيلات لنينى به اوضاع و احوال کنونى جهان سرمايهدارى بطور اعم، و جامعه ايران بطور اخص، نياز داريم. حزب پرولترى عصر ما از چه خصوصياتى بايد برخوردار باشد؟ کشف مجدد سنتها و سبک کار حزب لنينى از زير آوار تحريفات، تازه ما را در نقطه عزيمت اصولى ابتداى قرن بيستم قرار ميدهد. در انتهاى اين قرن، در شرايطى که تمامى ابعاد محيط فعاليت کمونيستها به شدت دگرگون شده است، ما به الگوها و طرح هاى تشکيلاتى و "سبک کارى" متناسب با اين دوره و قطعا متکى به مبانى تئورى لنينى حزب، نياز داريم.
13
اين قطعا فهرست جامعى از مسائل نظرى ما نيست. تمرکز بحثهاى آتى بر مسائل اصلى و گرهى خود يکى از محصولات رشد مبارزه نظرى خواهد بود. اما بطور کلى ميتوان گفت ما بايد تصوير خود را از انقلاب جهانى در شرايط حاضر و از زمينه هاى عينى و شرايط ذهنى اين انقلاب تدقيق کنيم. استنتاجات سياسى و تشکيلاتى لازم را از اين شناخت بعمل آوريم و انقلاب در ايران را در متن عمومى انقلاب جهانى قرار بدهيم و تحليل کنيم.
14
مقاله "تشکيل حزب کمونيست، افشاگر چهره بورژوائى اقليت"، پاسخ مستقيم و افشاگرانه به مجموعه اى از تحريفات و غرولندهاى فدائى در طول دو سال گذشته بر عليه حزب کمونيست ايران و پروسه تشکيل آن است. در اينجا بخوبى از چهره رياکار اين منتقدين رويزيونيست حزب کمونيست پرده برداشته شده و بويژه توجيهات اکونوميستى فدائى در مخالفت با پروسه تشکيل حزب نقد شده است. اما مباحثات آتى ما در نقد جريان فدائى بايد بيش از پيش از اين قالب خارج شده و بر نقد رويزيونيسم و اپورتونيسم ذاتى اين جريان متمرکز شود. در اين ميان نقد مشاطهگرى فدائى از رويزيونيسم مدرن و قطب امپرياليستىاى که پايگاه اقتصادى و منشاء اين رويزيونيسم است و نيز نقد جدى دفاع رويزيونيستى از اين جريان از "سرمايهدارى انحصارى دولتى" بايد به محور اصلى مباحثات تبديل شود. جواب مو به مو به هر آنچه مدعيان دروغين کمونيسم در ايران بطور روزمره بر عليه حزب مينويسند، در عين اينکه بسيار لازم است، بايد در آينده بر عهده مقالات کوتاهترى در ديگر نشريات حزبى سپرده شود.
15
مقاله "در نقد وحدت کمونيستى: نگاهى به آناتومى ليبراليسم چپ در ايران"، مجموعه از تسويه حساب با يکى از جريانات انحرافى مدعى کمونيسم در ايران و نقطه آغازى براى نقد ليبراليسم چپ در مقياس وسيع تر و کلى ترى است. اين جنبه دوم بحث بايد بطور قطع در آينوه بيشتر مورد توجه قرار بگيرد.
16
مقاله "نکاتى درباره مساله مذهب و شيوه برخورد به آن" در پرتو تجارب قريب شش سال حاکميت جمهورى اسلامى، بعنوان يک نمونه زنده استفاده فعال بورژوازى از مذهب، اصول شيوه برخورد کمونيستها به جمهورى اسلامى را بار ديگر مورد بررسى قرار ميدهد. سوال اصلىاى که اين مقاله به آن ميپردازد اين است که آيا از تجربه جمهورى اسلامى و از نقش ارتجاعى مذهب در انقلاب ما، "چنين نتيجه ميشود که حزب ما بايد در تمامى اين عرصه ها تبليغ عليه مذهب را اساس کار خود قرار دهد؟ آيا مبارزه عليه جمهورى اسلامى، مبارزه عليه اسلام را به يک هدف سياسى ما تبديل ميکند؟ يا بايد بين مذهب تودهها با مذهب بورژوازى تفاوت قائل شد و تنها به افشاى "سوء استفاده هاى بورژوازى" از مذهب بسنده کرد"؟ پاسخ مقاله به سوالات فوق روشن است اما يک سوال، که مقاله آن را در دستور قرار نداده است، بايد در همين ارتباط پاسخ بگيرد و آن نقش جديد، هر چند محدود و مشروط، پان اسلاميسم در حفظ حاکميت امپرياليسم بر کشورهاى خاورميانه است. تجربه جمهورى اسلام در مقياس ايران بى شک تائيدى بر صحت احکام لنينى در برخورد تبليغى و ترويجى به مذهب است، اما فراتر رفتن از اين مبحث و تحليل موقعيت کنکرت کنونى پان اسلاميسم، جايگاه معين آن در ارتجاع بورژوا- امپرياليستى در سالهاى اخير و دورنما و افق حرکتهاى پان اسلاميستى در آسيا و آفريقا ميتواند کمونيستها را بويژه در تعيين سياست عملى خود به احزاب ارتجاعى اسلامى در ايران، اعم از درحکومت و يا در اپوزيسيون، و نيز در کل منطقه، بسيار يارى کند. افشاى نقش ضد انقلابى احزاب اسلامى در تحريف اهداف مبارزات دمکراتيک و ضد امپرياليستى تودههاى کشورهاى تحت سلطه و اتخاذ سياستهاى قاطع عملى در برابر اين احزاب، ميبايد به چنين تحليل دقيقترى متکى شود.
17
تزهاى مربوط به رهبرى کمونيستى، که فوقا به آن اشاره کرديم، بصورت ضميمه در انتهاى اين شماره آمده است. اين تزها هر چند يکسال قبل ارائه شدهاند، اما اکنون روشن است که براى اتخاذ عملى آنها به معناى واقعى کلمه، هنوز بايد راهى نسبتا طولانى را در آينده طى کنيم.
18
از اين پس در "بسوى سوسياليسم" بخشى تحت عنوان "ستون آزاد" خواهيم داشت. مقالاتى که در اين ستون چاپ ميشوند لزوما در کليت و در کليه اجزاء خود مواضع رسمى حزب و مورد تائيد هيات تحريريه "بسوى سوسياليسم" نيستند. اما مقالاتى هستند که هيات تحريريه انتشار آنها را براى تعميق مبارزه تئوريک مفيد ارزيابى ميکند. اينگونه مقالات، در عين اينکه نبايد ناقض مبانى برنامه حزب کمونيست ايران باشند، ميتوانند در تزها، سير استدلال و در تحليل و ارزيابى فاکتها و وقايع تاريخى و نيز در استنتاجات سياسى و عملى خود، صرفا نظرات فردى نويسندگان خود را بيان کنند.
19
در "ستون آزاد" اين شماره، قسمت اول مقاله اى تحت عنوان "پوپوليسم انترناسيونال سوم در قبال جنبشهاى انقلابى در مستعمرات و نيمه مستعمرات" را به چاپ رساندهايم. تم و تز محورى اين مقاله نقد ديدگاه پوپوليستى اى است که "امپرپاليسم را مانعى بر سر راه صنعتى شدن و توسعه سرمايهدارى در کشورهاى تحت سلطه بشمار ميآورد" و اين تا همينجا مورد تائيد ما و تاکيدى بر صحت مباحثات اوليه مارکسيسم انقلابى بر عليه پوپوليسم در ايران در دوره اخير است. اين مقاله سابقه اين تز انحرافى را در کنگره ششم کمينترن مورد بررسى قرار ميدهد و سپس ميکوشد تا از لحاظ تئوريک انحراف را در تزهاى انحرافى نارودنيسم روسيه در خصوص نقش بازار خارجى در توسعه سرمايهدارى ريشهيابى کند. نکتهاى که در اين ميان به آن پرداخته نشده و به اعتقاد ما حائز اهميت جدىترى نسبت به شباهت مبانى تئوريک اين انحراف با نارودنيسم روسى است، آن اوضاع و احوال عينى و آن انحرافات جديدى است که نشو و نماى مجدد تئورىهاى ورشکسته و در هم کوبيده پيشين را ممکن ميکند. مساله جايگزينى تدريجى سياست ناسيوناليستى بجاى سياست انترناسيوناليستى در شوروى، تابع کردن انقلاب در سطح جهانى به منافع "ملى" و ابداع تناقضى خيالى و غير واقعى ميان گسترش انقلاب جهانى از يکسو و تحکيم و گسترش انقلاب پرولترى در شوروى از سوى ديگر، و لذا اقدام به توجيه سياست پشت کردن به انقلاب در مقياس جهانى، و زمينههاى عينى اقتصادى و طبقاتى اين چرخش، اينها برخى از مسائلى است که توضيح آن بدون شک در درک موضعگيرى غير مارکسيستى کمينترن در قبال توسعه سرمايهدارى در "مستعمرات" نقش بيشترى از توضيح سابقه نظرى براى چنين تزهائى در سنتهاى نارودنيکى روسيه خواهد داشت. اين جنبهاى است که در اين مقاله مسکوت گذاشته شده است.
20
همه رفقا را به ارسال مقالات و تزها و نظرات خود براى "بسوى سوسياليسم" دعوت ميکنيم.
21
م. حکمت
١ر٦ر١٣٦٣
23
بسوى سوسياليسم (دوره دوم) نشريه تئوريک حزب کمونيست ايران - شماره يک
-
شهريور ١٣٦٣ - سپتامبر ١٩٨٤
m-hekmat.com #2220fa.html
|
|