18
حال به وضعيت تشکيلات برگرديم. اگر اين عدم انسجام امروز نبود، اگر اين اغتشاشى که امروز ميان ما هست و کسى نميتواند منکر آن بشود نبود، ما با نظم بيشترى وارد اين دوره ميشديم و ديگر ترديد نبود که بدرستى آن را طى ميکنيم. ولى واقعيت اين است که اين اغتشاش هست. من اينجا در حاشيه اين قطعنامه قدرى راجع به اين مسائل صحبت ميکنم. منتها قطعنامه از ما ميخواهد که چگونه، حتى به شکل فرمال، به اين اغتشاش فائق بياييم و بگذاريم اين منطق روند در دوره ديگرى خود را دنبال کند.
19
ببينيد، اساس بحث ظاهرا اين است که کنترل و اتوريته در تشکيلات از بين رفته، هر کس ساز خودش را ميزند، رهبرى تشکيلات کردستان آن نقش و نفوذى را ندارد که ميبايست داشته باشد، اينجا و آنجا سياستهاى اشتباهى پيش گرفته ميشود و غيره. وقتى ته اين ايرادات را نگاه ميکنيد ميبينيد اتفاقى که افتاده است اين است که تشخيص فردى براى نوع فعاليت خيلى برجسته شده، و تصميم جمعى، که خود را در تصميم تشکيلاتى و ارگانهاى رهبرى نشان ميدهد تضعيف شده است. هر کس ممکن است توضيح خود را براى اين وضعيت داشته باشد، اما به هر حال در اينکه الان وضعيت اين است که ما تشکيلاتى نيستيم که بتواند تصميمات جمعىاش را بدرستى و بدون اصطکاک پيش ببرد ترديد نيست.
20
من درباره اين وضعيت تحليل زياد شنيدهام. يک خط تحليلى اين است که به ما ميگويند ببينيد شما در بحثهاى دوره قبل يک لايه کادرهاى مجرب، قديمى، رزمنده و مبارز کومهله را به حاشيه رانديد (و بدرجات مختلف ادعا ميکنند که ما در اين کار عمد داشتيم يا نتيجه تبعى بحثهاى ما يا رويدادهاى آن دوره اين شده). بما ميگويند که به هر حال ماحصل اين بحثها اين شده که کادرهايى که ستون فقرات اين تشکيلات بودند و در شرايط بحرانى و در تند پيچها اين تشکيلات به آنها تکيه ميکرده به حاشيه رانده شدند، و يک عده آمدهاند که آن اتوريته و نفوذ و توانايى را ندارند. نتيجه منطق اين موضع اين است که از ما خواسته ميشود که تشکيلات دوباره روى دوش همان طيفى گذاشته شود که گويا کنار گذاشته شده و يا به حاشيه رانده شده است. اين يک تحليل است. من بعدا جواب کوتاهى به اين ميدهم.
21
يک تحليل ديگر اين است که در نتيجه وضعيت عينى و همينطور مباحثات دوره قبل، اتوريتهها در تشکيلات شکست و مناسبات گسيخته شد و در نتيجه منفعت و مصلحت و عافيت طلبى فردى در تشکيلات رشد کرده است. بنابراين گفته ميشود که امروز نميشود صرفا بر مبناى سياست و خط و خطوط سياسى اوضاع درونى تشکيلات کردستان را توضيح داد. اوضاع امروز هزار و يک دليل دارد. هر کس يک مساله دارد. مسائل قديمى بيرون زده چون کنترل "قديمى" بر اوضاع و مکانيسمهايى که اين معضلات و مصالح را در ذهن افراد به عقب ميراند از ميان رفته و در نتيجه هر کس دارد مساله قديمى خود را بيان ميکند. اعم از اينکه مساله او اعزام باشد، يا سازماندهىاش و غيره. در نتيجه حرف شنوى و نقشه وجود ندارد. بدبينى وجود دارد و غيره. اين هم يک رگه تحليل است.
22
به نظر من ممکن است در هر کدام اينها ذرهاى حقيقت وجود داشته باشد. به اين معنى که بله لايهاى از کادرهاى تشکيلاتى که قبلا کار بدست بودهاند و امور را ميشناختند و بقيه هم عادت کرده بودند که لابد هر چه آنها ميگويند درست ميگويند، در جريان بحثهاى دوره قبل معلوم شد که خيلى هم درست نميگويند و اتوريتهشان تضعيف شد. جالب اينجاست که خود اين رفقا ظاهرا به حاشيه رانده شدهاند کسانى بودند که در دورههاى خيلى کمتر بحرانى به نسبت امروز و در مواجهه با مسائلى خيلى کوچکتر از اين، يعنى صلح بين دو کشور و يا جنگ آمريکا در منطقه، دست و پاى خود را گم کردند، تشکيلات را حتى به بىاعتمادى به رهبرى سياسى حزب کشاندند و به عملکردهاى عقبمانده صحه گذاشتند. اينطور نيست که گويا در يک مقطع خاص يک عده رفقاى مجرب و آماده و کارآزموده ناگهان کنار گذاشته شدند و جاى آنها را يک عده بىتجربه و تازهکار گرفتند. اين تبيينى است که ممکن است آدم پرتى بخواهد از وضعيت حزب بدهد. ولى واقعيت اين است که اولا، کسى به آنصورت به حاشيه رانده نشده، رفقايى هستند که امروز دست و دلشان به کار نميرود، فرصت پيدا نکردهاند و يا حتى احتمالا به آنها امکان داده نشده است. همه اينها ميتواند در مواردى موضعيت داشته باشد. اما اکثريت قريب به اتفاق کادرهاى تشکيلات سر جايشان هستند و دارند کارشان را ميکنند. ثانيا، کسانى که سر کارند، کسانى که جاى آنهايى را گرفتهاند که از قرار به حاشيه رانده شدهاند، اينها هم همانقدر قديمى و مجرباند و همه لحظات تشکيلات را با همانها گذراندهاند. ثالثا، بحث واقعىتر بحث خط است. علت اينکه اتوريته رفيقى که در اين يا آن مقطع سر کار است کم شده و نظرش پيش نميرود اين است که کسى با نظرات او مخالف است. در تمام طول تاريخ فعاليت کومهله هم هر وقت اپوزيسيونى در ناحيهاى سر بلند کرده، خط مسئول آن عرصه پيش نرفته است. واقعيت اين است که در تشکيلات کردستان ما رهبرى با مخالفت روبروست، با تشخيصهاى متفاوتى روبروست و آن اتوريته سياسى و معنوى را که ميبايست وجود داشته باشد را ندارد. به هر حال علت مسائل ما اين نيست که کسانى که ميتوانند اين انسجام را ايجاد کنند الان سر کار نيستند. کسانى که ميتوانند اين انسجام را ايجاد کنند اتفاقا همانها هستند که سرِ کارند، چون اينها کسانى هستند که توانستند انسجام تشکيلاتى را به دنبال تشتت دو سال پيش که به طور اجتناب ناپذيرى در نتيجه جدلها و مبارزات درونى ايجاد شده بود، حفظ کنند. قبل از اينکه اينها سر کار بيايند فىالحال قطببندى حادى در تشکيلات بوجود آمده بود و حرف رهبرى حتى کمتر از اين هم پيش ميرفت.
23
اين بحثها به نظر من محتوايى ندارد. هدف پشت اين بحث به نظر من عقب راندن کسانى که ميخواهند از موضع چپ در اين تشکيلات کار کنند به موضع به اصطلاح "آشتى ملى" است. چند قدم به عقب برگشتن و "موضوعات را از نو بررسى کردن" و غيره. اين خط ما نيست. اگر کسى صلاحيت دارد و ميتواند تشکيلات را از اين دوره عبور بدهد به نظر من کسانى هستند که افق راديکالشان را در تشکيلات مطرح کردند. آنچه مسلم است اگر با آن بىافقى دو سال قبل وارد اين شرايط ميشديم، هيچ صحبتى از يک گذار سرفرازانه نميتوانست باشد. به نظر من جاى خوشحالى است که دو سال پيش در تشکيلات ما بحثهايى مطرح شد که امروز به همه نشان ميدهد که تا وقتى باقى باشيم و بتوانيم کار کنيم دنيايى از کار جلوى ما هست. اين خط است که به نظر من ما را قادر ميکند از اين دوره بدرستى عبور کنيم.
24
موضوع ديگر مساله وجود "انگيزهها و مصلحتهاى" مختلف در ميان رفقاى تشکيلاتى است. اولا، به نظر من جاى خوشحالى است که آدمها ميتوانند حرف خودشان را بزنند و مثلا بگويند "من بايد به خارج بروم"، "من نگران حال خانوادهام هستم"، جاى خوشحالى است که آدمها ميتوانند به رفيق خودشان بگويند که "حرفت را قبول ندارم" و احترامشان سر جايشان باشد و کار خودشان را بکنند. به نظر من فضايى که امروز در تشکيلات بوجود آمده فضاى آزادترى است. خوب اين آزادى بايد تا حدى قوام بگيرد و خود را در نُرمها و کدهاى تشکيلاتى جا بدهد. ولى نفس اينکه امروز افراد انگيزهها و مشکلات و دردهايشان را به زبان ميآورند يک گام به پيش است. خود اين معضلى نيست. ثانيا فکر نميکنم چيز عجيبى باشد که يک تشکيلات وقتى به نقطه عطفهاى به اين تعيينکنندگى ميرسد ترديد و ابهام بوجود بيايد. و باز خوشحالى من از اين است که ما در شرايطى با اين تندپيچها روبرو ميشويم که در حالى که ابهام بالاجبار در سطوحى بوجود ميآيد، صد برابر آن در سطوح ديگرى ديد روشن وجود دارد که بايد چکار بکنيم. اگر همين ابهامات، که حاصل شرايط و موقعيت عينى در منطقه و انقباضهايى است که ما بناگزير با آن روبرو شدهايم، در شرايطى بوجود ميآمد که خطى که قرار بود به آن پاسخ بدهد ميخواست فقط با تهييج در مورد "رزمندگى" با آن روبرو شود، ما عاقبت خوبى پيدا نميکرديم. الان در مقابل اين وضعيت، ديد روشنى در ميان اکثريت تشکيلات وجود دارد که ميداند خط ما و کار ما چيست، اهميت اين دورهها و اين نقطه عطفها و پاسخ ما به اين ابهامات چيست. جاى خوشحالى است که امروز خطى بر سر کار است که با اين ابهامات و مشکلات همدردى دارد و شرايط پيدايش آن را درک ميکند و ميخواهد به آنها پاسخى درست و انسانى بدهد. اگر با اين وضعيت با شيوه برخورد خشک و کم سياسى چند سال قبل روبرو ميشديم، بنظر من عکسالعملهايى که در برابر اين ابهامات بوجود ميآمد بيشتر به ابهام و بيخطى دامن ميزد.
25
به هر حال از اين نظر من فکر نميکنم مشکلى داشته باشيم. حتى فکر نميکنم اين تحليل درستى باشد که مشکلات ما نهايتا به مصلحتجويىهاى فردى برميگردد. شرايط عينى، عکسالعملى که بوجود آورده، ترديدها و ابهامات، کنارهگيرى برخى رفقايى که تجربه بيشترى داشتند يا ميتوانستند کار جدىترى صورت بدهند، همه اينها جزو واقعياتى است که ما با آنها روبروئيم. اينها جزو تعريف مسالهاى است که بايد به آن جواب بدهيم. و اگر ما درست نگاه کنيم ميبينيم که پس ريشه ضعف را نبايد آنجا جستجو کرد. علت ضعف را بايد آنجا سراغ کرد که آن نيرويى که پاسخ دارد و ميتواند جواب اين ابهامات و مشکلات را بدهد، چرا موفقتر از اين نيست و چرا نتوانسته مسائل را زودتر از اين جواب بدهد. به نظر من نميشود گفت که "بدليل وجود مسائل زياد ما تشتت داريم". اگر مسائل زياد باشد اما پاسخها هم به همان درجه روشن باشد و نيروى پاسخ دهنده هم آماده باشد، مشکلى پيش نميآيد. مساله اين است که اين نيرو آماده نيست. من فکر ميکنم وضعيت فعلى به يک معنى به خود چپ برميگردد. به اينکه چپ چقدر آمادگى دارد پاسخ کنارهگيرى فلان رفيق باتجربه و ترديدها و دلنگرانىهاى بهمان رفيق را در مورد وضع خود و رفقاى ديگر و خانوادهاش دارد بدهد. اينجاست که به نظر من بايد به خودمان نگاه کنيم و اگر ملامتى هست بايد خودمان را ملامت کنيم. ما مسبب مشکلات امروز تشکيلات نيستيم. اگر جريان چپ نقشى داشته است اين بوده است که به اين مشکلات که خواه ناخواه در همين ابعاد بوجود ميآمدند، و بوجود آمده بودند که چپ براى پاسخگويى به آنها بوجود آمد، آنطور که بايد پاسخ نداده است. اگر ضعفى هست اين است که چپ اين پاسخ را با قدرت و انسجام کافى نميدهد. بنابراين بايد برگرديم به بحث آمادگى چپ.
26
انتقادى که به چپ ميشود اين است که تو که پاسخ اين وضع را دارى چرا با قدرت عمل و استحکام در مدتى که فرصت داشتهاى سياست خود را جلو نبردهاى و چرا اجازه دادهاى اين تشتت طول بکشد. چون به هر حال نفس تشتت اجتناب ناپذير بود، چپ اصلا در متن اين بود که سرِ کار آمد. سؤال اين است که چرا نتوانسته به سرعت اوضاع را جمع و جور کند، چرا آنقدر کند و تدريجى پيش رفتهايم.
27
اينجا من به بحثهاى همان دوره برميگردم. نامهاى که ما بعد از پلنوم شانزدهم براى تشکيلات نوشتيم بنظر من تمام اين مساله را پيشبينى کرده بود. اگر در آن مقطع چپ درک ميکرد که وظيفهاش نه تعميق بيش از اين خطوط و مقابل قراردادنهاى تشخيصها و نظرات، بلکه سازمان دادن يک حرکت از بالا و تشکيلاتى براى پيش بردن نقشههايش است. بنظر من ما امروز در اين وضعيت قرار نميگرفتيم. من علت کشآمدن اين وضعيت را جا نيفتادن آن بحث در درون چپ ميدانم. اگر يکبار ديگر آن نامه را بخوانيد ميبينيد که همانوقت دارد ميگويد که اگر چه بکنيم و چه نکنيم انسجام از بين ميرود و چنددستگىها بوجود ميآيد و اتوريته براى رهبرى خودتان باقى نميگذاريد و غيره. بخشى از هشدارها بنابراين بجا بود. يک بحث اصلى ما اين بود که شما بر مبناى پلاتفرم معين و تناسب قواى معين پيروزى بدست آوردهايد، علامت سؤال گردن رهبران و کادرهايتان آويزان نکنيد. حال مساله اين شده که ک.ر اتوريته ندارد. سؤال اصلى اينست که چرا ندارد. از نظر ترکيب قوىترين کميته رهبرى کومهله در سالهاى اخير است. وقتى ميگوييم قوىتر منظورمان قطعا از نظر جسمى نيست. بلکه داريم به اين نگاه ميکنيم که افراد ميخواهند چه بکنند، با چه مسائلى روبرو هستند و چه جوابى دارند به آن مسائل ميدهند. از نظر تجربه، رفقاى کميته رهبرى از قديمىترين رفقاى تشکيلاتى هستند. چرا "اتوريته ندارند"؟ به نظر من اين اتوريته را چپ بايد به اين رفقا ميداد و نداد و الان در فرصتى که هست بايد اين اتوريته را بدهد. مستقل از هر ضعف، خطا و به زعم اين و يا آن رفيق "سرخط نبودن" و "به روش قديم کار کردن" آنها. اين رهبرىاى است که چپ بطور عينى در آن مقطع ميتوانست شکل بدهد و بايد اين رهبرى را برسميت ميشناخت، پشت برنامه عمل آن به خط ميشد و خودش ديگر زير پاى آن را خالى نميکرد. و به نظر من اين اتفاق افتاد. آن رفقاى چپ که درک نکردند، آنهايى بودند که به تلاقى چپ و راست در تشکيلات ذهنىگرايانه و فردى نگاه کردند. اين را نفهميدند که مساله بر سر تقابل قواى خطوط و گرفتن سنگرهاى تشکيلاتى و پياده شدن نقشه عملهاى گرايشى است. به نظر من خود چپ علامت سؤال زيادى به گردن بخشى از خودش انداخت که بنا به جايگاه تشکيلاتىاش وظيفه داشت اين خط را رسما پيش ببرد. اين بخش اصلى مساله است. بخش ديگر برميگردد به خود آنهايى که سر کار قرار داشتند. به نظر من اين رفقا بايد بهتر براى انسجام دادن به چپ حرکت ميکردند و کارشان از اين نظر نقطه ضعفهاى جدى داشته است. چپ بايد به خودش نگاه کند، پشت دست خودش بزند و خود را جمع و جور کند تا از اين شرايط ديگر درست بيرون بيايد. کارى که در گذشته نشده، بايد در فرصت کوتاهى همين الان بشود. به همين دليل اين قطعنامه خطاب به چپ است و اين تعهد را من از چپ ميخواهم. اگر رفقاى غيرفراکسيونى که باورى به بحثهاى ما ندارند و همه آنهايى که هزار و يک عيب و ايراد در کار ما پيدا ميکنند و ممکن است حتى تقصير وقوع جنگ آمريکا و عراق را هم گردن ما بياندازند، نخواهند اين تعهد را بدهند مساله براى ما اساسا اين است که آيا بالاخره چپىهايى را داريم که اين تعهدات را بپذيرند؟ اگر دهها چپى وجود داشته باشند که اين تعهد را بدهند و دنيا را از روزنهاى ببينند که اين قطعنامه مطرح ميکند، من يک نفر غصهاى ندارم و فکر ميکنم آنهايى که پا جلو ميگذارند، براى تضمين آينده ما و بخط کردن بقيه کافى هستند. بنابراين هر چند اين قطعنامه فراخوانى به کل تشکيلات است که اين شرايط را درک کنند، جهت اصلى صحبتش با چپى است که چندين ماه فرصت داشته است خود را جمع و جور کند و شرايط را درک کند.
28
اکنون ديگر اين چپ موظف است روح اين شرايط را درک کند. راستش سخت است کسى درک نکند. الان ديگر جاى اين نيست که در صف کسانى که ميخواهند کومهله روى يک وضع سوسياليستى کارگرى باقى بماند و از اين دوره سالم و معتبر و سرافراز بيرون بيايد کوچکترين تَرَکى مشاهده شود. من شخصا هزار و يک ملاحظه دارم روى کار اين يا آن رفيق، اما دندان روى جگر ميگذارم، اين ملاحظات را براى يک دوره درون خودم نگاه ميدارم، براى اينکه صف چپ و سوسياليسم کارگرى در کردستان بتواند در اين دوره در مقابله با هزار و يک نيروى خارجى و مخاطره بيرونى يک پديده صُلب و يکپارچه بنظر بيايد. اين قطعنامه اساسا اين سؤال را مطرح ميکند: امروز عليرغم هر اغتشاش و تشتتى که هست، با هر تشخيص و هر باورى که نسبت به تشکيلات کردستان و رهبرى آن وجود دارد، آيا خودتان را در صفى ميدانيد که ميخواهد بر مبناى دورنمايى که چپ ترسيم کرده است، تشکيلات را از اين دوره خطير سرافراز عبور بدهد؟ يا نه، تصميم برخى اين خواهد شد که کماکان درباره اين بحث کنند که چه کسى در چه تاريخى چه طرحى را غلط پيش برده، فلان کس در ترويج "سر خط" هست يا نه و غيره؟
29
اين برخورد است که افق و نگرش محدود را نشان ميدهد. اگر ما اين پديده يکپارچه را پيدا کنيم و تشکيلات را از اين پروسه عبور بدهيم فرصت کافى براى اينکه بنشينيم و بفهميم مثلا پارسال تکش بايد چه سمتى ميرفت و نرفت، رهبرى ميبايست برخوردش به فلان رفيق چگونه باشد و نبوده، خواهيم داشت. اما الان اين فرصت وجود ندارد و اصلى و فرعى کردن مسائل و تشخيص مهم از غير مهم به نظر من هميشه شاخص يک آدم سياسى است. بحث امروز من اين است: چند نفر در اين تشکيلات حاضرند اين تشخيص را بدهند. من شخصا در مورد کميته رهبرى کومهله و افراد آن ترديدى ندارم. در تمام نامهها و بحثها هم هنوز نشنيدهام کسى بگويد من از اينها صالحترم و من ميبايست جاى آنها باشم. و اگر کسى هم اين را بگويد بحث من اين است که خوب رفيق عزيز بايد براى کنگره هفتم کومهله، و يا اگر عضو کميته مرکزى هستى براى کميته رهبرى، خود را کانديد کنى. نميتوانيم همينطور با توجه به اينکه چه کسى خود را صالحتر ميداند رهبرىمان را عوض کنيم. رهبرى ما آن چيزى است که الان رهبرى ماست. و سؤال اساسى اين است که آيا اين، از نظر سياسى، رهبرى ما هست يا نه. به نظر من ک.ر کنونى کومهله رهبرى ما در کردستان هست. ميتوانيم بنشينيم و در مورد عيوب آن صحبت کنيم. اما امروز براى اينکار حاضر نيستيم. کسى که امروز، در تاريخ ١٣ ژانويه، اصرار دارد حتما در مورد عيوب کار رهبرى خط خودش در کردستان صحبت کند، به نظر من هيچ چيز راجع به مبارزه سياسى و ضرورت اتحاد و اصلى و فرعى کردن مسائل درک نکرده است. به نظر من اين نوع اشتباهات است که ما را به اين روز انداخته است. نميگويم بدنه چپ يک رهبرى بى عيب در بالا را خراب کرده است، اما به نظر من هر دو، رهبرى و بدنه چپ در کردستان، اين وظيفه را درست درک نکردهاند و الان بايد درک کنند.
30
بحث من اين است که هر انتقادى، از بحث سازماندهى نمايندگى، وضع اعزام، وضع اردوگاه، چه کسى به چه کسى چه گفت را نميبايست بگويد، چه کسى چه فکرى کرد که نميبايست ميکرد، سازماندهى راديو، سازماندهى نيروى نظامى، هيچ يک از اينها، که ميشود در مقطعى نشست و درباره آنها صحبت کرد، به من اجازه نميدهد که در اين مقطع بگويم که رهبرى تشکيلاتم در کردستان زير سؤال است. زيرا از نظر سياسى زير سؤال نيست، از نظر جهتگيرى نيست، اينها کسانى هستند که اين جهتگيرى را به درون تشکيلات آوردهاند و از آن با وجود همان کنارهگيريهايى که عده ديگرى دارند حرفش را ميزنند، دفاع کردهاند، اگر خلائى بوجود آمده اينها پر کردند. من شخصا کار هر روز يک نفر را زير ذرهبين نميگذارم. جهتش را نگاه ميکنم. خط و تلاشش را نگاه ميکنم. و اگر به اينها نمره بدهيم، ميتوانيم با اطمينان بگوييم اين رهبرى تشکيلات ما و خط ما در کردستان است. همانقدر عيب دارد که هر کدام ما در عرصه تشکيلاتى خودمان و در کارى که به خودمان سپرده شده.
31
فراخوان من به چپ خيلى ساده است. پشت رهبرى تشکيلاتىتان بسيج بشويد تا از اين دوره با اعتبار و لطمه نخورده، شريف و سالم بيرون بياييم. فرصت در آينده داريم تا بنشينيم و درباره قطعنامههاى بعدى، ترکيبهاى بهتر حرف بزنيم.
32
نکته ديگر اين که در تشکيلات ما به مقوله اتوريته زيادى با تعبير شبهمذهبى، بعنوان مرجعيت تقليد، نگاه ميشود. قرار نيست ما پشت سر رهبرى نماز بخوانيم. بخشى از اتوريته رهبرى تشکيلات، اتوريته پُست تشکيلاتى است. کسانى که در شهر کار ميکردند در موارد زيادى نميدانستند که مسئولى که سر قرارشان ميآيد بعدش چکار ميکند و چه تيپ آدمى است. اما در اردوگاه تشکيلات کردستان چشممان مدام در چشم هم است و به هر برخورد يکديگر نمره ميدهيم. در حالى که بخشى از اتوريته محصول پست سازمانى است. نفس کميته رهبرى يعنى اتوريته، نفس مسئول راديو و يا فرمانده نظامى يعنى اتوريته. نميتوانيم تک تک بنشينيم و هر يک کارنامه فردى براى همه درست کنيم. و به آنها نمره بدهيم. بايد براى من سوسياليست متشکل روشن باشد که هر کس در پست مسئوليت سازمانى و فرماندهى نظامى و غير قرار گرفته اصل بر پذيرفتن تصميمات اوست. اگر ميخواهيم اين شخص را عوض کنيم اين راه تشکيلاتى و اساسنامهاى خودش را دارد. به نظر من بحث اتوريته تا حدود زيادى از قديم در کومهله با مقوله محبوبيت مخلوط بوده. آدم با اتوريته به معنى آدم محبوب و مردمدار گرفته ميشده. اين خاصيت علنى بودن و همينطور نظامى بودن تشکيلات بوده است. ولى به عنوان يک سوسياليست متشکل، هر کس فردا به کميته مرکزى انتخاب شود و يا در فلان پست مسئول قرار بگيرد، براى من بعنوان عضو اين حزب اتوريته پستش را داراست و بايد سعى کنم پيشبرد وظايفش را، که قبلا با آن توافق کردهام، تسهيل کنم.
33
اميد من اين است که عده زيادى به اين فراخوان پاسخ مثبت بدهند. ولى خواهش من اين است که کسى که ته دلش با اين فراخوان نيست آن را امضاء نکند. همه ملاحظات او را درک خواهيم کرد. اما چيزهاى ابژکتيوى هم در اين قطعنامه هست. چه دلتان با آن باشد و چه نباشد، فردا ممکن است آمريکا به آن منطقه حمله بکند. هواپيماهايشان بالاى سر ما بلند خواهند شد، هزار و يک محدوديت و مشکل پيش ميآيد که فقط صف آدمهايى که براى هم و براى اتحاد و يگانگىشان در اين شرايط سخت ارزش قائل باشند ميتوانند از آن عبور کنند. ملوکالطوايف نسخهاى است براى شکست. بنابراين حتى اگر دلتان با اين قطعنامه نيست، به نظر من لازم است که همه ديسيپلين ناشى از اين قطعنامه را همه قبول کنند. چون اين ديگر به موجوديت خودمان برميگردد. به همان منفعتى که هر کدام ما ميخواهد دنبال کند. فراخوان من به چپى که اين قطعنامه را امضاء ميکند اين است که بعد از آن اين ديسيپلين را بخواهد و به مورد اجرا بگذارد، زيرا در اين کار از خودش دفاع نکرده است بلکه از جان آدمها و از سلامت کسانى دفاع کرده است که حتى حضورشان بين ما به انتخاب خودشان نبوده و بعضىشان حتى بين ما بدنيا آمدهاند. از فرداى کومهله دفاع کرده است. تاکيد بر ديسيپلين و تبعيت از مفاد قطعنامه چپ دفاع از خود چپ نيست، "سکتاريستى" نيست، "استالينيستى" نيست، اين دفاع از اعتبار و حرمت و حيثيت کومهله و از موجوديت همه انسانهاى درون آن است. ما وظيفه داريم اين انضباط و تبعيت را بخواهيم. هر چند نفر که اين قطعنامه را امضاء ميکنند، به نظر من بايد آن تعهداتى را که اين قطعنامه ايجاب ميکند از همه بخواهند.
34
از رفقايى که با ما اختلاف دارند هم ميخواهم روح اين شرايط را درک کنند و در اين شرايط در مقابل کميته رهبرى کومهله بلوک درست نکنند. ميخواهم که از رهبرىاى که اين تشکيلات اکنون دارد حمايت سياسى فعال کنند. از رهبرى تشکيلات براى عبور از اين شرايط بايد حمايت کرد تا اين تشکيلات بتواند از اين شرايط عبور کند. اگر کسى داعيه رهبرى يا داشتن يک خط بهتر را دارد، لطفا اين را در نشستهاى تشکيلاتى که در آنها کانديداتورى و راى ميگيرند و انتخاب ميکنند مطرح کند. در صحن تشکيلات و صف تشکيلات يک رهبرى داريم و آن ک.ر کومهله است. نبايد هيچ بلوکى ضمنى و تلويحى براى خط دادن به اين يا آن بخش تشکيلات ايجاد شود. من انتظارم از هر کادر مبارز و رزمنده کومهله که با ما اختلاف دارد اين است که اينقدر سياسى و حزبى باشد که بفهمد در اين شرايط رهبرى تشکيلات را بايد تقويت کرد، اتوريته آن را برسميت شناخت، چوب لاى چرخش نگذاشت و دودلى نسبت به آن بوجود نياورد.
35
بيشتر از هر چيز اين کار خود رهبرى کومهله و صف چپ و مبارز در کومهله است که اجازه ندهد چنين فضايى بوجود بيايد و از رهبرى خود و سياستى که پيش ميبرد در مقابل هر نوع دودلى و ترديد دفاع کند.
|
|