Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

وضعيت کنونى، چشم انداز آن و وظايف کمونيستها

بيانيه اتحاد مبارزان کمونيست، ٢٨ خرداد ١٣٦٠

در اين متن همه جا منظور از «حزب» حزب جمهورى اسلامى است مگر آنکه غير آن تصريح شده باشد. (ناشر)


3
١- بحران سياسى کنونى که در وهله اول در شدت يافتن جدال جناحهاى حاکميت تجلى پيدا کرده است، در واقعيت امر نه يک بحران درونى رژيم حاکم، بلکه يک بحران سياسى عمومى جامعه است که در ادامه خود مساله قدرت سياسى را بار ديگر در کل جامعه و پيشاروى طبقات اصلى آن، پرولتاريا و بورژوازى طرح ميکند. بحران کنونى سرآغاز سقوط رژيم جمهورى اسلامى است.
4
٢- اين بحران بيانگر اين واقعيت است که رژيم جمهورى اسلامى ضرورت اجتماعى بقاء خود را از دست داده است و به پايان کار خود رسيده است، زيرا: اولا: از نقطه نظر بورژوازى ايران، رژيم جمهورى اسلامى از ابتدا به مثابه يک ابزار سياسى موقت، با وظيفه معين سرکوب انقلاب تحت نام انقلاب، مطرح بوده است و بديهى است که به اين ترتيب به درجه اى که جمهورى اسلامى توفيق يابد و زمينه هاى اقتصادى و سياسى اعاده اوضاع پيش از انقلاب را براى بورژوازى فراهم سازد به پايان عمر مفيد خود نزديکتر ميشود و نيز آنجا که در انجام وظيفه سرکوب انقلاب عملا به بن بست رسد، فلسفه وجودى خود را از دست داده و ضرورت جايگزينى اش با ابزار سرکوب طبقاتى مؤثرتر براى بورژوازى طرح ميگردد. جمهورى اسلامى در طول دوران پس از قيام فعالانه در ايجاد زمينه هاى اعاده حکومت بلامنازع بورژوازى کوشيده است و توفيقات نسبى در اين امر داشته است. بازسازى و تطهير ارتش بمثابه ابزار متعارف سرکوب قهرآميز طبقاتى، بازسازى و تطهير بوروکراسى مافوق مردم، مشروعيت بخشيدن به مالکيت خصوصى کاپيتاليستى، تحريف آرمانهاى دمکراتيک توده ها، تحميل فقر و فلاکت وسيع بر توده هاى کارگر و زحمتکش - امرى که شرط لازم تخفيف بحران اقتصادى سرمايه دارى ايران است - بيرون کشيدن دول و انحصارات امپرياليستى از زير ضربات انقلاب، تلاش در سرکوب جنبش انقلابى خلق کرد و تهاجم تبليغاتى، سياسى و نظامى به جنبش کمونيستى و کارگرى تصويرى از اين توفيقات نسبى رژيم به دست ميدهد.
6
از سوى ديگر امروز کاملا آشکار شده است که رژيم در مقابله با انقلاب و مبارزات اوجگيرنده توده هاى کارگر و زحمتکش، تمامى انرژى و قابليت خود را مصروف داشته و توان فراتر رفتن را ندارد. اين بن بست در سرکوب انقلاب، براى بورژوازى معنايى جز ضرورت دست شستن از رژيم کنونى و آغاز پروسه جايگزينى عملى آن با ابزار حکومتى نوين ندارد. پروسه اى که توفيقات نسبى رژيم خود تا حدود زيادى امکان عملى آنرا براى بورژوازى و امپرياليسم فراهم آورده است. در يک کلام بورژوازى ايران ناگزير است و اين امکان را نيز دارد که از جمهورى اسلامى دست بشويد و در صدد جايگزينى آن با ابزار حکومتى مؤثرترى برآيد.
7
ثانيا، از نظر ارودگاه انقلاب بويژه از نظر پرولتاريا رژيم اسلامى بايد برود. اگر در ماههاى اول پس از قيام رژيم با داعيه برخاستن از دل قيام بهمن به نقطه اميد توده هاى کارگر و زحمتکش و نيز متاسفانه سازمانهاى انقلابى آنان، براى تحقق اهداف قيام بدل شده بود و بدينسان قربانيان خود را به حاميان خود بدل ساخته بود، بدنبال دو سال تهاجم اقتصادى به سطح معيشت کارگران، دو سال اتخاذ ارتجاعى ترين سياستهاى اقتصادى، سياسى و فرهنگى از يکسو، و دو سال مداومت جنبش انقلابى خلق کرد، دو سال پيگيرى جنبش شورايى در ميان کارگران و اقشار تحت ستم و دمکرات جامعه، دو سال رشد آگاهى سياسى عمومى توده ها و بطور خلاصه دو سال تدقيق دمکراتيسم مورد نياز توده ها در سطح جامعه از سوى ديگر، اينک ديگر بخش وسيعى از توده هاى کارگر و زحمتکش و سازمانهاى سياسى انقلابى آنان - گرچه عمدتا به دنباله توده ها - نه تنها علاقه اى به حفظ حاکميت کنونى ندارند، بلکه تلاش نوينى را براى بزير کشيدن آن آغاز کرده اند. پس اردوگاه انقلاب نيز بسيار مصرانه تر از بورژوازى و امپرياليسم، خواهان ختم کار رژيم جمهورى اسلامى است.

9
٣- بدين ترتيب اين تشديد رقابت ميان جناحهاى حاکميت نيست که بقاء رژيم را به زير سؤال برده است بلکه بالعکس، اين احتضار ناگزير رژيم به دليل شرايط عينى اجتماعى است که اختلاف ميان جناحهاى تشکيل دهنده آنرا شدت بخشيده است. آن نيروهاى سياسى متفاوتى که، با منافع، اهداف و شيوه هاى متفاوت، در ائتلافى ضد انقلابى رژيم جمهورى اسلامى را شکل داده بودند، امروز که عجز رژيم در جلوگيرى از بسط دامنه انقلاب از يکسو، و در جلب و حفظ حمايت بورژوازى و امپرياليسم از سوى ديگر، آشکار شده است، هر يک ناگزير است قالب پوسيده ائتلاف را رها کرده و تحقق اهداف و بقاى سياسى خود را در اشکال نوينى جستجو کند: الف - حزب جمهورى اسلامى - و به اعتبار آن رژيم جمهورى اسلامى - اينک از مطلوبيت طبقاتى خود براى بورژوازى کاملا تهى شده است و بقاء آن در قدرت، که بهر حال نميتواند براى مدتى طولانى ادامه يابد اساسا و عمدتا به توان او در حاکم کردن و استمرار بخشيدن به جـــوّ ترور سياه از طريق ارگانهاى نظامى و شبه نظامى و باند هاى سياه وابسته شده است. بعلاوه حزب در سطح بين المللى قابليت جلب حمايت فعال بورژوازى داخل و يا بورژوازى امپرياليست را ندارد و از اينرو و از نظر سياسى بسيار منزوى خواهد بود. رژيم جمهورى اسلامى در غياب پايگاه استوار طبقاتى ناگزير است حاميان خود را در ميان ترکيت ناهمگونى از اقشار جامعه جستجو کند. ترکيبى از سرمايه داران و محتکرينى که از قـِبـَل ِ بحران اقتصادى به سودهاى کلان دست يافته اند، روحانيونى که موقعيت "صنفى" خود را کاملا در خطر يافته اند، ريزه خوارانى که از قـِبـَل ِ رژيم به نان و نوايى رسيده اند و بعضا توده هاى برخوردار از عواطف مذهبى که عملکرد سياسى - اقتصادى رژيم را به "اسلاميــّت"اش ميبخشند و يا هنوز از چنگال تبليغات توخالى "ضد امپرياليستى" رژيم نرهيده اند. به اين مجموعه بايد جريانات ضد دمکراتيک و ضد کارگرى فرصت طلب و توطئه گرى از نوع حزب توده و "اکثريت" را نيز اضافه نمود که بقاء رژيم را براى جلوگيرى از اعتلاى دمکراسى انقلابى و مارکسيسم انقلابى، بسط روابط اقتصادى و بالاخص تجارى با شوروى و کشورهاى اروپاى شرقى، و بمثابه مهلت و فرصتى براى آماده کردن خويش براى کسب قدرت از بالا، براى مدت معينى خالى از فايده نميدانند و خود به منحط ترين ابزار سلطه رژيم بدل شده اند. در چنين شرايطى رژيم با اتکاء به تمامى امکانات فوق خواهد کوشيد تا با سرکوب جنبش کمونيستى، کارگرى و انقلابى، يعنى با جلوگيرى از شکل گيرى آن نيروهاى واقعى که ميتوانند و بايد در آينده اى نه چندان دور در مقابل تعرض نهايى امپرياليسم ايستادگى کنند، و با ايجاد روحيه انفعال و محافظه کارى در توده هاى کارگر و زحمتکش، مطلوبيت و اهميت بقاء خود را براى بورژوازى و امپرياليسم بار ديگر گوشزد کند و حمايت آن را به خود جلب نمايد. از اينرو بقاء حکومت از هر نظر به توفيق او در سياست سرکوب بستگى يافته است.
11
اما به دلايل عينى اقتصادى، اجتماعى و سياسى که فوقا به برخى از آنها اشاره شد و نيز بدليل توازن موجود نيروهاى طبقات و بسط جنبش توده اى، حتى اگر رژيم در هفته هاى اول قادر به پس راندن قهرآميز موج اعتراضات توده اى و سرپوش گذاشتن بر معضلات پايه اى بقاء خود گردد، توان استمرار بخشيدن به ثبات خود را نخواهد داشت و در مقابل اپوزيسيونى که در مقابل آن مجتمع شده است، تهاجم رژيم ناگزير به رکود کشيده شده و موج تعرض نيروهاى سياسى مختلف جنبش توده اى، در مقياس وسيعترى آغاز خواهد گشت. تعرض حزب به جناح ليبرال، در ادامه خود به عکس خود بدل شده و نفس موجوديت رژيم اسلامى را به زير سؤال خواهد برد. بهر رو حزب خواهد کوشيد تا سياست خود را تا خلع يد کامل از جناح ليبرال ادامه دهد و هر نوع ايستادن در ميان راه و يا دست برداشتن از تعرض تا يک کاسه کردن کامل (هر چند صورى) قدرت، به معکوس شدن روند اوضاع به زيان او خواهد انجاميد.
12
ب - عملکرد ليبرالها در شرايط حاضر در عين برخوردار بودن از خصايص کلاسيک خود، از نظر دورنماى نهايى داراى وجوه ويژه اى است. ليبرالها که ناقوس مرگ رژيم را شنيده اند، چون هميشه به اپوزيسيون مى پيوندند تا انقلاب را به سازش، رکود و تسليم بکشانند و از پيش افتادن جنبش پرولترى در صفوف اپوزيسيون انقلابى جلوگيرى کنند و از اندام و جوارح حکومتى که ميرود بدست توده ها به زير کشيده شود، هر آنچه براى بورژوازى حياتى، ضرورى و مفيد است (قوانين، دستگاه منظم سرکوب و بويژه ارتش حرفه اى، بوروکراسى ممتاز، دادگاهها، زندانها و...) را از تيررس انقلاب مصون دارند. اينرا، يعنى نقش کلاسيک عملکرد ليبرالها را، انقلاب و قيام بهمن به روشنى به ثبوت رسانيده است. اما در شرايط حاضر ليبرالها نه صرفا به حفظ مبانى حکومت بورژوايى، بلکه به ارتقاء شکل آن و انسجام بخشيدن به آن نيز مى انديشند. ليبرالها ميتوانند و ميروند تا در صورت تمکين توده ها، جنبش نوين توده اى بر عليه جمهورى اسلامى را به ابزارى در خدمت پايان بخشيدن به "دوره انتقالى جمهورى اسلامى" و سپردن قدرت به حکومت پايدار و از نظر محتوا و شيوه هاى عمل متناسب با با بورژوازى ايران و در يک کلام به حکومت نوع آريامهرى بدل سازند. اينکه ليبرالها تا چه حد به نقش ابزارى خود در تحقق اين دورنما واقفند، در اينجا مورد بحث نيست. آنچه مهم است معناى عملى شعارها و شيوه هاى اپوزيسيون ليبرال و خطرات تمکين توده ها به اين شعارها و شيوه هاست.
13
دورنماى حرکت جريانات بورژوا- ليبرال چنين است. اينان به سياق خائنانه هميشگى شان در جريان تهاجم اوليه حزب سکوت کرده و صرفا با مشاهده طليعه هاى آغاز تعرض گسترده توده اى و به رکود کشيده شدن حملات حزب، سر از سوراخ بيرون خواهند آورد. ليبرالها خواهند کوشيد تا خود به سردمداران آلترناتيو ضدانقلابى بورژوازى تبديل شده و سوار بر موج توده ها دست در دست ارتش و حتى المقدور با حمايت مجاهدين خلق به قدرت باز گردند. اما شک نبايد کرد که اولا در وراى لفاظى هاى ليبرالها درباره دمکراسى، لفاظى هايى که حرکت دمکراسى انقلابى جامعه بر آنان تحميل ميکند، محتواى عملى حرکت ليبرالها، تطهير و انسجام بخشيدن به دستگاه هاى متعارف سرکوب طبقاتى (ارتش حرفه اى، بوروکراسى مافوق مردم، قوانين بورژوايى و...) و مسلط کردن آنها بر جامعه از طريق امحاى تمامى ارگانها و تجليات اعمال اراده مستقيم توده هاى انقلابى است. در پس لفاظى هاى ليبرالها درباره آزادى، خواست و هدف استقرار نظم و قانون ضد انقلابى بورژوايى نهفته است. ثانيا، صرفنظر از هر آنچه ليبرالها بخواهند يا بگويند، حکومتى که امکان مييابد در صورت توفيق آنان، بر اين ارگانهاى ساخته و پرداخته تکيه کند، ديکتاتورى آشکار نوع آريامهرى است. ديکتاتورى اى که لبه تيز عملکرد آن بلافاصله و عمدتا بر عليه اردوگاه انقلاب و بويژه جنبش کارگرى و کمونيستى خواهد بود.

15
٤- بدين ترتيب بحران سياسى موجود، تا آنجا که به بورژوازى و امپرياليسم باز ميگردد، دريچه اى براى تهاجم نوين به اردوگاه انقلاب و بالاخص جنبش کارگرى و کمونيستى مى گشايد. چه حزب که هم اکنون و بلافاصله تهاجم سبعانه خويش را آغاز کرده است و مذبوحانه ميکوشد تا با توفيق در اين امر، مطلوبيت خود را براى بورژوازى و امپرياليسم خاطر نشان سازد، و چه ليبرالها که امروز در اپوزيسيون قرار گرفته اند و نويد دمکراسى نيم بندى ميدهند، پايه هاى متعارف دولت بورژوازى را تحکيم ميکنند و مقدمات امحاء اعمال اراده توده اى را فراهم ميکنند، در هر دو صورت توفيق دورنماى سلطه مستبدانه بورژوازى را پيشاروى کارگران و زحمتکشان ترسيم ميکنند. تفاوت صرفا در اينجاست که اگر حزب جمهورى اسلامى بلافاصله و مستقيما اين دورنما را در اشکال خام و بى ثبات آن به عمل درآورد، حرکت ليبرالها براى بورژوازى سَرپـــُل ِ دستيابى به ديکتاتورى پخته تر و با ثبات تر است.
16
٥- لازم است به چند عامل مهم در روند شکل گيرى ضد انقلاب بورژوايى اشاره کنيم. ١- مساله ارتش
رژيم جمهورى اسلامى، و بويژه جناح ليبرال آن، در طى دو سال گذشته تا حد زيادى توفيق يافته است ارتش تيمساران را تطهير و بازسازى نمايد. امروز ارتش ميرود تا به فاکتور سياسى مهمى در معادله قدرت تبديل شود.
الف - حزب جمهورى اسلامى نميتواند ارتش را به ابزار فعال در پيشبرد سياست تهاجمى کنونى خود تبديل کند. حزب ميکوشد ارتش را در رقابت هاى موجود لااقل بى طرف کند. در غياب دخالت فعال ارتش رژيم از امکانات گسترده اى براى سرکوب طولانى مدت برخوردار نيست.
23
ب- گرايش ارتش در سطوح فرماندهى به ليبرالها و بنى صدر در مقطع کنونى که جلوه اى از گرايش عمومى آنها به حکومت نوع آريامهرى است، ميتواند به ابزارى در خدمت پيشروى ليبرالها بدنبال رکود تعرض حزب باشد.
24
ج - "بيطرفى و استقلال سياسى ارتش"، که از جانب حزب به معناى عدم حمايت ارتش از ليبرالها و از جانب ارتش به معناى عدم حمايت فعال از حزب تفسير ميشود، خود عاملى در جهت تبديل ارتش به قطب ثالثى در معادله قدرت است که در صورت بازيافتن بيان و نماينده سياسى خود در سطح جامعه ميتواند دخالت مستقل ارتش را به مثابه "ناجى کشور از هرج و مرج" در خدمت بورژوازى و امپرياليسم تسهيل کند.
25
د - انفعال ارتش و مساله جنگ: ارتش هر قدر بتواند در ظاهر امر وفادارى خود را به جمهورى اسلامى اعلام نمايد، به سردرگمى و انفعال کشيده شده و در عين اينکه در کوتاه مدت عملا کم تأثير ميشود، در تحليل نهايى به زمينه مساعدى براى قدرت گرفتن اپوزيسيون بورژوا - امپرياليستى و به ابزار مساعدى در تحميل آلترناتيو ضد انقلابى بورژوايى در جامعه تبديل خواهد شد. حزب جمهورى اسلامى نميتواند ارتش را به ابزار فعالى در خدمت تعرض خود تبديل کند. در همين رابطه مساله جنگ ميتواند دچار تحولات نسبتا سريعى گردد. انفعال ارتش و سقوط بنى صدر اوضاع جبهه هاى جنگ را به سود عراق تغيير خواهد داد و اين خود در فعال کردن اپوزيسيون بورژوايى براى تبليغ يک حکومت بورژوائى تمام عيار، با دامن زدن به گرايشات ناسيوناليستى، تحت لواى استقرار "نظم"، اعاده حيثيت "ملى" و پس گرفتن اراضى اشغالى و تسويه حساب با رژيم جمهورى اسلامى به عنوان "بانى انحطاط ايران" نقش مؤثرى خواهد داشت.
27
٢- مجاهدين خلق به مثابه متشکل ترين و وسيعترين نيروى سازمانده مقاومت توده اى در مقابل تعرض بلافصل حزب، با توجه به سمت گيرى آشکارشان بسوى ليبرالها و استنکافشان از سازماندهى و بسيج قدرت مستقل توده اى تحت پرچمى مستقل از ليبراليسم، خواه ناخواه به عاملى در تقويت جناح ليبرال در مبارزه بر سر قدرت بدل شده اند، و اين امر اگر چه در کوتاه مدت قابليت مجاهدين را در بسيج کميـّـت بيشترى از مردم در مقابل حزب افزايش ميدهد، ليکن فقدان استقلال سياسى و فقدان مرزبندى هاى روشن و علنى ميان اهداف و شعارهاى مجاهدين با جريانات بورژوا - ليبرال، علاوه بر متزلزل کردن پايه هاى مقاومت در شرايط حاضر، در گام بعد نيز دست بورژوازى را در سرکوب قدرت توده و ارگانهاى آن باز ميکند.

29
٦- از سوى ديگر با توجه به: ١- زمينه هاى عينى و ذهنى مساعد براى شکل گيرى، تداوم و بسط مقاومت توده اى در مقابل تلاشهاى حزب براى استقرار حکومت ترور،
32
٢- انزواى سياسى و سردرگمى و استيصال تاکتيکى رژيم،
33
٣- عقب نشينى جريانات بورژوا - ليبرال در ابتداى امر و آشکار شدن تزلزل آنها در مقابله با تهاجم حزب و عجز آنها در اتکاء به جنبش توده اى،
34
٤- سردرگمى، انفعال و "بى طرفى" ارتش،
34a
٥- زمينه هاى مساعدى که براى تعرض جنبش خلق کرد بوجود آمده است (بخصوص با بسته شدن در  سازش حزب دمکرات با رژيم که از مجراى جناح بنى صدر صورت مى پذيرفت، هر چند که نزديکى حزب دمکرات با ليبرالها، مجاهدين و لاجرم در تحليل نهايى با ارتش، اين امکان را همواره باز ميگذارد که حزب دمکرات لبه تيز حملات خود را متوجه صف انقلاب در کردستان نمايد)...
شرايط بسيار مساعدى براى ارائه و بسط آلترناتيو پرولترى و تحکيم جنبش کمونيستى و کارگرى به مثابه يک آلترناتيو سياسى در جامعه فراهم آمده است. تحقق اين امر، اساس و روح عمومى وظايف کمونيست ها در شرايط حاضر و در دل تحولاتى است که به وقوع مى پيوندد. سياست ما ميتواند در تحليل نهايى تا دوگانه کردن عملى قدرت سياسى در جامعه بسود کارگران و زحمتکشان به پيش رود. اساس حرکت ما در دوره اى که آغاز شده است اين است: "سازماندهى اعمال قدرت مستقيم توده اى از پايين، از طريق ارگانهاى دمکراتيک به منظور فتح سنگرهاى انقلاب"، يعنى بايد در دل بحران موجود، طبقه کارگرى متشکل تر، به قدرت مستقل طبقاتى خود متکى تر و با جنبش کمونيستى درآميخته تر بوجود آيد. طبقه اى که يک پاى بالفعل هر جدال بر سر قدرت سياسى، و به اين اعتبار پيشاهنگ اردوگاه انقلاب باشد. ما کمونيست ها بايد سنگرهاى دمکراسى و انقلاب را اينبار آگاهانه، نقشه مند و به نيروى عمل مستقيم توده ها و در رأس آنها طبقه کارگر، يک به يک تسخير کنيم. ما بايد کارى کنيم که حتى اگر بحران بالائى ها به سود نمايندگان سياسى ايده آل بورژوازى و امپرياليسم فيصله يابد، اين نوکران متحد شده بورژوازى با صفوف بسيار قدرتمند تر انقلاب و طبقه کارگر مواجه باشند و سرنوشت و فرجام بحران بورژوازى، سرنوشت و فرجام انقلاب را تعيين نکند.

٧- شک نيست که سياست ما بر ارزيابى ما از محتوم بودن مقاومت توده اى در مقابل حزب و گسترش تعرض توده اى که با شکست سياست هاى حزب شکل مى گيرد، استوار است. اين موج گسترده تعرض قطعا جبرى نيست، اما بر اساس ارزيابى ما از سير حرکات طبقات جامعه، يک ضرورت تاريخى هست. آنچه اين تعرض را به واقعيتى بالفعل تبديل ميکند، تا حدود زيادى حرکت نيروهاى سياسى است. هر چند در ابتداى امر (اوج تهاجم حزب) تأثيرات جنبش کمونيستى بر سير عمومى وقايع تحت الشعاع حرکات جناح بنى صدر و مجاهدين خلق قرار ميگيرد، اما اتخاذ سياست مستقل پرولترى از جانب کمونيستها ميتواند اولا خود تا حدودى در سوق دادن نيروهاى ناپيگير به مقاومت و تعرض مؤثر باشد و ثانيا اين امکان را فراهم ميآورد که حتى در صورت شکست، عقب نشينى و يا سازش اين نيروها (که بايد همواره گوش بزنگ آن بود) در ميان مدت کمونيستها به اتکاء تلاشى که در بيدارى و بسيج سياسى مستقل طبقه کارگر و بدنبال او توده هاى زحمتکش بکار ميبرند، و به اتکاء اشکال معين و تعريف شده اى که بايد از هم اکنون براى بسيج عملى اين قدرت تبليغ و سازماندهى کنند، و خلاصه به اتکاء استقلال سياست خود از بورژوازى و خرده بورژوازى، سهم مؤثرى در آغاز موج وسيع تعرض توده اى بر محور اعتلاى جنبش کارگرى داشته باشند.
36
٨- تحقق عملى ابراز وجود مستقل طبقه کارگر به مثابه رهبر اردوگاه انقلاب در جدال واقعى قدرت، قطعا منوط به تدقيق گامهاى عملى کمونيستها در عرصه هاى مختلف و پيگيرى ما در اتخاذ منظم گامهاى هر چه بيشترى از نقشه عمل عمومى مان در جريان تحولات جارى است. رژيم جمهورى اسلامى به آخر کار خود رسيده است و بورژوازى نيز خواهان جايگزينى آن گشته است. در اين شرايط مبارزه ما براى طرح، ارائه و سازماندهى آلترناتيو مستقل پرولترى، متکى بر برنامه اى کمونيستى و عمل مستقيم طبقه، ميتواند و ميرود تا کمونيسم را در ايران براى نخستين بار به پرچم بخش مؤثرى از طبقه کارگر تبديل کند و جنبش کمونيستى را سريعا با اقشار پيشرو پرولتاريا پيوند دهد. پيروزى ما در اين مبارزه تعيين کننده بى شک مستلزم حرکت آگاهانه و سريع در جهت وحدت جنبش کمونيستى حول پرچم برنامه و تاکتيک لنينى است. اين برنامه امروز وجود دارد. از سوى ديگر حزب کمونيست را در دل انقلاب بهتر و سريع تر ميتوان ساخت. چه در چنين شرايطى است که توده هاى کارگر وسيعا به برخورد به کليت رژيم سياسى و اقتصادى کشانيده ميشوند و در زمينه هاى ايدئولوژيک، سياسى و تشکيلاتى ناگزير به انتخاب ميگردند. و باز در چنين شرايطى است که مرزهاى مبهم ميان مارکسيسم انقلابى با رويزيونيسم و اپورتونيسم در برنامه و تاکتيک، جلوه طبقاتى آشکار مى يابند و امکان انتخاب در سطح گسترده براى پيشروان طبقه کارگر فراهم ميآيد، و بالاخره در چنين شرايطى است که نيازهاى عملى مبارزه، وحدت عملى مارکسيست - لنينيست هايى را که در اصول برنامه و تاکتيک توافق دارند تاکيد ميکند و سنن سکتاريستى و خرده بورژوايى جنبش جوان کمونيستى ما را عميقا زير سؤال ميبرد. اعتلاى جنبش کارگرى و انقلابى مساعدترين شرايط را براى نزديک شدن به حزب کمونيست ايجاد ميکند. پس در تصوير عمومى ما از وظايف کمونيستها در شرايط حاضر، هم کاناليزه کردن نقشه مند قدرت سياسى هر چه بيشتر به سمت طبقه کارگر و زحمتکشان تحت ستم و استثمار و ارگانهاى توده اى آنان، و هم رشد سريع جنبش واقعى کمونيستى و فراهم آمدن زمينه هاى مساعد تشکيل حزب کمونيست جايگاه بسيار مهمى را احراز ميکند. دو وجه يک مبارزه واحد که کاملا به پراتيک آگاهانه و پيگير کمونيست ها در اين مقطع تعيين کننده بستگى يافته است.
37
٩- رئوس وظايف ما براى تحقق اهداف فوق به شرح زير است: ١) نبايد اجازه داد رژيم جمهورى اسلامى در تثبيت جـوّ اختناق موفق شود، و در عين حال بايد مانع از آن شد که مقاومت و اعتراضات توده اى شعار و جهت ليبرالى بخود بپذيرد. از يکسو نبايد تعرض حزب را امرى خانگى بورژوازى و ضد انقلاب قلمداد کرد و از مقابل آن کنار کشيد و از سوى ديگر نبايد در دفاع از سنگرهاى آزادى و انقلاب و در شکل دادن به جنبش توده اى براى فتح سنگرهاى جديد خط و مرز روشن خود را با اپوزيسيون بورژوايى حکومت از دست داد. ما بايد با اتکاء به موج اعتراضى توده ها، در گسترش ابعاد و ارتقاء شعارها و شيوه هاى آن بکوشيم. شرط لازم اين امر اينست که مقاومت توده اى را به مقاومت خيابانى منحصر نکنيم و همگام با تلاش در تبليغ و سازماندهى ارگانهاى اعمال اراده توده اى (شوراها، کميته هاى انقلابى و...) مقابله با تعرض رژيم را به محلات، مدارس، ادارات و غيره و خصوصا فابريک ها بسط دهيم. بنابراين مسلم است که کمونيست ها نبايد جدا از جنبش توده اى و صرفا به اتکاء نيروى خود در مقابل تهاجم حزب بايستند.
40
٢) در زمينه تبليغات و سازماندهى جنبش توده اى:
41 اولا، با اشکال مختلف پاسيفيسم، در ميان توده ها، و به طريق اولى با تبليغاتى که به اين پاسيفيسم دامن ميزنند مقابله کنيم (اشکالى از قبيل بهت زدگى و مرعوب شدن؛ اميد بستن به حرکات بالايى ها؛ خانگى پنداشتن جنگ قدرت ميان جناحها، بى اهميت پنداشتن و بى تفاوتى در قبال آن؛ روحيه تمکين به دخالت ارتش، اپوزيسيون امپرياليستى بختيارى و...؛ محدود ديدن ماهيت مساله در حد عزل و نصب رئيس جمهور و يا آزادى مطبوعات؛ و...)

ثانيا، از کشيده شدن توده ها به حمايت فعال از اين يا آن جناح درگير ممانعت کنيم و بطريق اولى با تبليغات نيروهاى سياسى که توده ها را عملا به حمايت از اين يا آن قشر و نيروى سياسى بورژوايى فراميخوانند قاطعانه مبارزه کنيم.
43
به اين منظور، و با هدف اتخاذ سياست مستقل پرولترى ضرورى است:
44
ماهيت بحران سياسى حکومت را در خطوط ساده و روشن براى کارگران و زحمتکشان تشريح کنيم، عواقب موفقيت حزب و يا عواقب قدرت يابى مجدد بورژوازى ليبرال به اتکاء ارتش را براى آنان توضيح دهيم. آنان را به قدرت مستقل خود در تعيين سرنوشتشان واقف کنيم. سير انقلاب خود بهترين گواه شرايط مصيبت بارى است که توده ها، هر گاه رهبرى خود را بدست اين يا آن قشر و نيروى سياسى بورژوايى مى سپارند، بدان دچار ميشوند. از انقلاب شاهد بگيريم تا اهميت شعارهاى مستقل طبقاتى و انقلابى، و بويژه اهميت دخالت مستقل در امر تعيين سرنوشت قدرت را براى کارگران توضيح دهيم و تاکيد کنيم که "پائينى ها" ميتوانند و بايد ارگانهاى توده اى خود چون شوراهاى کارگرى، محلى و صنفى، کميته هاى انقلابى با اهداف مشخص (چون تامين معيشت بيکاران، مصادره مسکن و...) را ايجاد کنند و به اتکاء اين ارگانها و با شعارها و شيوه هاى مستقل خود از پايين اعمال اراده کنند. بويژه بايد بر ضرورت تشکيل حزب کمونيست، بعنوان حزب مستقل طبقه کارگر تاکيد کنيم.
45
جمهورى انقلابى و رئوس محتواى آن را بعنوان هدف اردوگاه انقلاب تبليغ کنيم و بند بند مطالبات اقتصادى و سياسى حداقل در برنامه کمونيستها را بعنوان محتواى عملى اين جمهورى تشريح کنيم. کليه جناح هاى بورژوازى و آلترناتيوهاى بورژوايى را در تقابل و تضاد با اين اهداف و شيوه هاى برحق انقلابى در نزد کارگران و زحمتکشان و اقشار دمکرات جامعه افشاء کنيم. بگوييم که در مقابل حزب، ليبرالها و ديگر نمايندگان سياسى بورژوازى که به انقياد کامل طبقه کارگر، شکست انقلاب و نفى کامل آزادى مى انديشند، ما کمونيستها به توده هاى کارگر و زحمتکش، به ارگانهاى توده اى انقلابى آنان، به اراده مستقيم و مسلح آنان تکيه مى کنيم، تا نان و آزادى را به قدرت خود آنان، در قالب يک جمهورى انقلابى معين، با قانون اساسى روشن (بخش حداقل برنامه کمونيست ها) تحقق بخشيم. به طبقه کارگر بگوييم که امروز قدرت سياسى نه ميان دو جناح و دو قطب از سرمايه داران و نوکران سياسى شان، بلکه ميان سه اردوگاه ميتواند دست بدست شود، و اين اردوگاه سوم، اردوگاه انقلاب به رهبرى طبقه کارگر است که بايد به اهداف مستقل خود و به قدرت خود واقف شود و صف مستقل خود را ايجاد کند. مبرم بودن شرايط حاضر را از نظر تحقق اهداف فوق براى کارگران و زحمتکشان بشکافيم و توضيح دهيم.
46
بگوييم تا شعار "نان، آزادى، جمهورى انقلاب" را به شعار عمومى کارگران و زحمتکشان تبديل کنيم. اتکاء جمهورى انقلابى را به ارگانهاى قدرت توده اى (شوراها) تاکيد کنيم و خصلت ضد امپرياليستى برنامه حداقل کمونيست ها را توضيح دهيم. بايد به اين شعار عام محتواى عملى معينى، بصورت تعريف مطالبات و شعارهاى آکسيونى معين، ببخشيم. اين شرط لازم ممانعت از دنباله روى طبقه کارگر از اپوزيسيون غير پرولتر است. اينجا بويژه اهميت تعريف و طرح مطالبه "آزادى بدون قيد و شرط" از نقطه نظر تداوم انقلاب روشن ميشود. مادام که بورژوازى و يا خرده بورژوازى قدرت سياسى را در دست داشته باشند و يا در آن سهيم باشند، هر نوع شرط و شروط در تعريف آزادى، هر قدر هم که "خلقى" و "انقلابى" باشد (آزادى براى خلق و...) توسط بورژوازى عليه پرولتاريا بکار گرفته خواهد شد. به آن دسته از نيروهاى کمونيستى که ميکوشند از لنين و بلشويک ها به حال دمکراسى براى خلق دلسوزتر باشند، توضيح دهيم که خواست دمکراسى ِ مشروط، وقتى به عينه مى بينيم که مفسرين اين شرط و شروط نيروهاى سياسى غير پرولترى خواهند بود، سلاحى است که براى بورژوازى و بر عليه پرولتاريا حدادى ميشود. ما بايد توده هاى کارگر و زحمتکش را به مبارزه براى آزادى بدون قيد و شرط فعاليت سياسى فرابخوانيم و بگوييم اين در شعارهاى توده اى منعکس باشد تا فردا هيچ بورژواى وجيه الملـّه و هيچ خرده بورژواى به قدرت خزيده اى نتواند ولو در سطح "قانونى" به آزادى فعاليت سياسى براى پرولتارياى انقلابى (که قطعا از جانب سياستمداران بورژوازى، ضد خلق، ضد انقلاب، ضد ملى، اخلالگر، افراطى، اپورتونيست چپ و... لقب خواهد گرفت) تعرض کند.
47
با توجه به نقش بالقوه ارتش در شکل گيرى ضد انقلاب بورژوا - امپرياليستى، ضرورى است در تبليغات آگاهگرانه خود سربازان و درجه داران ارتش را نيز خطاب قرار دهيم.
48
آنان را به امتناع از تبديل شدن به عصاى دست حزب، ليبرالها و تيمساران آريامهرى و به پيوستن به صفوف کارگران و زحمتکشان انقلابى فرابخوانيم. ذورنماى حرکت ارتش را در خدمت فيصله دادن بحران به سود بورژوازى در اشکال مختلف توضيح دهيم، ضرورت تشکيل شوراهاى انقلابى سربازان و درجه داران و پيوستن اين شوراها به صفوف جنبش انقلابى را تبليغ کنيم.
49
با رکود تعرض حزب و اوجگيرى تعرض توده اى، تبليغات ما بايد اساسا وجهى آکسيونى و فورى بخود بپذيرد. ما بايد کارگران و زحمتکشان را به دست به کار شدن و عمل کردن هرچه سريعتر به ايده ها و شعارهاى انقلابى که تبليغ کرده ايم، فرابخوانيم و خود در رأس اين حرکات مستقيم توده اى قرار بگيريم. در جريان تعرض توده اى بايد عمل مستقيم طبقه کارگر و توده هاى زحمتکش را در عرصه هاى مختلف بسط دهيم، رهبرى کنيم و دستاوردهاى سياسى و تشکيلاتى آن را تثبيت کنيم. هدف ما، به معناى واقعى کلمه، ايجاد ارگانهاى قدرت کارگرى و توده اى در جهت و به منظور دوگانه کردن عملى قدرت سياسى در کل جامعه است. در جريان تعرض توده اى، سرعت عمل و داشتن برنامه و نقشه عمل روش اهميت بسيار دارد و ما از هم اکنون بايد در تبليغات خود جنبش کارگرى و توده اى را به اين مساله معطوف کنيم.
50
بايد از هم اکنون اشکال اعمال اراده و ارگانهاى قدرت را شناخت، تبليغ کرد و براى تحقق عملى آن آماده شد. شوراها و کميته هاى انقلابى در کارخانجات، اتحاد کارگرى عليه بيکارى، کميته هاى انقلابى و شوراهاى دانش آموزان و دانشجويان، کميته هاى توده اى ويژه برخورد به مساله مسکن، مايحتاج عمومى و... سراسرى کردن حرکات شورايى، ايجاد مراکز تجمع کارگرى (خانه کارگر، ستاد اتحاد کارگرى عليه بيکارى و...) از طريق بسيج کارگران براى اشغال اماکن و امکانات مورد نظر، مصادره کالاهاى احتکار شده سرمايه داران به نفع جنبش کارگرى و توده هاى کارگر و زحمتکش، با نيروى مستقيم توده ها، تشکيل شوراها و انجمن هاى محلى و صنفى براى حفظ و بسط قدرت مستقيم توده اى، بازگشايى دانشگاه هاى دمکراتيک و... همه و همه تا اعلام يکجانبه قانون اساسى انقلابى کشور و قانون کار مبتنى بر برنامه حداقل کمونيست ها، از جانب شوراهاى کارگرى و ارگانهاى قدرت توده اى (در مقابل قانونيت بورژوايى)، تسليح توده اى، و... در دورنماى عمومى حرکت ما با آغاز تعرض وسيع توده ها به رژيم قرار مى گيرد. بدرجه اى که ما در بسط انقلاب، متکى به نيروى مستقل کارگران و زحمتکشان و ارگانهاى انقلابى توده اى موفق شويم، به همان درجه سرنوشت قدرت سياسى در کشور را از حيطه تحولات در بالا بيرون کشيده ايم، قانونيت هر دولت بورژوازيى را در "مرکز" به زير سؤال کشيده ايم و دورنماى حفظ و بسط شرايط انقلابى و دمکراتيک براى بسيج کل طبقه کارگر را ملموس تر و محتمل تر کرده ايم. اتکاء به عمل مستقيم طبقه کارگر و توده هاى زحمتکش و به ارگانهاى قدرت توده اى شرط لازم مقابله با تهاجم نهايى است که بورژوازى با پايان دادن به بحران حکومتى اش بدان دست خواهد زد.
52
٣) در برخورد به نيروهاى اپوزيسيون دمکرات غير پرولتر، بر مطالبات و اهداف انقلاب از نقطه نظر پرولتاريا تاکيد و پافشارى کنيم. هر وحدت تاکتيکى، اتحاد عمل و جبهه واحدى که به قيمت منحل شدن خواستها و شعارهاى پرولترى در خواستها و شعارهاى اپوزيسيون غير پرولترى بنا شود، به سازش طبقاتى پرولتاريا و آغاز موج نوينى در سرکوب جنبش کمونيستى و کارگرى منجر خواهد شد.
53
٤) جريانات رويزيونيست و اپورتونيست ضد کارگرى و ضد دمکراتيک از نوع حزب توده، اکثريت و حزب رنجبران را بايد قاطعانه در نزد توده ها افشا کرد. انقلاب بايد اين نوکران تازه بدوران رسيده بورژوازى و امپرياليسم را در طول همين پروسه از سر راه خود جارو کند.
54
٥) به نقد گرايشهاى انحرافى جنبش کمونيستى، بخصوص در زمينه تاکتيک بايد شدت بخشيد. نيروهايى که به جناحهاى حاکميت برخوردى متزلزل دارند، و يا اشکال ديگر خزيدن بورژوازى به سمت قدرت را نديده ميگيرند، در عمل راهگشاى سازى طبقاتى و فقدان قاطعيت در نزد پرولتارياى انقلابى خواهند بود. تجربه قيام بهمن و عملکرد محافظه کارانه و سازش طلبانه گروههاى متوهـــّـم به بورژوازى "ملى" در خاطر همه کمونيست ها و کارگران انقلابى باقى است. اينبار نبايد به اينگونه انحرافات، باشد که در اشکالى جديد، ميدان داد.

٭ ٭ ٭

آنچه گفتيم اساس و رئوس وظايفى است که به اعتقاد ما امروز پيشاروى کمونيست هاى ايران قرار گرفته است. شک نيست که پيشبرد مبارزه عملى در عرصه هايى که گفتيم مستلزم تدقيق شعارها و طرح آکسيون هاى منطبق با سياست فوق در عرصه هاى مختلف مبارزه است. ما به سهم خود در ارائه استنتاجات دقيق تر و عملى تر پراتيک و آکسيونى از اين سياست عمومى و اتخاذ آن با حداکثر توان خواهيم کوشيد.
56
اتحاد مبارزان کمونيست
٢٨ خرداد ١٣٦٠

58
ضميمه شماره ٢ بسوى سوسياليسم شماره ٤ (دوره اول) - ٢٩ر٣ر١٣٦٠

m-hekmat.com #2610fa.html