ايست! ترمزهاى خود را چک کنيد
1
نوشته رفيق بهمن و پاسخهاى تاکنونى من و کورش به آن ظاهرا (آنطور که از وعدههاى رفيق بهمن بر ميآيد) دارد ميرود به مباحثه مفصلى تبديل شود. و اين نه فقط ايرادى ندارد، خيلى هم خوب است. من با کمال ميل در اين مباحثه شرکت ميکنم، چون برخلاف رفيق بهمن هيچ علاقهاى به تشکيل يک انترناسيونال کمونيسم کارگرى با "يک جريان تروتسکيستى و يک جريان چپ سنديکاليستى" ندارم (نوشته دوم بهمن صفحه ٤).
2
رفيق بهمن قول داده است که بزودى تزهاى مفصلترى را ارائه کند و من منتظر آن تزها ميمانم. اينجا ميخواهم از پيش به مقابله مسالهاى بروم که بنظر من ميتواند تمام اين بحث را لوث کند. رفيق بهمن در حاشيه اين بحث دارد تز ديگرى را هم ميپروراند و اينجا و آنجا آن را در نوشتهاش ميلغزاند و پس ميکشد، و آن تز "چرخش رهبرى حزب" و به بيان قُدما تز "رويزيونيست شدن" ماست. اين صورت خوشى ندارد. اگر رفيق بهمن معتقد است "رهبرى حزب" و "رفيق نادر" به مباحثات اوليه کمونيسم کارگرى پشت کرده و ارکان کمونيسم کارگرى را "فراموش" کردهاند، خواهش من اينست که اين تز را مستقلا ارائه و مستند کند تا بشود روشن و مشخص به آن جواب گفت. بگذاريد ما اين فرق را با بقيه داشته باشيم که وقتى راجع به موضوعى حرف ميزنيم صميمانه راجع به همان حرف بزنيم. من علاقه اى ندارم با رفيقى راجع به چند و چون ساختن انترناسيونال حرف بزنم، وقتى اين مبحث قرار است از پيش براى او بهانه و ظرفى باشد که در آن با ايماء و اشاره "چرخش" ما را نسبت به جايگاه مقوله لغو مالکيت خصوصى در انديشه سوسياليسم بگوش خواننده خود ميرساند. براى مثال به اين نمونهها توجه کنيد.
3
٭ من به رفيق بهمن گفتهام که تبيين او از کمونيسم کارگرى در تز اولش صحيح نيست چون يک تبيين عقيدتى و "ضد رويزيونيستى" از اين مقوله بدست ميدهد، حال آنکه کمونيسم کارگرى اساسا حاکى از تمايزى اجتماعى و طبقاتى است. کورش هم درک او را از کمونيسم کارگرى ناصحيح خوانده است. رفيق در پاسخ ميگويد:
4
"اين (که درک من با درک حزب از کمونيسم کارگرى متفاوت است) لازم به اثبات نيست. خود من تاکنون بارها اعلام کردهام که من با درک کنونى رهبرى حزب توافق ندارم. اين که اين درک معادل کمونيسم کارگرى قلمداد شود خود موضوع ديگرى است".
5
"درک کنونى" رهبرى حزب از کمونيسم کارگرى چيست؟ چه تفاوتى با درک قبلى رهبرى حزب از اين مساله دارد؟ اين "درک کنونى" را رفيق بهمن کجا سراغ کرده است؟ اين دو قطبىِ درک کنونى- درک قبلى از کى شروع شده؟ ايرادى که من به تز اول رفيق بهمن در مورد کمونيسم کارگرى گرفتهام لااقل به قدمت جزوه "تفاوتهاى ما" است. بحث کارآکتر اجتماعى کمونيسم کارگرى (در تمايز با هويت عقيدتى و ضد رويزيونيستى مقوله مارکسيسم انقلابى) تز اول اين مبحث در دوازده سال قبل بوده. کسانى تز رفيق بهمن را از موضع درک برنامه حزب از کمونيسم کارگرى نقد کردهاند و او اعلام ميکند که "بله درک من با درک کنونى رهبرى حزب که نبايد معادل کمونيسم کارگرى قلمداد شود فرق دارد و اين را بارها اعلام کردهام." راجع به چه حرف ميزنيد؟
6
٭ رفيق بهمن درجاى ديگرى ميگويد:
7
"سازمانيابى جهانى کارگران شکل طبيعى سازمانيابى يک طبقه جهانى است. امروز در حزب ما حرف زدن در اين موارد چندان مد نيست، در زمان تدوين برنامه اما اين جزو بديهيات به شمار ميرفت".
8
من اينجا به تز التقاطى سازمانيابى جهانى شکل طبيعى سازمانيابى کارگران است کارى ندارم. هرچه هست رفيق آن را يک بديهيت سوسياليستى ميداند. نکته اينجاست که دارد مدعى ميشود انترناسيوناليسم، اين بنياد بديهى سوسياليسم، ديگر در حزب مد نيست. از کى؟ به کدام استناد؟ اين يکى را قبلا کجا اعلام کردهايد که امروز يک اشاره به آن را براى حضار کافى ميدانيد؟ اين نقطه گسست ميان ديروز و امروز حزب کى است، کجاست؟
9
٭ مينويسد:
10
"مبارزه قائم به ذات طبقه کارگر مبارزه براى لغو مالکيت خصوصى و کار مزدى است و لاغير. اينها را خود حزب ما زمانى نه چندان دور به عنوان مبانى هويتى خود تعريف ميکرد. آيا واقعا رفيق نادر اينها را فراموش کرده است؟"
11
زمانى نه چندان دور؟ از کى ديگر اين مبانى هويتى کنار انداخته شدهاند؟ چرا من بايد مبانى هويتى حزب را فراموش کرده باشم؟ اين نمايش براى چيست؟
12
تصويرى از يک رهبرى که دارد در تبيين خود از کمونيسم کارگرى تجديد نظر ميکند، حزبى که در آن سخن گفتن از انترناسيوناليسم از مد ميافتد و رفيق نادرى که جايگاه لغو کار مزدى را فراموش کرده است و رفيق بهمنى که به دفاع از آن برخاسته است، يک تصوير جديد است که معلوم نيست چند وقت است دارد در ذهن رفيق بهمن شکل ميگيرد. اگر اين واقعيت داشته باشد، مساله به مراتب مهمتر از تزهاى رفيق بهمن راجع به انترناسيونال است و بايد بدور از هر ارجاعى به اين مبحث، به خود آن پرداخت. بنظر من بهمن بايد انتخاب کند که ميخواهد راجع به کدام صحبت کند.
13
آخرين (و اولين) بارى که متوجه يک اختلاف سيستماتيک رفيق بهمن با خط رسمى در رهبرى حزب شديم، در اين پلنوم آخر و بر سر مساله نگرش حزب به اوضاع سياسى ايران، خاتمى، جامعه مدنى و روش عملى حزب در قبال ايران بود. آن بحث را همه با ذهن باز شنيدند و هرکس پاسخ خود را داد. با تزهاى رفيق بهمن راجع به ساختمان انترناسيونال هم چنين رفتار خواهد شد. اما بحث چرخش حزب و چرخش رهبرى، بر سر مقولاتى مانند سوسياليسم و کمونيسم کارگرى و انترناسيوناليسم، از اين جنس نيست. هرکس حق دارد در افکار خود انقلاب کند، خود را به بحران بکشد، بشکفد و يا بپژمُراند، اما با حزب اين بازى مجاز نيست. اگر رفيقى ميخواهد از يک چرخش برنامهاى و هويتى در حزب، يا رهبرى حزب، سخن بگويد، بايد بداند که وارد مهمترين مباحثه زندگى سياسىاش شده است. بايد عميق، حقيقى، صريح و مستند سخن بگويد. بايد ايستاد، فکر کرد و بعد سخن گفت.
14
من در مورد روش بهمن، نگرانىهاى بهمن، زمينههاى آن و عللى که او خود را ملزم ميبيند در اين قالب بيانشان کند نظر دارم. حزب کمونيست کارگرى دارد به قسمت گود استخر سياست پا ميگذارد. پسزدنهاى "سوسياليستى" و "انقلابى" و "کارگرى"، از موضع تقديس جهان جمع و جور و خودمانى و محفلى و صنفى قبلىمان، کاملا قابل انتظار است. اما ما يا به اين ميدان پا ميگذاريم، يا خود را در برابر تاريخ و طبقه کارگر بىوظيفه ميکنيم. مبحث حزب و قدرت سياسى، مبحث حزب و جامعه، از نظر من امتداد ضرورى تمام بحثهاى بيست سالهمان درباره مارکس و کمونيسم و انترناسيوناليسم و کارگر است. انترناسيونال کمونيستى و کارگرى را نيروهايى ميسازند که بدوا به بازيگران مؤثر تاريخ معاصر خود تبديل شده باشند. و اين دستور کار امروز ماست. از رفيقى که ميخواهد بين مباحثات امروز حزب (و من) با ديروز گسست و چرخش پيدا کند، فقط ميخواهم که سرسرى وارد اين مبحث نشود.
منصور حکمت
فروردين ١٣٧٨ - آوريل ١٩٩٩
m-hekmat.com #3580fa.html
|