Status             Fa   Ar   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  
m-hekmat.com 2002-10-11 اين مطلب هنوز مقابله و تصحيح نشده است.

زندگى بعد از دوم خرداد


2
حدود سه هفته از حکم خامنه اى و لغو طرح اصلاح مطبوعات در مجلس اسلامى ميگذرد. معلوم بود که آينده جنبش دوم خرداد به نوع عکس العمل آن در برابر اين حرکت راست گره خورده است. اکنون ژورى برگشته است و حکم داده است. دوم خرداد در برابر اقدام خامنه اى سر خم کرد و نتيجتا به يک بحران عميق و مهلک فرو رفت. جنبش دوم خرداد ضربه بزرگى خورد که به احتمال بسيار قوى ديگر از آن کمر راست نميکند. در ظرف چند هفته، جريان پر هياهويى که رياست جمهورى نظام اسلامى را داشت و مجلس را هم گرفته بود و در چهارگوشه جهان براى پيروزى قريب الوقوعش چراغانى کرده بودند، به صف درهم ريخته و بى افقى تبديل شد که درپى "بازخوانى" بنيادها و تکاپو براى اجتناب از تجزيه به عوامل اول خود است. اکنون از لابلاى آوار پس از حکم خامنه اى است که بهتر از هميشه ميشود استراتژى تاکنونى جريان دوم خرداد را آنطور که واقعا بود بيرون کشيد و مطالعه کرد. در پس اين ضربه اخير، مباحثات دوم خردادى ها صراحت بسيار بيشترى يافته است. مبانى و ارکان اين استراتژى، که اکنون آشکارا به بن بست رسيده است، اينهاست:
3

١- محور اقتصاد است

جنبش دوم خرداد معتقد است که بدون يک گشايش اقتصادى، ادامه رژيم اسلامى مقدور نيست. اين گشايش بنوبه خود منوط به نرمال کردن روابط با غرب، جلب سرمايه خارجى و نوسازى سرمايه دارى داغان ايران به کمک غرب است. حاکميت راست بنا بر همين يک فاکتور ديگر قابل دوام نيست. اين را خود سران راست هم ميدانند و در دراز مدت ناگزيرند با اين سياست کنار بيايند. پس "جنبش اصلاحات" غرب را با خود دارد. اقتصاد را با خود دارد. زمان به نفع دوم خرداد است. اين حکم و اين فرض پشت تمام اطمينان خاطر پيامبرگونه تاکنونى دوم خردادى ها و گونه ديگر را برگرداندن ها و با پاى خود زندان رفتن هاست. امروز خاتمى در گفتگوى مطبوعاتى خفت بارش پس از تيره شدن افق دوم خرداد، دستاورد بزرگ حکومت خود را اين ميداند که اکنون شرکتهاى بيمه غربى (بجز آمريکا) حاضرند سرمايه گذارى ها و مبادلات اقتصادى و تجارى احتمالى با رژيم ايران را بيمه کنند. دوم خرداد و خاتمى روى نقش خود بعنوان حلقه اتصال اقتصادى و ديپلوماتيک رژيم اسلامى با غرب، بعنوان عاملى که راست را از حرکت کودتاگرانه براى برچيدن کامل دوم خرداد منصرف ميکند، حساب ميکنند.
4

٢- مهار مردم

مردم عميقا عليه حکومت اند. دوم خرداد جنبشى براى کاناليزه کردن نارضايتى مردم، از مطالبات راديکال به تغييرات و تحولات کوچک در چهارچوب خود نظام اسلامى است. اما اين را به اينصورت نبايد گفت. برعکس، محتواى اين تغييرات بايد در يک چهارچوب عمومى "اصلاح طلبى" مسکوت گذاشته شود. بايد مقولاتى به اندازه کافى عام و نامعين نظير "جامعه مدنى" و "توسعه سياسى" روى پرچم اين جنبش نوشته شود. مردم بايد بتوانند در دوم خرداد و نهضت اصلاح طلبى، مجرايى براى رسيدن به خواستهاى راديکال تر خود ببينند. مردم بايد خيال کنند که دوم خرداد متضمن رهايى از حاکميت مذهبى است، که حقوق زن را اعاده ميکند و آزاديهاى مدنى را ببار مياورد. اگر مردم از دوم خرداد قطع اميد کنند، آنگاه بقول مجاهدين انقلاب اسلامى، "ياس" و تمايلات "براندازانه" رشد ميکند. دوم خرداد خود را در آن واحد بعنوان ناجى حکومت و ناجى مردم عرضه ميکند. اميدوار نگاهداشتن مردم به دوم خرداد شرط موضوعيت داشتن اين جريان است. سست شدن "اميد مردم" به جنبش اصلاح طلبانه، نبرد سرنگونى را به مرکز جامعه مياورد. دوم خرداد که انزواى راست و توخالى بودن آن را ميشناسد، عميقا بر اين باور است که رژيم اسلامى به سرعت در چنين نبردى شکست ميخورد.
5

٣- هدف دوم خرداد گسترش بخشيدن به پايه حکومت است

"اصلاحات" مورد نظر دوم خرداد اصلاحاتى اجتماعى و سياسى و فرهنگى نيست، بلکه اصلاحاتى "حکومتى" است. صحبت بر سر تغيير بافت حکومت و راه دادن مجدد بخش بيشترى از نيروهاى جنبش ملى-اسلامى در حاکميت است. جلوى مردم را با يک دولت ارتجاعى نميشود گرفت، اما با يک جنبش ارتجاعى شايد بشود. در نتيجه حکومت بايد مقوله "خودى" و "بيگانه" را به نحوى تعريف کند که تمام نيروهايى که آماده اند از قانون اساسى رژيم اسلامى و بنيادهاى سياسى و فرهنگى آن دفاع کنند بتوانند بدرون نظام راه يابند. تنها به درجه اى که اين اصلاحات حکومتى ايجاب کند، گشايش سياسى و اجتماعى نيز بايد در دستور قرار بگيرد. براى مثال، آزادى مطبوعات در نظام دوم خرداد، همچنان آزادى مطبوعات خودى خواهد بود. اينجا اين مقوله خودى است که "توسعه" يافته است و نه آزادى مطبوعات. به همين ترتيب درجه پافشارهاى بر موازين اسلامى، ابعاد خشونت حکومت در قبال شهروندان، حاکميت "قانون"، مجارى مقننه و غيره همه بايد به نحوى بازتعريف بشوند که گروهبندى هاى خودى مدافع يک رژيم اسلامى در ايران در آن بتوانند به حيات خود ادامه دهند و احساس امنيت کنند. دوم خرداد معتقد است اين مرز جديد ميان دنياى آزاد خودى ها و دنياى اختناق زده غير خودى ها را ميتوان در عمل ترسيم و پاسدارى کرد.
6

٤- سرعت تحولات

استراتژى دوم خرداد به اصل "کندتر بهتر است" متکى بوده است. "آرامش فعال" بيانى براى اين استراتژى "تخميرى" است. اين اصل را هم در رابطه با جناح راست و هم در رابطه با مردم مبناى کار خود قرار داده اند. سرعت بخشيدن به تحولات، مردم را عليه حکومت جرى ميکند و به ميدان ميکشد. اين به نفع سرنگونى طلبان است. از طرف ديگر، از تقابل زودرس با راست بايد اجتناب کرد. اينها زمان را به نفع خود مى بينند و پيشروى گام به گام عليه راست را تنها راه ممکن ميدانند. حتى روى جلب خامنه اى و شخصيتهاى کليدى نظام به پلاتفرم دوم خرداد در مراحل بعدى و وقتى انزواى راست مسجل شد، کاملا حساب ميکنند. هدف دوم خرداد ايجاد يک "وفاق" اسلامى جديد در راس حکومت است و نه حذف راست.
7
حکم خامنه اى و سير رويدادهاى پس از آن، خامى و خوشخيالى ماهوى اين استراتژى را برملا کرد. واقعيت اينست که استراتژى دوم خرداد بر يک بدفهى جدى از اوضاع اقتصادى و سياسى ايران امروز و همينطور عدم شناخت از تمام پرسوناژهاى اصلى سناريوى خود، يعنى مردم ايران، غرب و جناح راست، بنا شده است. تمام ارکانى که بالا شمرديم پادرهوا و خودفريبانه است.
8
از اقتصاد و رابطه با غرب شروع کنيم. واضح است که غرب از يک موضع پراگماتيستى از عروج دوم خرداد خوشنود است و اميدوار است که اين حرکت بتواند ترمزى بر حرکات و تحريکات ضد غربى رژيم ايران باشد و حکومت اسلامى را در يک رابطه متعارف تر و قابل پيش بينى تر و مسالمت آميز تر با کشورهاى غربى قرار دهد. اما اين تصور خامى است که گويا يک جمهورى اسلامى دوم خردادى چيزى است که غرب در يک مقياس ميان مدت، تا چه رسد به بلندمدت و استراتژيک، در ايران دنبال ميکند. گشايشهاى اقتصادى تاکنونى در رابطه ايران و غرب ناچيزتر از آن است که پاسخگوى بن بست اقتصادى رژيم اسلامى باشد. اينها بيش از آنکه گشايشهايى اقتصادى باشند، مانورهايى براى جلب رژيم اسلامى و کمک به دوم خردادند. ملزومات اقتصادى و مالى و تکنولوژيکى و سياسى و ديپلوماتيک نوسازى کاپيتاليسم ايران در شراکت با غرب، چيزى بسيار فراتر از جملاتى است که آقاى شرودر در ليموزين در گوش آقاى خاتمى گفته است. مجرى سياسى و حکومتى تاريخى يک چنين بازسازى اى، اگر روزى اصولا مقدور بشود، از نظر غرب هيچ جناحى از حکومت اسلامى نيست. دول غربى اميدوارند که جريان دوم خرداد کاتاليزور تحولات سياسى بسيار وسيعترى در ايران باشد و زمينه هاى عروج رژيم سياسى اساسا متفاوتى را فراهم کند. دوم خرداد خود عنصر اين نوسازى کاپيتاليستى نميتواند باشد. به اين ترتيب دوم خرداد نيز در حقيقت راه خروج اقتصادى اى در مقابل رژيم اسلامى نميگشايد. جمهورى اسلامى نه به آمادگى شرکتهاى بيمه، بلکه به خود سرمايه هاى خارجى در يک مقياس نجومى احتياج دارد و کسى اين منابع را زير سايه هيچ رژيم اسلامى اى رها نميکند. در نتيجه غرب هم دوم خرداد را با ملاک توانايى اش در برچيدن خشتهاى رژيم اسلامى قضاوت ميکند و نه بعنوان يک متحد و موئتلف استراتژيک و يا شريک بازسازى کاپيتاليسم ايران. دوم خرداد غربى هست، اما غرب دوم خردادى نيست. اگر دوم خرداد بانى تحول در رژيم سياسى ايران نشود، يا معلوم بشود نميتواند باشد، غرب بسرعت پشت آن را خالى ميکند. عکس العمل روزنامه ها و ناظران غربى به حکم خامنه اى و کرنش دوم خرداد ديدنى است. "ياس" ى که بزعم مجاهدين انقلاب اسلامى قرار بود مردم را فرابگيرد، فعلا غربى هاى "خاتمى چى" را دربر گرفته است. ارزش سهام دوم خرداد در بازار ديپلوماسى بسرعت سقوط کرده است.
9
دوم خرداد رابطه مردم ايران با رژيم اسلامى و مطالبات آنها را نيز بد فهميده است. راديکاليسم امروز مردم قابل مهار نيست. مردم حجاب نميخواهند. مردم حزب و اتحاديه و روزنامه ميخواهند، مردم حکومت دينى نميخواهند، مردم حقوق مدنى و فردى وسيع ميخواهند. مردم دستمزد و حقوق با قدرت خريد واقعى و کافى ميخواهند. امنيت اقتصادى ميخواهند، آزادى زندانيان سياسى را ميخواهند، مردم برابرى زن و مرد در جامعه را ميخواهند. طب ميخواهند، مسکن ميخواهند، آموزش و پرورش مناسب ميخواهند. مردم جمهورى اسلامى را نميخواهند. سر کسى را نميشود کلاه گذاشت. در نتيجه مردم هم، مثل، آمريکا و بانک جهانى، دوم خرداد را با اين ملاک که آيا ميتواند دروازه اى براى تغيير کليت رژيم باز کند ميسنجند. با اين تفاوت که برخلاف آمريکا و بانک جهانى، مردم وقت و پولى براى "پراگماتيسم" به خرج دادن ندارند. دوم خرداد وجود نارضايتى عميق مردم را ميپذيرد و حتى به رخ راست ميکشد. اما سرنگونى طلبى مردم را "عارضه" اى قلمداد ميکندکه فقط در صورت شکست دوم خرداد ميتواند عود کند. اين بيان بعنوان يک خط تبليغى براى ترساندن راست شايد کارساز باشد، اما بعنوان يک مشاهده اجتماعى و يک رکن تعيين استراتژى، يک خودفريبى مهلک است. سرنگونى طلبى مردم بر نفس پيدايش دوم خرداد پيش ميگيرد. در ايران کسى نميخواهد در يک جمهورى اسلامى زندگى کند. اين عظيم ترين حقيقت سياسى آن جامعه است و استراتژى دوم خرداد بر کتمان همين بنا شده است. اگر اين حقيقت را ببينيم، آنوقت فورا معلوم ميشود که استراتژى مهار مردم پوچ است. دوم خرداد سدى بر سرنگونى طلبى مردم نيست، بلکه از نظر مردم مجرايى براى آن است. اگر دوم خرداد از ايفاى اين نقش ابزارى باز بماند، اگر دوم خرداد نتواند ظرفى براى تضعيف ارکان رژيم اسلامى و ابزارهاى سرکوب آن باشد، اگر دوم خرداد به راست کرنش کند، مردم فورا راهشان را جدا ميکنند و حرکت مستقيما سرنگونى طلبانه اوج ميگيرد. دوم خرداد پايگاه مردمى مستقلى ندارد. نميتواند بايستد، بسازد و مانور کند.
10
جنبش دوم خرداد از نظر جريانات ملى و اسلامى يک پلاتفرم سياسى واقعى را طرح ميکند. ظرفى است براى تضمين شرکت اينها در قدرت. براى خط امام، نهضت آزادى، روشنفکران اسلامى ناراضى و طيف اپوزيسيون پرو رژيم نظير اکثريت و جمهوريخواهان متفرقه، دوم خرداد يک پرچم واقعى است. اگر پيروز شود تغييرى مادى در رابطه آنها با قدرت سياسى ببار مياورد. اما براى مردم، اين يک فرم است. يک مجراى سياسى کمکى براى عبور جنبش سرنگونى طلبى از مرحله معينى است. اگر اين مجرى بسته بشود، جنبش همچنان به طرق ديگر راه خود را ادامه ميدهد.
11
استراتژى دوم خرداد تصورى غلو شده و غير واقعى از قابليت تاثير گذارى اين جنبش و سرانش بر حرکت و مطالبات مردم بدست ميدهد. واقعيت اين است که دوم خرداد نميتواند به وعده اى که به راست و همينطور به غرب ميدهد، يعنى کنترل مردم، عمل کند. اين ناتوانى براى ناظران بيرون جنبش دوم خرداد کاملا مشهود است و دست اين جنبش را در معاملات و کشمکشهاى سياسى بشدت ميبندد. ناتوانى دوم خرداد در کنترل مردم بيش از هرچيز در اجتناب اين جريان از به ميدان فراخواندن مردم عليه راست و عليه حکم اخير خامنه اى خود را نشان ميدهد. اينها توانايى کنترل عکس العمل مردم را ندارند، چون نفوذى در ميان مردم ندارند. مردم از فراخوان دوم خرداد بعنوان شيپورى براى هجوم به رژيم اسلامى استقبال ميکردند. به ميدان ميامدند و برخلاف ميل دوم خرداد در ميدان ميماندند. حرکت خامنه اى نشان داد که راست جايگاه دوم خرداد در جامعه و شکافى را که مردم سرنگونى طلب را از آن جدا ميکند ميشناسد.
12
رکن ديگر، يعنى حفظ رژيم اسلامى از طريق گسترش پايه و قاعده آن و بازتعريف مقولات خودى و غير خودى نيز حاکى از برداشتى بسيار تخيلى و خودفريبانه است. ضعف اصلى استراتژى دوم خرداد استاتيک ديدن اوضاع است. خود و تمايلات و حرکات خود را مى بيند، اما روندها و تحولات جارى در محيطى که در آن فعاليت ميکند را نمى بيند. اين تصور که در ايران امروز ميتوان "انحصار طلبى" جناحى در حکومت اسلامى را زير سوال برد بدون آنکه کل مقولات استبداد، ولايت فقيه، سانسور و حقوق مدنى در دستور توده وسيع مردم قرار بگيرد پوچ است. اين تصور که ميتوان آزادى مطبوعات را طورى تعريف کرد که فقط شامل خودى ها بشود و سيل روزنامه هاى مستقل مردم و گروههاى مخالف رژيم به خيابانها سرازير نشود، يا زندانيان خودى را بيرون آورد و ديگران را در حبس نگاهداشت، خام خيالى محض است. يک اشاره به امر آزادى ولو در دستکارى شده ترين شکل آن کافى است که مردم تمام آزادى را بخواهند. ثانيا، هرقدر تاثير دوم خرداد بر مردم ناچيز است، تاثير مردم بر شاخه ها و جناحهاى مختلف دوم خرداد قوى و تعيين کننده است. مانورهاى سياسى دوم خرداد براى وسعت بخشيدن به پايه حکومت و ايجاد يک وفاق اسلامى جديد، با فشار مردم قبل از هرچيز نفس وفاق موجود در صفوف دوم خرداد را از ميان ميبرد. اين را امروز به روشنى ميتوان ديد. دوم خرداد در اولين قدم پس از تصرف مجلس، در اوج عدم انسجام و تفرقه قرار گرفته است.
13
يک زيان فرمولها و شعارهاى کلى و مبهم اينست که اجزاء و محافل مختلف جنبش، آزادانه بر حسب باورهاى و اولويتها و محظورات و ملاحظات و هراسهاى خود آن را تفسير ميکنند. در حاليکه خاتمى از مردم سالارى دينى سخن ميگويد و ولايت فقيه را ميستايد، بخش مهمى از محافل دوم خردادى از سکولاريسم و جدايى مذهب از دولت سخن ميگويند. در حاليکه خاتمى و کروبى و خامنه اى دنبال يک ويترين حکومتى براى نمايش اصلاحات ميگردند، بخش ديگرى بر ضرورت ايستادن در برابر حکم خامنه اى اصرار ميکند. دوم خرداد بنا به ماهيت خود نميتواند موجد انسجام و وفاق در راس حکومت اسلامى باشد. اين يک حرکت سلبى است. پلاتفرم اثباتى اى ندارد و در چهارچوب تناقضات جامعه امروز ايران نميتواند داشته باشد.
14
و بالاخره، آيا "کندتر" براى دوم خرداد "بهتر" است؟ اين ضعيف ترين حلقه در استراتژى دوم خرداد است. اگر مردم و اقتصاد و جهان ساکن باشند، اگر دنيا فقط صحنه رزم خامنه اى و خاتمى باشد، و بقيه بشريت صرفا تصاويرى بر ديوار اين زورخانه باشند، کندتر ميتواند بهتر باشد. اما اگر دنيا و مردم اين فرصت را به دوم خرداد ندهند تا منتظر تخمير راست بشود، ديگر کندتر بسيار بدتر است. دوم خرداد متوجه محدوديت تاريخى فرصت خود نبوده است. نه بحران اقتصادى و نه مردم ناراضى و نه دول غربى اين فرصت را براى دوم خرداد قائل نيستند. لحظه تسليم تدريجى راست هرگز فرا نميرسد چون بسيار قبل از آن انفجارى عظيم تمام منظره را دگرگون ميکند. "آرامش فعال" ابلهانه ترين مقوله اى است که از کارگاه دوم خرداد به بازار سياست ايران سرازير شده است. تا همينجا محافل ذينفوذ غربى قيد دوم خرداد را زده اند. اپوزيسيون خاتمى چى در يک افسردگى سياسى عميق دست و پا ميزنند، گروههاى مختلف دوم خردادى در درون حکومت و حواشى آن به يک بحران سياسى- برنامه اى جدى دچار شده اند. رهبرى دوم خرداد از درون اردوى خودش زير سوال است. دوم خرداد، به معنى تاکنونى آن، مرده است.
15
مصاحبه مطبوعاتى اخير خاتمى با سه ژورناليست رسانه هاى رسمى رژيم، اعلام مرگ سياسى دوم خرداد بود. خاتمى در اين مصاحبه در چهره يک بازنده ظاهر ميشود. کسى که آينده اش را به يک توافق جديد بر سر همزيستى با راست گره زده است. از يکسو از تداوم جنبش "اصلاحات" حرف ميزند و از اجحافات قوه قضائيه شکوه ميکند، و از سوى ديگر آگاهانه و عامدانه بر خصلت خرد، اسلامى و قابل هضم "اصلاحات" مورد نظر خود و همفکرى اش با ولى فقيه و روساى قوا و رفسنجانى تاکيد ميکند. اين چيزى بيشتر از تعارفات و پروتکل متعارف ميان سران رژيم است. اين يک موضعگيرى صريح عليه تحرک پائين و فاصله گرفتن از مواضع انتقادى تر در صفوف دوم خرداد است.
16
تلاش براى بازسازى و احياى دوم خرداد در جريان است. اما اين ديگر نميتواند همان پديده و در همان ابعاد باشد. جاى ترديد است که بدون چرخشهاى اساسى و تقابلهاى صريح با جناح راست، خاتمى و سران دوم خرداد بتوانند تا انتخابات بعدى رئيس جمهورى موقعيت خود را احياء کنند. دوم خرداد در اولين قدم پس از تصرف مجلس، به مردم نشان داد که حرکتى براى قوام رژيم اسلامى است و قصد ايجاد بى ثباتى در اين حکومت را ندارد. از نظر مردم اين به معناى پايان دوران دوم خرداد و افول شخصيتهاى اصلى دوم خرداد است.
17
جمهورى اسلامى از اين کشمکش به مراتب ضعيف تر بيرون آمده است. خامنه اى در يک نمايش ترس و ضعف، مستقيما بعنوان سمبل و مهره اصلى ارتجاع در برابر جامعه قرار گرفت. سخن از احتمال سرنگونى و براندازى حکومت تيتر نشريات راست و ورد زبان سخنگويان آن است. رهبران راست و سران دوم خرداد در تکاپوى کاهش زيان اين مقابله سرنوشت ساز هستند. تلاش براى ايجاد يک "سانتر" جديد در حکومت که بتواند دور جديدى در جدال محافل درونى رژيم را تنظيم و سرپرستى کند و چهره دو جناح را حفظ کند در جريان است. اما صورت مساله در ايران ديگر عوض ميشود. جدال جناحهاى حکومت از مرکز توجه مردم خارج ميشود و جدال مردم با کل حکومت و اشکال مستقل اعتراض مردم، اهميت بيشترى پيدا ميکند.
18
براى جنبش کمونيستى کارگرى در ايران اين نقطه عطف بسيار مهمى است. در يک دوره چند ساله، در سايه اختناق وحشيانه اسلامى و تبليغات وسيع رسانه هاى بين المللى و دول غربى، جنبش دوم خرداد توانست خود را دروازه اصلى تغيير در ايران قلمداد کند. مستقل از تمايلات سياسى واقعى مردم، جنبش دوم خرداد خود را در مرکز توجه قرار داد. سه سال تمام انتخاباتهاى اسلامى، روزنامه هاى اسلامى، شخصيتهاى اسلامى، نهادهاى حکومتى رژيم اسلامى و کشمکش ميان جناحهاى حکومت اسلامى کائنات سياسى مردم ايران را ساخته است. اکنون اين نمايش، حتى اگر تمام نشده باشد، از سکه افتاده است. اکنون سوالات سياسى واقعى، چه بايد کرد، چگونه، کدام شعارها، کدام حزب، کدام رهبران، بطرز جدى ترى براى مردم آزاديخواه ايران، براى کارگران، براى زنان، براى همه کسانى که آزادى و عدالت ميخواهند، مطرح ميشوند. جنبش ما بايد پاسخ اين سوالات را بدهد. دوران ظهور و افول دوم خرداد، دوران رشد کمونيسم کارگرى و آشنايى نسبتا وسيع مردم با اين جنبش و برنامه و اهدافش بوده است. اکنون بايد روى اين زمينه مساعد، جنبش واقعى مردم براى آزادى در ايران را ساخت.

19
منصور حکمت
20
انترناسيونال هفتگى شماره ١٧
٤ شهريور ١٣٧٩ - ٢٥ اوت ٢٠٠٠


m-hekmat.com #1600fa.html