نامه سرگشاده خطاب به رفقاى چپ در کردستان
رفقــا،
آخرين نظراتى که ما درباره مجادلات ميان گرايشات در تشکيلات کردستان حزب ابراز کردهايم، بيانيهاى است که بعنوان پيش از دستور در پلــنوم شانزدهم[١] ارائه کرديم و خوشحالــيم که امروز رفقاى زيادى توافق خود را با آن اعلام کردهاند. بدنبال پلــنوم طبيعى بود که با توجه به تحولاتى که رخ داده است بايد جمعبندىاى از موقعيت فعلــى بدست بدهيم و ملاحظات و نظراتمان را درباره اوضاع جديد بگوئيم. همانطور که در بيانيه هم گفتهايم، براى ما سه نفر، تحولات تشکيلات کردستان گوشهاى از يک تصوير وسيعتر و يک مسالــه بنيادىتر است. در کردستان جريان چپى شکل گرفته است و در يک روياروئى مهم با گرايشات ديگر و بويژه در برابر تعرض ناسيونالــيسم و عقب ماندگى به پيروزى رسيده است. پيدايش اين چپ در کردستان براى ما و براى کمپينى که پس از کنگره سوم براى شکل دادن به يک سنت متمايز سياسى و حزبى، به يک سنت سوسيالــيستى و کارگرى، آغاز کرديم نقطه اميد و منبع نيرو بوده است. از ابتدا ما بعنوان افرادمعين و اعضاء يک کانون معين، با دو نوع وظيفه روبرو بوده ايم. اول، شرکت و دخالــتگرى در روندهاى تشکيلاتى موجود به نفع چپ بطور کلى و دوم، پيشبرد کمپين اين کانون معين، و دنبال کردن آن امر وسيعترى که نهايتا حتى قدرت چپ در حزب کمونيست به آن گره خورده است.
4
جمعبندى امروز ما از اوضاع پس از پلــنوم شانزدهم هم بايد اين دو جنبه را تامين کند. اگر هدف ما صرفا از ميدان بدرکردن ناسيونالــيسم و يا گرايشات راست بطور کلى در درون حزب بود، امروز ميبايست صرفا به طرح ملاحظات کنکرت، تاکتيکى و روشى خود درباره گامهاى بعدى چپ در کومهلــه اکتفا ميکرديم. اين کار را بهرحال بايد کرد. اما بعنوان کانونى که شما ديگر به روشنى از اهدافش اطلاع داريد، مسالــه ما، با وجود پيروزى چشمگير چپ در کردستان و انقلابى که ميرود تا در جوانب گوناگون فعالــيت حزب در اين عرصه صورت بگيرد، سر جاى خود باقى است. مبارزات ماههاى گذشته در درون حزب يک چپ قدرتمند و خودآگاه در کردستان بوجود آورده است. اين دستاورد بسيار مهمى است. اما همانطور که قبلا هم گفتيم، از نظر ما بعنوان يک کانون معين، مسائل اين دوره تا حدود زيادى معضل اصلــى ما، يعنى ايجاد يک جنبش اثباتى کمونيستى کارگرى و تسويه حساب همه جانبه با چپ راديکال بى افقى که هم اکنون نيز مقدرات اين حزب را در صحنه عمل تعيين ميکند را تحت الــشعاع قرار داده است. شعف پيروزى بر يک راست عقب مانده بر اين واقعيت که هنوز سنت سوسيالــيسم کارگرى در حزب ما يک سنت اقلــيت و مقهور چپ غيرکارگرى است پرده انداخته است. لاجرم گريزى ازاين نداريم که در عين شرکت با تمام وجود در تسهيل پيشروى چپ موجود در کردستان، در عين تلاش در راه کوبيدن راه اين چپ و تقويت آن، بار ديگر رفقا را به امرى که مستقل از تحرک راست در کردستان پيشاروى خود قرار داده بوديم جلـب کنيم و بکوشيم تا گرايش چپ در حزب کمونيست واقعا و عملا به نيروئى مادى براى يک حزب سوسيالــيستى کارگرى تبديل شود.
5
در اين نامه من به اين هر دو جنبه ميپردازم. تا آنجا که توصيه هايم، و توصيه هاى ما سه نفر، را درباره چه بايد کرد شما بيان ميکنم، يک رفيق چپى ديگر هستم که در سمينار شما نوبت گرفته است. اين شمائيد که اقدامات خود و نحوه ادامه حرکت خود راتعيين ميکنيد. تکلــيف چپ در تشکيلات کردستان را بايد خود اين جريان روشن کند. ما ميخواهيم که نظرات ما را شنيده باشيد و بدانيد و اميدواريم تحلــيل ما را از اوضاع و از وظايف و روشهاى چپ در دوره حاضر تائيد کنيد. اما تا آنجا که بعنوان جزئى از کمپين کمونيسم کارگرى و از طرف کانون سه نفره صحبت ميکنم، صحبتم همان فراخوانى است که ما به طرق مختلــف خطاب به عنصر سوسيالــيست و کارگرى در اين حزب مطرح کرده ايم. افق ما محدود به تحولات تشکيلات کردستان نيست. پيشروى شما در تشکيلات کردستان ارزش در خود خود را دارد، اما از نظر ما بهرحال بايد بعنوان جزئى از يک حرکت عمومى براى اهداف وسيع و تعيين کنندهاى که بيان کردهايم ارزيابى بشود. اينجا ديگر اين مائيم که بايد تشخيص بدهيم حرکت شما چه جائى در روندهائى که موردنظر ماست دارد و تا چه حد با اهدافى که ما دنبال ميکنيم خوانائى دارد.
6
در اين نامه، بنابراين بايد به چند مسالــه بپردازم. اول همان جمعبندى اوضاع پس از پلــنوم شانزدهم. دوم، مسالــه دوره پس از پلــنوم شانزدهم و موقعيت فکرى و سياسى چپ در کومهلــه در نتيجه پلــنوم ششم[٢]. سوم، برخى توصيه ها درباره تاکتيکهاى چپ، چهارم، برخى روشها و شيوه برخوردها که بنظر من جنبه پرنسيپى دارد و ميتواند تحت الــشعاع جدالــهاى درون حزبى قرار بگيرد. پنجم، خطوطى از يک روش اصولــى (از نظر من) در برخورد به مسائل دوره آتى، و بالاخره نکاتى درباره سانتر و سانتريسم در حزب و فراخوانى براى کمپين کمونيسم کارگرى در حزب بطور کلى.
7
موقعيت بعد از پلــنوم شانزدهم و وظايف چپ
١- اهميت پلــنوم شانزدهم
بيائيد براى يک لــحظه به موقعيت فکرى بعد از پايان پلــنوم شانزدهم بازگرديم. فعلا فرض کنيم اتفاقات بعدىاى در کار نبوده است. اوضاع را چگونه بايد ارزيابى کنيم؟ اولــين حکمى که ميتوان داد اينست که از نقطه نظر جدال مشخص ميان چپ و راست در تشکيلات کردستان حزب پلــنوم شانزدهم يک نقطه عطف تعيين کننده بشمار ميرود. نه به اين دلــيل که در اين پلــنوم چيزى روشن شد که گويا قبلا روشن نبود و يا تحلــيلــهايى ارائه شد که قبلا وجود نداشت. اهميت اين پلــنوم در تحول حقوقىاى است که ايجاد کرد. در اين پلــنوم حقانيت چپ در مباحثات درونى در کردستان از جانب عالــى ترين ارگان حزبى برسميت شناخته شد. روايت چپ از مبانى و ريشههاى اين مباحثات و کشمکشها تائيد شد. شيوهها و اقدامات راست ناسيونالــيست در تشکيلات کردستان حزب محکوم شد. و بالاخره از نظر تشکيلاتى راه براى قرار گرفتن اداره امور تشکيلات کردستان در دست چپ هموار شد. اين تعيين کننده است، چرا که به اين ترتيب خصلـت اساسى تاکتيکتهاى چپ در مبارزه درون حزبى در تشکيلات کردستان تغيير ميکند، روشهائى از مبارزه از دستور خارج ميشود و روشها و وظايف جديدى در دستور قرار ميگيرد. چپ در کومهلــه ديگر در موقعيت يک اپوزيسيون قرار ندارد و لــذا بايد متناسب با اين پيشروى اقدامات بعدى خود را تعريف کند. پلــنوم شانزدهم اعلام رسمى پيروزى چپ در تشکيلات کردستان بود. بعد از اين پيروزى رسمى، فعالــيت چپ، وظايف چپ، مسئولــيتهاى چپ و حتى جزئيات روش برخورد چپ به ابعاد مختلــف فعالــيت حزب در کردستان نميتواند مانند سابق باقى بماند و بايد با موقعيت جديد چپ در کومهلــه تناسب پيدا کند.
10
پلــنوم شانزدهم يک پيروزى بزرگ بود. براى کل حزب. پلــنوم پيروزى اصول بر بى اصولــى بود. پيروزى حزبيت بر محفلــيسم. پيروزى سياست سوسيالــيستى بر ناسيونالــيسم. پيروزى رهبرى باز و اصولــى بر رهبرى سنتى و پدرانه. پيروزى اعتقادات سوسيالــيستى و کارگرى بر محدوديتهاى فيزيکى و مشقات محيط فعالــيت. پيروزى اميد بر ياس. پلــنوم شانزدهم پيروزى کادرها بود بر تمام آن مناسباتى که وجود آنها و توان آنها در دخالــت در حيات حزب را انکار ميکرد. چپ، جريانى که اتهام تضعيف حزبيت به آن زده ميشد، براى اولــين بار کومهلــه را حزبى کرد. اتوريته بازيافته کميته مرکزى حزب و پلــنوم آن مديون چپ است. باز شدن مباحثات ارگانهاى رهبرى بر روى اعضا و بدور ريخته شدن قيد و بند مصلــحت انديشيهاى پدرانه مديون مبارزه چپ است. پلــنوم شانزدهم به همه اينها رسميت بخشيد. حزب کمونيست بعد از اين پلــنوم ديگر به اوضاع سابق خود باز نميگردد. يک پيروزى مهم و تعيين کننده ديگر اين بود که با پلــنوم شانزدهم، حزب کمونيست ايران رسما از چپ ميخواهد که اداره امور تشکيلات در کردستان و هدايت فعالــيتهاى حزب را برعهده بگيرد. اگر مانعى بر سر راه اجراى سياستهاى چپ در تشکيلات کردستان حزب قرار داشته است، اينک ديگر لااقل از نظر حقوقى برطرف شده است. موانع بعدى محدوديت ظرفيتهاى سياسى و عملــى خود اين چپ است. ادامه مبارزه علــيه راست در حزب نيز بعنوان بخشى از وظايف چپ، ديگر تماما به آمادگى چپ براى هدايت عمومى تشکيلات و توانائىاش براى بدست گرفتن امور گره ميخورد. اين سوال اساسى است که امروز در برابر چپ قرار دارد.
11
٢- بايد پيروزى را اعلام کرد
مهمترين مسالــه در دوره پس از پلــنوم انتقال از عملــکرد اپوزيسيونى به موقعيت يک جريان هدايت کننده و رهبر رسمى در تشکيلات است. اگر بخواهم همه بحثم در اين قسمت را در يک جملــه بگويم همين را بايد تاکيد کنم. بنظر من سرنوشت آتى چپ، و اين مسالــه که آيا چپ قادر ميشود آنطور که مدعى است راديکال بماند و راديکال عمل کند و به نفوذ ناسيونالــيسم در کومهلــه خاتمه بدهد حول همين محور تعيين تکلــيف ميشود.
13
١) ادامه مبارزه بعنوان يک "اپوزيسيون" مضرترين اشتباهى است که يک جريان پيروز ميتواند مرتکب شود. پيروزى را بايد اعلام کرد. بهمان درجه که جريانى پيروزى خود را برسميت نشناسد و اعلام نکند، فضا و فرجه براى تجديد سازمان و در صحنه ماندن مخالــفين خود ايجاد کرده است. اگر هنوز جدال تمام نشده، اگر هنوز معلــوم نيست که هدايت حزب بايد دست کدام گرايش باشد، اگر هنوز ما داريم به راست "اعتراض" ميکنيم، آنوقت چرا راست بايد قطع اميد کند و عقب بنشيند؟ بعد از پلــنوم شانزدهم چپ ديگر "مطالــبه"اى ندارد، چيزى را از کسى درخواست نميکند، بلـکه سياستهاى خود را دارد که بايد بسرعت به اجرا درآورد. اگر چپ هنوز حال و هواى يک جنبش اعتراضى را حفظ کند، آنوقت پيروزىاش و اين واقعيت که اکنون ديگر گرايشات ديگر موانع تشکيلاتى مهمى بر سر راه اجراى سياستهاى چپ نميتوانند قرار بدهند، به يک پيشروى دورهاى تنزل پيدا ميکند. آنوقت راست در حزب در صحنه ميماند تا خود را براى دور بعد آماده کند (کنگره هفتم و غيره). تنها شکستن قالــب يک کشمکش آزاد ميان گرايشات و بدست گرفتن امور بعنوان نيروى هدايت کننده حزب که ماشين حزبى را در اختيار دارد ميتواند تجديد آرايش راست را منتفى کند. اينجاست که ادامه حرکت بعنوان يک اپوزيسيون معترض، هر قدر هم که راديکال و سازش ناپذير باشد، در عمل فاقد قاطعيت و راديکالــيسم کافى است. جريان قاطع با رفع موانع تثبيتش امور را بدست ميگيرد و تغييرات مورد نظر خود را عملــى ميکند و مناسبات مورد نظر خود را ايجاد ميکند.
14
٢) ادامه روشهاى اپوزيسيونى بعد از پلــنوم شانزدهم يک زيان اساسى ديگر دارد. مبارزه تاکنونى بر مبناى مسائل روشن و تعريف شدهاى صورت گرفته است. چپ انتظارات معينى را مطرح کرده و تغييراتى را خواسته است. در اين مطالــبات و تغييرات يک حقانيت غيرقابل ترديد وجود داشته است. واضح است که آنچه از بحث کمونيسم کارگرى منتج ميشود و آنچه جناح چپ بطور کلى در کردستان ميخواهد محدود به مسائل و تغييراتى که در اين دوره طرح شدهاند نيست. اما روى اين مبارزه معين، که در عمل در برابر تعرض راست به سير پيشروى برحق و سنجيده چپ در حزب شکل گرفت همه چيز رانميتوان بار کرد. جنبش اعتراض کارگرى را در نظر بگيريد که اضافه دستمزد ميخواهد و چنان حقانيتى در طرح اين مطالــبه دارد که کل جامعه را به نفع خود قطبى ميکند. اين مطالــبه پذيرفته ميشود. اگر اين جنبش با مشاهده موفقيت خود در اين عرصه يکى پس از ديگرى مطالــبات جديدى را مطرح کند، دير يا زود سمپاتى عمومى با آن و حتى احساس حقانيت در صفوف خود آن تضعيف ميشود. مسائل جديد با خود صفبندىهاى جديد بوجود مياورد و يکپارچگى پيشين جنبش بتدريج از ميان ميرود. هيچ جنبش اپوزيسيونى نميتواند به شکل "مطالــبه- پروسه" عمل کند. با به کرسى نشاندن هر خواست، خواست جديدى را عنوان کند. نميتوان يک حرکت را فراتر از پايههاى مادىاى که براى آن وجود دارد در همان شکل ادامه داد. راديکالــيسم يک حرکت و يک جنبش، همانطور که براى مثال در مورد انقلاب روسيه در بولــتن بحث کرديم، در اين نيست که تا کى قالــب اولــيه خود را حفظ ميکند، بلـکه در اين است که چگونه با تغيير اوضاع وظايف جديد خود را برعهده ميگيرد و به مسائل دوره جديد با روشهاى متناسب با آن پاسخ ميدهد. تغييرات مورد نظر ما که موضوع اختلاف در اين دوره بودهاند تعريف شده و معلــومند. ما خواستهايم که گرايشات راست در تشکيلات کردستان از تصدى امور کنار بروند و چپ سکان تشکيلات را بدست بگيرد و مناسبات و فعالــيت مورد نظر خود را جارى کند. پلــنوم شانزدهم کميته مرکزى، حال با هر تصورى که شرکت کنندگان در آن از مسالــه داشتهاند، اين را پذيرفته است و کار را بدست چپ داده است. چپ بعد از پلــنوم ديگر در موقعيت متفاوتى است و بايد به تناسب اين موقعيت عمل کند و وظايف بسيار مهمتر و دشوارترى را که در اين دوره برعهده دارد بشناسد. به اعتقاد من اگر پس از پلــنوم شانزدهم چپ در کردستان از موضع کار بدست ابراز وجود نکند و هر دم مطالــبات جديدى را مطرح کند، آنوقت روياروئى چپ و راست در حزب نه بر مبناى مسائل قديم، بلــکه حول مسائل جديدى شکل خواهد گرفت که از اين به بعد مطرح ميشود. به اعتقاد من چپ در مبارزه معينى که با تعرض راست در چندين ماه قبل آغاز شد به پيروزى روشنى رسيده و حتى به تغييراتى فراتر از آنچه خود فعالــين چپ در حزب پيش از پلــنوم انتظار داشتند دست يافته است. اين دور را بايد بست و دور جديدى را در مبارزه براى يک حزب کارگرى و در مقابلــه با گرايشات غيرکارگرى در حزب آغاز کرد. روش مبارزه چپ "مطالــبه - پروسه" نيست، کنار زدن راست و اجراى سياستهاى چپ است. اگر خود را در مقطع پس از پلــنوم شانزدهم بگذاريم بايد بگوئيم که اولــى انجام شده و دومى بايد شروع بشود.
15
٣) يک زيان ديگر باقى ماندن در قالــب اپوزيسيون، هنگامى که مانع عينىاى در راه بدست گرفتن امور وجود ندارد، تاخير در پيشرفت پروژههائى است که چپ چه در درون و چه در بيرون تشکيلات بايد بسرعت و در فرصت کمى پياده کند. چپ نقشه عملــهاى روشنى براى کومهلـه داشته است. نقشههائى که در دوره قبل بطرق مختلــف راست در برابر آنها مقاومت کرده است. ما در پيشبرد اين سياستها بايد عجلــه داشته باشيم. ما اينها را راهگشا و بسيار سازنده ميدانيم. بنابراين اين مائيم که بايد اصرار داشته باشيم با رفع موانع تشکيلاتى هر چه سريعتر امور مختلــف حزب توسط چپ سر و سامان بگيرد. قبلا هم گفتهايم، محيط مناسب براى به کرسى نشاندن مباحثات کمونيسم کارگرى و يک بـنى کردن حزب، محيط يک حزب با اصول و مبارز است. ما از خلاء، تعلــيق و بحران زيان ميکنيم. چپ بايد نشان بدهد که قدرت هدايت تشکيلات را دارد و در اين کار اصرار و عجلــه دارد.
16
از اين گذشته کوهى از مسائل هست که در بيانيهها و پلاتفرمهاى تاکنونى چپ مستقيما به آنها پرداخته نشده، اما بايد توسط چپ بفوريت حل و فصل شود. من فقط به چند نمونه از اين مسائل اشاره ميکنم:
17
- ايجاد يک فضاى سالــم و ايمن سياسى در درون تشکيلات. ناسيونالــيسم قادر به تحقق اين نبوده است. ديديم که با طرح اولــين اختلافات سياسى در درون حزب کمپين ترور شخصيت و تحريک براه انداخته شد. اگر ما شکست خورده بوديم و اگر اين کمپين به پيروزى رسيده بود آنگاه هرگز عضو اين حزبى که برجاى ميماند فرجهاى براى ابراز نظرات مستقل خود پيدا نميکرد. آنچه با ما کردند، که سابقهاى تاريخى در سنت رويزيونيسم دارد، نسخه امتحان پس دادهاى براى بى شخصيت کردن کادرها و تبديل آنها به آدمکهاى بى اراده و فاقد انديشه مستقل است. چپ اين کمپين را خنثى کرد و امروز وظيفه دارد بسرعت شالــوده يک مناسبات سالــم سياسى، متکى بر حرمت و شخصيت فعالــين حزبى، را در تشکيلات بريزد. حزب ما بايد حزبى باشد که در آن افراد احساس نشاط، اعتماد به نفس و اطمينان خاطر از حاکميت اصول داشته باشند. اين يک وظيفه چپ است که نميتواند به تعويق بيافتد.
18
- راست اخلاقيات بسيار عقب ماندهاى را با خود حمل ميکرد و در اين اواخر با تنگ شدن اوضاع مادى حتى شاهد عقب گردهائى در زمينه هاى اخلاقى بودهايم. بحث داخل و خارج يک نمونه بود. نمونه برجسته ديگر برخورد مرد سالارانه، محدودنگرانه و عذاب آورى است به مسائل عاطفى رفقا، ميان زن و مرد، در برخورد به علايق خانوادگى، و غيره و نيز به مشکلات جسمى و بيمارىهاى رفقا ديده ميشود. زن در تشکيلات ما، در تشکيلات على الــظاهر کمونيستى، کارگرى و قرن بيست يکمى ما، زير فشار اخلاقياتى بسر ميبرد که در هر کشور سرمايهدارى هم که درآمد سرانه اش به دو هزار دلار در سال رسيده باشد مدتهاست ورافتاده است. استانداردهاى عاطفى و اخلاقى دوگانه است و در هر حال در قبال همه و بويژه زنان بسيار مقيد و محدود کننده است. رفقا، من بعنوان يک کمونيست از شما بعنوان کمونيستهائى که در اين دوره با يکى از قديمى ترين جلوههاى عقب ماندگى در افتاديد، از شمائى که در برابر ناسيونالــيسم، انترناسيونالــيسم و کمونيسم را فراخوان داديد، ميخواهم که قاطعانه براى ايجاد يک مناسبات اخلاقى پيشرو و آزادانديشانه در تشکيلات حزب اقدام کنيد. مناسبات ميان کمونيستها بايد الـگوئى باشد براى مدرن ترين جوامع، براى پيشرفته ترين تمدنها. کارى کنيم که به تناقض قديمى که چپ غير کارگرى ميان مبارزه جوئى از يکسو، با ارضاء عواطف انسانى و با فراغ خاطر و نشاط انسانها ايجاد کرده است پايان داده شود. هيچ رگهاى از مرتاض بازى، ناموس پرستى، خودآزارى و نوگريزى و هيچ نشانهاى از اخلاقيات اسلامى که چپ بورژوائى و خرده بورژوائى تحت نام "رزمندگى" به سوسيالــيسم در ايران قالــب کرده است نبايد در ميان ما باقى بماند. پيروزى چپ بايد سرآغاز رشد اخلاقيات آزادمنشانه کمونيستى باشد. بقاء اخلاقيات عقب مانده يک ضامن بقاء ناسيونالــيسم در کومهلــه است.
19
- بايد روشهاى رهبرى باز و سياسى جايگزين روشهاى پدرانه و امام و امتى بشود. اين حزب کسانى است که داوطلــبانه به اين مبارزه پاى گذاشتهاند و هر کس که واقعا داوطلــب باقى ماندن در صف ما نيست بايد با حفظ احترامش نزد ما اين صف را ترک کند. اما در درون اين حزب رهبرى بايد با قدرت راه حل دادن، افق روشن کردن، سازمان دادن، رشد دادن و اتکاء به توان و اراده تک تک مبارزين اين صف تعريف بشود. رهبرى يک جنبش خودآگاه بيش از هر چيز بايد به آگاهى صفوف خود اتکاء کند. به آگاهى از اهداف اين جنبش، از مخاطراتى که در اين مبارزه پيش ميايد، آگاهى از عواملــى که به نفع و يا ضرر ما عمل ميکند، از فاکتورهائى که در هر تصميم گيرى بايد مد نظر باشد، و از پيگيرى و پايمردىاى که اين مبارزه طلــب ميکند. فراخوان من به رفقاى چپى که در موضع رهبرى فعالــيت تشکيلاتى در سطوح مختلــف قرار ميگيرند اينست که به صف خود و قدرت تشخيص و انتخاب آن احترام بگذارند. ما رهبرىاى که صلاحيت خود را از فداکارى شخصىاش براى ما کسب کند، رهبرىاى که به علقه هاى عقب مانده ما براى "باقى نگاهداشتن ما در صف مبارزه" متوسل ميشود، رهبرى که بجاى ما فکر ميکند و بجاى ما رنج ميبرد، رهبرى که ما را شايسته دانستن تمام حقايق مربوط به مبارزهمان نميداند و روحيه ما را از خود شکنندهتر تصور ميکند، نياز نداريم. ما رهبرى سياسى و کمونيستىاى ميخواهيم که با ما بعنوان کمونيستهاى آگاه و سياسى برخورد کند. رهبرى چپ بايد چنين رهبرىاى باشد. آنچه در کومهلــه رخ داد در عين حال انقلاب کادرها علــيه اشکال رهبرى غير کمونيستى بود. اين حرکت هم بايد نتايج ملــموس خودش را ببار بياورد.
20
پلــنوم ششم کومه لــه: بازگشت به اعتراض از پائين؟
فکر ميکنم آنچه درباره خصلـت روش برخورد چپ در تشکيلات کردستان پس از پلــنوم شانزدهم گفتم، و الــبته انتظاراتى که از چپ بدنبال آن مطرح کردم، در روزهاى بلافاصلــه پس از پلــنوم ميتوانست با سهولـت بيشترى مورد موافقت رفقا قرار بگيرد. در نامههائى که داشتهام اين نکات توسط برخى از رفقا عينا مطرح شده. اما ظاهرا با پلــنوم ششم کومهلــه توافق با يک چنين جمعبندىاى در ميان رفقا دشوارتر شده. از نامههاى مختلــف چنين برميايد که پلــنوم ششم بعنوان نمودى از مقاومت راست، "سازش با راست"، استنکاف از پياده کردن نتايج پلــنوم شانزدهم و غيره فهميده شده و گرايش جدىاى به ادامه مبارزه اپوزيسيونى، بر مبناى بيانيهاى که ما در پلــنوم قرائت کرديم، بوجود آمده است. طومارهائى امضاء شده، از کنگره فوق الــعاده براى تعيين تکلــيف قطعى صحبت ميشود و غيره. اينجاست که گفتم چپ در آستانه يک سلــسلــه اشتباهات روشى قرار گرفته است. از نظر من تشخيص اين مسالــه بسيار در سرنوشت چپ در کومهلــه و در مبارزه براى پايان دادن هر نوع نفوذ راست در تشکيلات تعيين کننده است.
22
من با اين شيوه برخورد موافق نيستم. انگيزههاى راديکال و سازش ناپذير رفقائى که اين برخورد را تبلــيغ ميکنند قابل درک است. اما اين بنظر من آن نوع راديکالــيسمى است که با عدم تشخيص تفاوتهائى که در شرايط عينى بوجود آمده عملا دارد کم از خود مايه ميگذارد. سازش ناپذير است، اما بطور عينى خودش را تضعيف ميکند و به استقبال سازشهاى آتى ميبرد. چرا:
23
١- يک ارزيابى عينى از پلــنوم ششم بايد اين را تشخيص بدهد که در اين پلــنوم رهبرى کومهلــه رسما و عملا در اختيار جناح چپ، همان جريانى که در برابر راست مقاومت کرده بود، قرار گرفت. اين مهمترين شاخص اين پلــنوم است و نه انتصابات کميته هاى پائينتر و يا تغييراتى که بايد در روند بعدى کارها در دستور قرار بگيرد.
24
٢- رفقا سير عملــى رويدادها را در نظر نميگيرند. رفقا فراموش ميکنند که پيشروى چپ و عقب نشينى راست شتابى تصاعدى داشت. تا قبل از پلــنوم شانزدهم بحثها حتى بر سر اجراى قطعنامه مصوب پلــنوم قبلــى، ترميم ک.ر، برخورد اساسنامهاى به موارد نقض اصول مناسبات حزبى و غيره دور زده است. طبيعى است که نه ما اينجا و نه شما آنجا افقمان از تحولات تشکيلاتى را به اين محدود نميکرديم. اما هر رفيق چپ، و از جملــه رفقاى چپ در ک.م. کومهلــه با انتظارات تعريف شده و معينى به اين پلــنومها پا گذاشتند. براى شما آنچه در پلــنوم شانزدهم روى داد يک پيشروى بى ترديد و آغاز تغييراتى بر مبناى انتظارات حداکثر بود. براى ما که در اين پلــنوم شرکت ميکرديم، نتيجه پلــنوم محتوم نبود. ما ميدانستيم که بايد تعرض کرد، کل انتظارات را گفت، کل سياست چپ را تشريح کرد و دور جديدى در مبارزه درون حزبى را بر اين مبنا آغاز کرد. در عمل در پلــنوم راست شکست خود را پذيرفت. پلــنوم ک.م. کومهلــه به فاصلــه چند روز برگزار ميشود و در نتيجه هم موقعيت قبل از پلــنوم شانزدهم و هم اصل شکست رسمى راست هر دو در تصميمات آن منعکساند. بنابراين تحولاتى که در پلــنوم ششم روى داد از انتظارات تشکيلاتى چپ تا قبل از پلــنوم شانزدهم محدودتر نبود. نه فقط ک.ر يک ترکيب اساسا چپ پيدا کرد، بلـکه در کل کميته مرکزى اکثريت چپ حاصل شد. قضاوت پلــنوم ششم بر مبناى بيانيه سه نفر اشتباه است. اين بيانيه بطور عينى تا آن مقطع بيانيه سه نفر است و نه پلاتفرم صدها نفر در تشکيلات، و لـذا رفيق ما که دارد در پلــنوم ششم امور را بدست ميگيرد نه صرفا از اين بيانيه، بلـکه از مجموعه انتظارات و تناسب قواى قبل از صدور آن حرکت ميکند. پلــنوم ششم همچنان در متن عمومى تحولات درونى حزب يک پيروزى آشکار براى چپ است. اما اينکه اين پيروزى با توجه به پلــنوم شانزدهم کافى است يا خير، اينکه آيا اولــين انتخابات و انتصابهاى ک.ر جديد مناسب بوده است يا خير و غيره فقط وقتى ميتواند مورد تجزيه و تحلــيل قرار بگيرد که اصل پيروزى چپ، حتى در پلــنوم ششم، که در قطعنامه اين پلــنوم پيداست، برسميت شناخته شود. هر کس ميتواند پلــنوم پنجم و ششم را مقايسه کند و همين نتيجه را بگيرد.
25
٣- به اين ترتيب روشن است که انتظارات رشد يافته چپ بدنبال پلــنوم شانزدهم مانع از آن شده است که پلــنوم ششم و رفقاى چپ در آن بدرستى ارزيابى شوند. نتيجه اين شده که چپ، ناراضى از دامنه تغييرات در پلــنوم ششم، در قضاوت موقعيت راست در حزب دچار اشتباه بشود. راست شکست خورده و چپ بايد اين را اعلام کند و بعنوان يک نيروى پيروز کارش را شروع کند. اما اين ارزيابى چپ را مجدد به لاک يک اپوزيسيون سوق داده. اين جز باز اعلام کردن مسالــه و لاجرم برسميت شناسى نوعى قدرت مقاومت براى راست معنائى ندارد. من در مورد اين مسالــه هشدار ميدهم. چرا که تنها همين باز گذاشتن مسالــه است که ميتواند به ناسيونالــيسمى که شکست خود را در درون حزب پذيرفته و ديده است اين اميد را بدهد که گويا جريان ادامه دارد و حالا بايد خود را براى کنگره هفتم و يا جذب اين و آن، پلاتفرم دادن و غيره آماده بکند. از نظر من راست در اين روياروئى معين شکست خورده و بايد تابع موازينى بشود که تشکيلات حزب تحت رهبرى چپ از اين پس برقرار ميکند. اگر چپ در پلــنوم ششم ارگانى را خوب سازمان نداده، در جلــسه بعدى ک.ر کارش را اصلاح ميکند. اگر ده اشتباه ديگر هم در سازماندهى ارگانها کرده باشد، اين هنوز سرسوزنى از اين حکم که جناح چپ اداره امور را بدست گرفته و دارد تکلــيف براى سازمان حزب بطور کلــى معلــوم ميکند کم نميکند. اين بايد حرف ما و شيوه برخورد ما باشد. تنها اين ميتواند مقاومت آتى ناسيونالــيسم در حزب کمونيست را منتفى کند و به خواست بيانيهاى که امروز ديگر به امضاء بسيارى از ما رسيده است، مبنى بر تعيين تکلــيف قطعى با راست، جامه عمل بپوشد.
26
٤- عوارض زيانبار اين ارزيابى اشتباه براى چپ کم نيست. هم اکنون نشانههائى را ميبينيم. چپ شروع کرده تا به دلــيل کم و کاستهائى که در پلــنوم ششم ميبيند، علامت سوال به گردن فعالــين خود آويزان کند. در نامههاى رفقا، بر مبناى اظهار نظر فلان رفيق درباره شيوه برخورد از اين به بعد چپ، بر مبناى شرکت رفيق در پلــنومى که به حکم اساسنامه موظف است کميته مرکزى را با على الــبدلها ترميم کند، بر مبناى نظر مثبت فلان رفيق درباره امکان جذب فلان رهبر تشکيلات به مواضع چپ، از سانتريسم و سازش و غيره صحبت ميشود. حتما شاهد تمايلات سازشکارانه خواهيم بود. اما اگر اين روال ادامه پيدا کند دير يا زود چپ اعتماد درونى خود را تضعيف ميکند، از خود کادر ميکند و خود را دچار تشتت ميکند. اگر کنگره هفتمى در کار هست، که رفقائى تازه معتقدند بايد بطور فوق الــعاده و زودتر تشکيل شود، آنوقت بطور قطع چپى که خود زير پاى کادرهاى خود را سست کرده باشد، اميد زيادى به موفقيت در آن نميتواند داشته باشد. سازشهاى واقعى آتى نتيجه اجتناب ناپذير جستجوگرى افراطى براى کشف سازش در شرايط امروز است.
27
عامل ديگر وجود يک سانتر قوى در درون اين حزب است که اگر خاصيتى در همراهى با چپ ديده است در اين است که چپ دارد راهى واقعى براى حفظ تشکيلات ارائه ميکند. اين سانتر مخلـص قسم خورده چپ نيست. در دور قبل که، لااقل در کردستان، رسما شاهد اتکاء و تمکين اين گرايش به راست بودهايم. اگر چپ اکنون که موانع سر راه خود را از ميان برداشته و بطور عينى در موقعيتى هست که اداره امور را بدست بگيرد، از پا جلــو گذاشتن استنکاف کند، اگر هنوز در موضع يک اپوزيسيون معترض که ديگر روشن نيست به چه کسى اعتراض ميکند باقى بماند، اين سانتر حمايت خود را برميدارد. مسالــه من جذب سانتر نيست. پائينتر اين را توضيح ميدهم. اما نقش سانتر در تنگ کردن فضا براى چپ و کاهش سمپاتى عمومى به چپ غير قابل انکار است. براى کسى که دارد خود را براى کنگره هفتم آماده ميکند و حتى ميخواهد زودتر آن را برگزار کند، اين واقعيت بايد بطور جدى در محاسبات ملـحوظ بشود. از اين مهمتر جايگاهى است که حزب کمونيست و ادامه کارى آن براى چپ فى نفسه داراست. ما را به اين متهم ميکردند که گويا با انسجام و ادامه کارى حزب مخالــفيم! ما پاسخ داديم که اين حزب را ميخواهيم. حزب ماست. چپ بايد متوجه اين مولــفه در اهدافش باشد و مانع اخلال در فعالــيت روتين حزب بشود.
28
از همه زيانبارتر تاخير چپ در اجراى سياستهايش از موضع رهبرى کومهلــه و در برقرارى مناسباتى است که از آن صحبت کردم. فلــسفه تلاش چپ اجراى اين سياستها بوده است. بعلاوه اين تاخير است که ميتواند گرايشات ديگر را فعال کند و از چپ طلــبکار کند. ضامن پيشروى چپ راديکالــيسم سياسى آن است. هدف چپ تحقق بخشيدن به اين راديکالــيسم در سياستها و فعالــيتهاى حزب است. اين قطب نما را نبايد گم کرد. اگر کسى بتواند بطور عينى نشان بدهد که هنوز موانع واقعى بر سر راه بدست گرفتن امور توسط چپ وجود دارد که بايد توسط يک حرکت اعتراضى کوبيده شوند، بحث ديگرى است. اما اگر اين موانع در کلــيات برطرف شدهاند، آنوقت تنها يک شاخص براى اين راديکالــيسم وجود دارد و آن اجراى برنامهاى است که چپ اعلام کرده است. چپ بايد به فوريت فعالــيت روتين حزب را بر مبناى سياستها و روشهاى راديکال و پيشرو خود بازسازى کند و گرايشات مخالــف را در برابر يک تشکيلات چپ در حال کار و قوام گرفته قرار بدهد.
29
استعفاها، تصفيه و برخورد به طرفداران سابق راست
فکر ميکنم جريان چپ، چپى که ميخواهد در موقعيت يک نيروى رهبرى کننده در حزب قرار بگيرد، بايد بويژه مراقب يک گرايش نادرست باشد. شايد برخى از رفقا فشار براى کنار گذاشتن مخالــفين سابق را شاخصى از سازش ناپذيرى چپ بدانند. در مورد افراد معينى بيشک بايد چنين فشارى وجود داشته باشد. به راست و به کسى که در اين تشکيلات افق و سياست و روشهاى ناسيونالــيستى و راست را نمايندگى ميکند نبايد ميدان داد. اما اولا بايد بطور جدى حساب اينگونه افراد را از توده وسيع کادرها و فعالــينى که تحت تاثير عوامل و شرايط متنوع در صف راست قرار گرفتند جدا کرد. هيچيک از اين عوامل راست روى افراد را توجيه نميکند. اما آينده سياسى بسيارى از آنها را باز نگهميدارد. ما در اين آينده ذينفعيم. بسيارى از رفقا از روى عدم حساسيت سياسى، محلــىگرى، باور خودبخودى به آنچه که رهبرى مورد اعتماد و حضورىشان بعنوان حقايق به آنها عرضه ميکرد، قربانى تحريک شدن، از بى ثباتى در تشکيلات هراسيدن و غيره در اين صف قرار گرفتند. دسترسى به حقايق، که امروز ارائه صبورانه آنها کار چپ است، به بسيارى از اين رفقا امکان خواهد داد که در صف مبارزه اصولــى قرار بگيرند.
31
ثانيا، ايجاد جو سنگين و تلافى جويانه کار ما نيست. در نامه هاى برخى رفقا توجه کافى به اين وجه مسالــه کاملا مشهود است. با اين همه لازم ميدانم بار ديگر آنچه راکه در پلــنوم هم گفتم تکرار کنم. ما نه مائوئيستيم و نه از سنت اسلامى و عرفانى بيرون آمدهايم. انتقاد روانکاوانه، ايجاد جو خودشکنى در ميان مخالــفان سابق، اعتراف به خطا گرفتن و غيره سنت ما نيست. نه ميرانيم و نه با توبه کسى را در آغوش ميگيريم. ما يک جنبش سياسى هستيم. شاخصهاى ما سياسىاند. اگر کسى با ما آمده است، اگر کسى به ما پيوسته است، تلاشش، هوشيارىاش، قابلــيت اش در مبارزه با موانعى که در برابر سوسيالــيسم کارگرى قرار ميگيرد، براى حضورش در اين صف کافى است. اکنون فرصتى براى ما پيش آمده است تا به يکى ديگر از جلوههاى عقب مانده چپ سنتى، سنت تزکيه و انتقاد از خود عرفانى خاتمه بدهيم. اين روش بما و امر ما ضرر ميزند. کسى که با تحقير خود به صف ما بپيوندد، هيچگاه براى اين صف کادر نميشود. و حزبى که بر تحقير و شکستن شخصيت افراد ساخته بشود براى وارث نهائىاش هم حزب نميشود.
32
ثالــثا، در مورد بسيارى از رفقا شاخص پيوستنشان به صف چپ اعلام آمادگىشان براى کار در بالاترين ظرفيتشان تحت رهبرى چپ است. آمادگىشان براى ماندن در همان پست و وظيفهاى که هستند. نه پافشارىشان، آمادگىشان. هر استعفائى علامت پذيرش اشتباه نيست. از حدى به بعد ديگر اين معناى مقاومت منفى و عدم پذيرش مشروعيت چپ را پيدا ميکند. به سابوتاژ تبديل ميشود. يک جريان اپوزيسيونى ميتواند خواهان رفتن همه مخالــفين بشود، اما يک جريان در قدرت اجازه دست از کار کشيدن به کسانى که جانشينى برايشان تعيين نشده و يا قرار نيست بشود نميدهد. اگر فرض کنيم که چپ ميخواهد تا کنگره هفتم بر مبناى اکثريتى که در ک.م. دارد و بر مبناى مشروعيت بلامنازع خودش امور را بدست بگيرد، اگر فرض کنيم که چپ ميخواهد اين پيام را به جامعه و به نيروهاى بورژوائى بفرستد که قدرتگيرى چپ در تشکيلات بر خلاف آرزو و تصور آنها نه بحران بلــکه گسترش پراتيک را ببار مياورد، اگر فرض کنيم چپ ميخواهد خود را آماده کند و با دست پر به کنگره برود و واقعا راست را از ريشه بزند، آنوقت نپذيرفتن استعفاى آن اعضاى کميته مرکزى که آمادگى چرخيدن به چپ را دارند، که جدا از رويدادهاى اين دوره مشخص کادرهاى دلــسوز و قابلــى بودهاند، سياستى کاملا اصولــى است که به چپ قدرت ميدهد و راست را از هر نوع قيل و قال اساسنامهاى هم محروم ميکند.
33
رابعا، من حاضرم راهم را کج کنم، زحمت بکشم، تا کسانى مانند رفقا.... و... را براى نمونه عميقا با خودم بکنم. اين توهم نيست. نميخواهم به کسى مدال داده شود ويا بر نادرستى مواضع و عملـکرد اين رفقا در دوره اخير پرده ساتر کشيده شود. از جزئيات برخوردهاى اين رفقا هم خبر دارم. اما يک دوره تلاش براى تکان دادن و جذب رفقائى از اين دست را به خودمان و به آنها مديونيم. اگر اين تلاش معين به نتيجه نرسد، خوب دست برميداريم. اما نبايد کادر تقديم راست کنيم.
34
درباره کنگره هفتم و مسالــه کنگره فوق الــعاده
بنظر من چپ بايد با آمادگى کافى به اين کنگره پا بگذارد. اين کنگره ميتواند، اگر چپ آماده باشد، يک تحول عظيم را نمايندگى بکند. بايد افق چپ، نقشه فعالــيت چپ، مواضع چپ، الـگوهاى تشکيلاتى چپ، موازين مناسبات درونى چپ و بالاخره ترکيب رهبرىاى که چپ ميخواهد در کنگره در راس کومهلــه قرار بدهد معلــوم شده باشد. عدم آمادگى چپ معادل اعاده نوعى تعادل ميان خطوط خواهد بود. بنظر من چپ بايد بطور سيستماتيک، با طرح و تقسيم کار براى اين کنگره آماده بشود. در اين فاصلــه بايد چپ بلافاصلــه اقدامات تعيين کنندهاى را، که همه ما درباره آن به تفصيل نظر دادهايم و مضمون مبارزات اين دوره در درون حزب بوده به مورد اجرا بگذارد. بايد با دست پر رفت، چه از نظر سياسى و چه از نظر پراتيکى.
36
ايده کنگره فوق الــعاده بنظر من درست نيست و در خود به معناى عقب رفتن از مشروعيت و حقانيت صددرصد امروزى چپ خواهد بود. اثبات حقانيت چپ را نبايد با غلــبه کمى قطعى آراء آن اشتباه گرفت. ايده کنگره فورى اضمحلال بلــوک راست را به تعويق مياندازد، چرا که اعلام ميکند که سکوئى براى ادامه جدال بزودى برپا ميشود. بنظر من بايد کنگره هنگامى گرفته بشود که پيروزى تاکنونى چپ نتايج ملـموس سياسى و تشکيلاتى ببار آورده باشد و راست عملا اتميزه شده باشد. فاصلــه کوتاهى که تا کنگره عادى مانده است براى تثبيت موقعيت چپ هم لازم است و هم فکر ميکنم کافى است. اين دوره، يعنى دورهاى که کل تشکيلات نه به تعداد آراء و درصد بالاتر چپ، بلــکه به پيروزى سياسى صددرصد آن توجه دارد، براى ساختن يک اکثريت قاطع و استوار آراء در کنگره هفتم به نفع سياستهاى چپ حياتى است.
37
بهرحال اينها رئوس صحبتهاى ما در اينجا درباره جهت گيرى آتى چپ در تشکيلات کردستان است. چپ بايد بخود ساختار بدهد، اداره امور و ماشين حزبى را بدست بگيرد، سياستهاى خود را به مورد اجرا بگذارد و خود را براى يک پيروزى برگشت ناپذير در کنگره هفتم آماده کند. چپ بايد ضايعات سياسى، اخلاقى، عاطفى و انسانى ناشى از تعرض عقب مانده راست را بسرعت جبران کند و بعنوان رهبر پروسه شکل گيرى يک سازمان مصمم، شاداب، با اعتماد به نفس، مدرن و انسانى براى يک کاسه کردن پيشروىهايش به کنگره هفتم برود. دوره حرکت اپوزيسيونى به پايان رسيده است. راديکالــيسم چپ نه با پاى کوفتن هرچه محکم تر بر پلــه قبلــى، بلــکه با استوارى و آمادگىاش در پاى گذاشتن به پلــه بالاتر تعريف ميشود.
38
فراخوان مــا:
گفتم که ما به تمام مباحثات درون حزبى دوره اخير در پرتو مشکل اساسىاى که پيش روى خودمان بعنوان اين کانون معين ميبينيم نگاه ميکنيم. از اين زاويه ارزش روندى را که در کردستان جريان يافت و شما نيروى محرکه و پيشبرنده آن بوديد درک ميکنيم. برخى بما تذکر ميدهند که "چپ ها همه از سر بحث کمونيسم کارگرى حرکت نميکنند. با انگيزههاى مختلــف در اين ماجرا شرکت کردهاند" و غيره. پاسخ من به اين ايرادات اينست که با هر انگيزهاى، صدها کادر يک سازمان کمونيستى براى اولــين بار در تاريخ چپ کشورهاى جهان سوم و حتى شايد در تمام تاريخ جنبش به اصطلاح کمونيستى پس از بلــشويسم، از ناسيونالــيسم ابراز انزجار کرده اند. اين تحول بيسابقه است. براى کمونيست فعال در جنبش براى رفع ستم ملــى، و براى سنت چپ راديکالــى که "ضد امپريالــيسم" سطحى و خلــقى درونمايه فعالــيت نسلــهاى پى درپى آن بوده، مرزبندى با ناسيونالــيسم يک شاخص اساسى است. اين مهمترين نقطه شروع براى پيدايش يک جريان مارکسيستى است. اين چپ دارد در جهان امروز، در جهان از مدافتادن سوسيالــيسم و مارکسيسم، در جهان لــيبرالــيسم نوين بورژوائى، پرچم مارکس و کارگر را بلــند ميکند و در اين ميان به جنگ علــقههائى رفته است که نسلــهائى از به اصطلاح کمونيستهاى عالــم را به فساد سياسى محکوم کرده است. براى ما، اين حرکت مايه اميدوارى جدى به آينده اين حزب بوده است. پيدايش اين چپ در کومهلــه، بخصوص اگر آن جوانبى که در اين نوشته به آنها اشاره کردم را در خود تقويت کند، يک دستاورد درخشان در تاريخ حزب کمونيست است.
40
اما، بعنوان کانونى که اهدافش و حرفهايش را ميدانيد، دوره گذشته در تمام ابعاد اينچنين اميدوار کننده نبوده. بحث کمونيسم کارگرى بر سر جدال با جناح راست حزب کمونيست ايران و يا کندن کومهلــه از ناسيونالــيسم نبود. اولا، اين بحث تلاشى براى آغاز يک حرکت فراحزبى است. ثانيا، در درون خود حزب هم آماج نقد ما چپ راديکال و غيرکارگرىاى بود که از سنت اپوزيسيون چپ روشنفکرى ايران درآمده است. جريانى که ما به آن به اختصار سانتر در اين حزب اطلاق ميکنيم. دوره گذشته براى شما دوره پيروزى بود. براى ما، اما، گواهى بر ريشههاى عميق سانتر و سانتريسم در اين حزب بود. تا آنجا که به يک سنگربندى فراحزبى به نفع سوسيالــيسم کارگرى و مارکسيسم مربوط ميشود کانون سه نفره ما با همه جنبش چپ در درون حزب چيزى به نيروى خود اضافه نکرده است. در درون حزب نيز سانتر توانست بهرحال با اعطاء تدريجى حمايت خود به چپ "کار مثبتى" انجام بدهد و از زير تيغ انتقادى که ميرفت در منگنهاش بگذارد بگريزد. از نظر جدال درونى در تشکيلات کومهلــه، پلــنوم شانزدهم يک پيروزى است، اما براى بحث کمونيسم کارگرى نمود ديگرى بود از خصلــت منتظر، مواج و بى افق سانتر در حزب. ماحصل پلــنوم شانزدهم پيدايش يک جريان قدرتمند و مصمم کمونيستى- کارگرى در راس حزب نبود و در سطح کنونى تکامل گرايشات در درون حزب نميتوانست چنين باشد. بلــکه توافقى توام با نگرانى بود با قدرتگيرى چپ در تشکيلات کردستان. سانتر اين حزب هنوز از قلاب اين نگرانى آويزان است، و همين اهميت اين توصيه ما به شما را، که بايد با درايت و صلاحيت تمام هر چه زودتر امور تشکيلات را بدست بگيريد، صد چندان ميکند.
41
رفقائى از کردستان براى ما نوشتهاند که "اگر شما هم کوتاه بيائيد ما کوتاه نميائيم". در امرى که شما به آن اشاره داريد ما کوتاه نيامديم و نميتوانيم بيائيم. اما در امرى که ما جلــوى خود و شما گذاشتهايم ما عين اين پيام را براى شما داريم. ما نگران راست اين حزب نيستيم، شکست اين جريان محرز است. و حتى اگر تمام اشتباهاتى که ما در مورد آنها به شما هشدار دادهايم عملا صورت بگيرد، اعاده نفوذ ناسيونالــيسم در پديدهاى به اسم حزب کمونيست ايران يک غيرممکن تاريخى است. اين را شما و ما هم اکنون تضمين کردهايم. اما آنچه هنوز بصورت يک سوال اساسى جلــوى ماست آينده مبارزه سوسيالــيسم کارگرى علــيه آن سنت ميرا و به بنبست رسيده ايست که هنوز علــيرغم اين جهشها و جدالها، علــيرغم اين پلــنومها و کنگرهها، علــيرغم اين کتابها و طومارها، در تک تک فعالــيتهاى اين حزب حکم ميراند. سنتى که نه اثباتا بلــکه نفيا، با خالــى کردن فعالــيت حزب از شور و تعجيل، با لــيست طويلــى که از نميشودها و زود و دير است ها دارد، با آماتوريسم و دست و پا چلــفتگىاش، با زبان و روشهاى غامض و غيراجتماعىاش، با ناباورىاش به قدرت اجتماعى کارگر، با فقدان دلــسوزىاش، با عقب ماندگى معنوى و اخلاقىاش، با کمکارى و عدم اعتماد به نفسش، و با غيبتش از تمام عرصههائى که مارکسيست امروز و کارگر معترض امروز بايد در آن حضور پيدا کند مشخص ميشود. در مبارزه با اين پديده است که ما عزم کردهايم کوتاه نيائيم.
42
پيروزى چپ در کردستان براى ما، الــبته اگر زودتر اين پيروزى را اعلام کنيد، امکان برگرداندن نوک حملــه به اين جريان را فراهم مياورد. ميخواهم اينجا در پايان اين نامه قدرى درباره اين سانتر صحبت کنم و بار ديگر شما را به پاگذاشتن به عرصه اصلــى مبارزه براى سوسيالــيسم کارگرى فراخوان بدهم.
43
منظور ما از سانتر در حزب کسى نيست که در اختلاف ميان ما و ک.ر وسط را گرفته است، يا سعى کرده اختلافات را تخفيف بدهد و غيره. سانتر براى ما نامى اختصارى، و شايد نه چندان گويا، است براى نوع معينى از سوسيالــيسم که در اين مقطع تاريخى از جدال افقهاى کارگرى و بورژوائى، و در اين دوره تعيين کننده در سرنوشت کمونيسم کارگرى، بى افق و بى تفاوت وسط ايستاده است. ما به جنبش روشنفکران مارکسيست ميگوئيم سانتر. اين جنبش در کل جهان شکست خورده و به انتها رسيده است. روشنفکر مارکسيست و معتقد به سوسيالــيسم دارد به جانور منقرض شدهاى در دنيا تبديل ميشود. اقشار غير کارگرى و بويژه روشنفکرانى که براى دهها سال خميره و پايگاه اجتماعى سازمانهاى راديکال چپ و مارکسيست را تشکيل ميدادند دارند بسرعت با گذشته خود تسويه حساب ميکنند و راديکالــيسم و سوسيالــيسم را به نفع روايات جديدى از لــيبرالــيسم و سوسيال دموکراسى کنار ميگذارند. اما در سردخانههاى احزاب سياسى چپ متعلق به دوره گذشته، و از جمله در درون حزب کمونيست ايران، اين چپ راديکال روشنفکرى در شرايط آزمايشگاهى به بقاء خود ادامه ميدهد. دوره اين جريان سرآمده و اين خود را اساسا دراين واقعيت نشان ميدهد که اين جريان در هيچيک از سنگربندىهاى اساسى امروز ميان کارگر و بورژوا و مارکسيسم و ضد مارکسيسم با رغبت حضور ندارد. تمام هم و غم اين جريان بناچار مصروف اين ميشود که آن پيکره سازمانى را که هنوز به او ظاهرى از يک موجود سياسى و فعال ميبخشد بگرداند و سرپا نگهدارد. در بيرون اين سازمانها، اين چپ نه حرفى دارد نه راهى نشان ميدهد و نه در برابر هجومى که امروز به کارگر و ايدهآلــهاى کارگرى در سطح جهان آغاز شده است، در برابر بورژوازىاى که دارد مرگ کمونيسم را اعلام ميکند، تمايل و توانائى استقامت و سنگربندىاى دارد. من در اين سانتر تمام آن رهبران حزبى را ميبينم که با قلــم هاى غلاف کرده و دهان هاى بسته، با وررفتن به تشکيلات اداى فعالــيت سياسى را در مياورند. تمام آن رهبرانى که مارکسيست بودنشان را تنها از عضويتشان در حزب کمونيست ميتوان فهميد. من در اين سانتر تمام آن کادرهائى را ميبينم که با تمام اندوخته فکرى و سياسى که مارکسيسم در اختيارشان گذاشته است، با تمام آمادگى که کارگر براى سازمان يافتن و جنگيدن دارد و با تمام عرصههائى که براى بروز توانائىها و خلاقيتهاى مبارزين کمونيست وجود دارد، در مقابل ابتدائىترين نيازهاى سازمانگرانه، تبلــيغى، ترويجى زانو ميزنند و از "بالا" استمداد ميطلــبند. من در اين سانتر تمام کسانى را ميبينم که به عقب ماندگى سياسى و فکرى و اخلاقى رضايت دادهاند، تمام کسانى که کمونيستند بى آنکه متحول کننده هر محيطى باشند که در آن پاى ميگذارند، تمام کسانى که اعتماد به نفس و اعتماد به امر خود را در برابر نق نق گرايشات اجتماعى ديگر از دست دادهاند، و تمام کسانى که اين وضع را ميبينند و تکان نميخورند. اين وضعيت خطاى اين افراد و اين حرفها ادعانامهاى علــيه شخصيت فردى آنها نيست. جنبش اجتماعىاى که اينها را تا اينجا آورده است به پايان عمر خود رسيده است.
44
تنها يک نوع کمونيسم زنده، مبارز و با افق ميتواند وجود داشته باشد و آن کمونيسم کارگران است. کمونيسم مبارزه طبقاتى، کمونيسم مالــکيت اشتراکى. در پلــنوم رفيقى اظهار کرد که "چپ و راست و سانتر مقولات تاکتيکى هستند و من اين شکافها را در حزب نميبينم." در درون يک سنت اجتماعى واحد اين حرف صحيح است. اما تمام مسالــه بر سر تلاقى سنتهاى طبقاتى مختلــف است. کل آن سنت اجتماعى که اين رفقا حاضر نيستند ترکش کنند يک پديده وسط ايستاده در مقياس اجتماعى است. اين آن سانترى است که ما در مبارزه خود براى ساختن يک حزب کمونيست کارگرى در درون حزب در مقابل خود پيدا ميکنيم. اين مبارزه است که ميخواهم چپ به آن بپيوندد و کوتاه نيايد.
45
از شما مصرانه ميخواهم که روى مضمون نظرات ما فکر کنيد و کار کنيد. براى اين کار بايد تشکيلات را بدست بگيريد و آباد کنيد تا فرجه واقعى براى چنين تعمقى و چنين دخالــتى پيدا کنيد. اين فراخوان ماست. انتخابى که بارها از آن صحبت کردهايم هنوز باز است. اين يک انتخاب عرفانى و قلــبى نيست. مبارزه ما مبارزه براى تغيير نيات و ايمانها نيست. در درون حزب، ما براى تغيير واقعيات و تغيير توانائىهاى مادى کادرها تلاش ميکنيم. يک حزب کمونيست کارگرى را تنها ميتوان بر دوش نيروى کافىاى از رهبران و کادرهاى توانا و محيط به مسائل و پيچ و خمهاى اين جنبش اجتماعى خاص سازمان داد. گردآورى اين نيروى آماده کارى است که ما در درون حزب دنبال ميکنيم و فکر ميکنيم با پيدايش اين نيروى مادى تازه ميتوانيم آن تحول واقعى را که ميخواهيم در اين حزب را بوجود بياوريم.
منصور حکمت
٢٦/٩/١٣٦٨
يادداشتها:
[١] پلنوم شانزدهم کميته مرکزى حزب در آبان ١٣٦٨ برگزار شد.
[٢] پلنوم ششم کميته مرکزى کومهله در آذر ماه ١٣٦٨ برگزار شد.
* * *
اولين انتشار علنى در جزوه "درباره فعاليت حزب در کردستان" (اسنادى از مباحثات درونى حزب کمونيست ايران)
انتشارات کانون کمونيسم کارگرى اوت ١٩٩ -
اين جزوه شامل سه نوشته است:
١- کمونيسم کارگرى و فعاليت حزب در کردستان
٢- جمعبندى از مجادلات درونى اخير در تشکيلات کردستان و
٣- نامه سرگشاده به رفقاى چپ در تشکيلات کردستان (همين مطلب)
m-hekmat.com #1200fa.html
|