Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

در حاشيه نامه رفيق جعفر رسا


لازم ميدانم در حاشيه نامه سرگشاده رفيق جعفر رسا در انتقاد به کميته اجرايى، به عنوان يک عضو اين کميته و قبل از آن به عنوان يک خواننده اين نامه نکاتى را بگويم. اينکه از نظر رفيق جعفر سطح فعاليت حزب مطلوب نيست (هرچند در اين مشاهده اغراق ميکند) و اصرار او به بهبود امور بنظر من نکته مثبت اين نامه است. اما باقى مطلب بنظر من بشدت قابل انتقاد است. وقتى اين نامه را قبل از چاپ ديدم اميدوار بودم خود رفيق از انتشارش به اين صورت منصرف شود چون بنظر من، بخاطر نکات غير واقعى و لحن بشدت نامناسب آن، خاصيتى جز مشغله درون تشکيلاتى درست کردن بر آن مترتب نبود. به همين دليل حال که نامه چاپ شده به سهم خود خيلى مختصر و کلى به آنچه در اين نامه بنظر من نادرست و ناموجه ميآيد اشاره ميکنم.
2
١- نوشته از نظر فاکت بشدت ايراد دارد. رفيق طورى حرف ميزند که گويى قبلا حقانيت تعبير او از اوضاع و نادرستى نظرات و اعمال و طرح هاى کميته اجرايى در محضر هيأت منصفه‌اى به ثبوت رسيده و حالا او بعنوان قاضى بايد بزهکار را تنبيه و ارشاد کند. فقط اجازه بدهيد ذکر کنم که در مورد بخش اعظم تشخيص‌هاى اثباتى رفيق، نظير علل وجود رخوت در سطوحى از تشکيلات و روش فائق آمدن بر آن، اختلاف بر سر شيوه سازمان دادن کميته روابط بين‌المللى، ارجحيت عامه فهم بودن و يا تخصصى بودن نشريه انترناسيونال، معنى "علنيّت سياسى"، فعال نبودن حزبى‌ها در فدراسيون(!)، نحوه گزارشدهى کميته اجرايى به تشکيلات، فعاليت جانبى و غير جانبى، روش بهتر معرفى حزب و غيره، نظر من يک نفر با آنچه رفيق نوشته است فرق ميکند و ياد ندارم کميته اجرايى هم جايى به صحت تعبير رفيق جعفر از اين نکات "اذعان" کرده باشد. فکر نميکنم کميته اجرايى از سطح فعاليت حزب راضى باشد، اما قطعا از تشخيص‌ها و تصميماتش دفاع ميکند و لذا بديهى فرض شدن "خبط" کميته اجرايى در نوشته رفيق بنظر من ناموجه است.
3
٢- لحن نامه رفيق حتى با مفروضات حق بجانب خود او هم تناسب ندارد و بشدت نامناسب است. از ارشاد کردن کميته اجرايى در مورد تعريف اساسنامه‌اى‌اش و اصول مديريت و "اهميت اتخاذ عملى تصميمات" ميگذريم. شايد واقعا به زعم رفيق علت اينکه ميزان فعاليت حزب "درخور حزب مارکسيستهاى دهه نود و آستانه قرن بيست و يکم نيست" بى‌اطلاعى کميته اجرايى از اينگونه مسائل باشد. اما ياد کردن از کميته اجرايى حزب بعنوان "تجمع دوستانى که با هم گهگاه گپ ميزنند و وجه اشتراک آنها تعلقشان به گروه سنى معينى است" و يا اين تذکر که "کميته اجرايى جمع ريش‌سفيدان حزب نيست" بنظر من زياده‌روى و بى تناسب است. حتى اگر همه فاکتها به نفع تعابير و تشخيصهاى رفيق جعفر حکم ميکرد، باز هم بنظر من چنين لحنى مشروعيت نميداشت.٭
4
انتقاد رفيق جعفر به کميته اجرايى (که بنظر من بدوا ميشد با خود اين کميته مطرح شود) موضوعى است که بنظر من ميتواند در صورت تمايل او در نشستهاى وسيع آتى و از مجارى رسمى دنبال شود و احتمالا پاسخ بگيرد. اما امروز مساله اصلى سازمان دادن همان پراتيک وسيع و مؤثرى است که رفيق جعفر در نامه‌اش توصيف ميکند. نامه رفيق بنظر من به اين امر خدمت زيادى نميکند.


منصور حکمت
١٥ ژوئيه ١٩٩٣


٭ در همين رابطه يک نکته ديگر که البته فرعى است اما من را در مطالعه نوشته رفيق آزار داد استفاده مکرر او از کلمه "بنده" است. بنده، حقير، سرکار، جنابعالى و امثالهم الفاظ ديوانسالارى ماقبل بورژوايى مملکتى عقب‌مانده است که دقيقا براى تحقير خود و ديگران و برجسته کردن تفاوت در شأن و حرمت مردم بکار ميرود. اينها الفاظى نيست که انسانهاى برابر و هم ارز در يک جامعه يا حزب سياسى سالم با آن به خود و ديگران اشاره کنند. کلمه بنده را وقتى رعيت در مقابل خان و يا نخست وزير در مقابل شاه بکار ميبرد طبعا به معنى اظهار عبوديت و کوچکى و فروتنى (حال از سر اخلاص يا ترس) است. اما در متن کنايه و طنز، اين کلمه دقيقا برعکس به لفظى براى تحقير طرف مقابل تبديل ميشود. "بنده استعفا کردم" (که البته در ضمن بنظر من استعفاى زيادى در حزب کار خوبى نيست) جمله‌اى فروتنانه نيست، خودپسندانه است.

m-hekmat.com #3230fa.html