تأکيدى بر اهميت بيانيه ٢٨ خرداد اتحاد مبارزان کمونيست
1
تحولات سياسى پس از ٣٠ خرداد توضيحات جديدى را پيرامون اوضاع سياسى و بيانيه ٢٨ خرداد ا.م.ک ضرورى ميسازد. ما در بيانيه ٢٨ خرداد بر ضرورت رکود تعرض رژيم و زمينههاى اوجگيرى جنبش تودهاى انگشت گذاشتيم و وضعيت نيروهاى سياسى طبقات مختلف و آلترناتيوهاى مختلف در شکلگيرى و تحول مساله قدرت سياسى را برشمرديم. بيانيه ٢٨ خرداد به اعتقاد من يک سند بسيار مهم گروهى و بيانگر وضوح و روشنى مواضع تاکتيکى و صحت پايههاى تئوريک و تحليلى آن در بحثهاى "دو جناح" و سرمقاله بسوى سوسياليسم ٤ است. اما اينجا و آنجا نشانههايى از اختلاف نظر برخى از رفقا با بيانيه به چشم ميخورد که عمدتا از مشاهده رکود مبارزات تودهاى پس از ٣٠ خرداد مايه ميگيرند. هستند رفقايى که شفاها ترديدهاى خود را درباره صحت نظرات مطروحه در بيانيه با رفقاى مسئول خود در ميان گذاشتهاند. به نظر ميرسد که پايه اين ترديدها در نزد اين رفقا، اين مشاهده است که "موج مقاومت تودهاى آغاز نشده است"، و نتيجه گيرىاى که از اين مشاهده به عمل ميآيد عمدتا اين است که "بيانيه درباره وضعيت جنبش تودهاى ذهن گرايى خوشبينانهاى به خرج داده است". در اين نوشته ميکوشم تا به صورت فشرده مجدد بر صحت ارزيابىهاى بيانيه تاکيد کنم و به برخى نقاط ابهام برخورد کنم:
2
بحث بيانيه بحث جديدى نيست. بيانيه در اساس استنتاج عملى ما از مباحثات قبلىمان درباره وضعيت نيروهاى سياسى طبقات و مساله قدرت سياسى است که در مقالات فوق الذکر بسوى سوسياليسم باز شده است. تحولات پس از ٣٠ خرداد بر صحت اين مباحثات تاکيد گذاشته است. امروز ديگر براى غيرسياسىترين افراد جامعه نيز محرز شده است که مساله قدرت سياسى از طريق تفوّق يکى از دو جناح "سابق" ليبرال و مکتبى در هيات حاکمه بر ديگرى فيصله نمىيابد. نيروهاى سياسى بوژوازى تحولات سريعى را پشت سر گذاشتهاند. آلترناتيو غائى بورژوازى، که نه مذهبى است و نه ليبرال، در سطح وسيعترى در جامعه طرح ميشود. امروز حزب جمهورى اسلامى به ظاهر قدرت را به گونهاى کاملا "يگانه" در دست دارد. اما کدام "موجود سياسى" است که مساله قدرت را در سطح جامعه از هر زمان ديگر گشودهتر نبيند. چه کسى است که منتظر تحولاتى سريع و تعيين کننده در حکومت نباشد و چه کسى است که تصور کند ايران ميرود تا تحت رژيم جمهورى اسلامى دوره با ثباتى را آغاز نمايد. به شعارهاى بورژوازى نگاه کنيد: حکومت غيرمذهبى، نظم و امنيت، و به مجاهدين بنگريد که دست از شعار دمکراسى شسته و با بورژوازى نظم طلب بيعت ميکند. اوضاع ارتش و بوروکراسى را در نظر بگيريد که ساخته و تطهير شده آماده در آغوش گرفتن نمايندگان سياسى پايدار سرمايه امپرياليستى گشتهاند و حتى از حمايت لفظى رژيم نيز اکراه دارند. سنتزى روشن در نيروهاى سياسى بورژوازى شکل ميگيرد و مصالح کافى براى تجسم فيزيکى يافتن آن فراهم ميگردد. سنتزى که در غياب آلترناتيو تعريف شده و وسيعا تبليغ شده انقلابى به سرعت در جامعه جا باز ميکند. از سوى ديگر کوس رسوائى آلترناتيو "انقلابى" خرده بورژوازى به صدا درآمده است. شعار شورا و ميليشيا فراموش ميشود و مجاهدين خلق چشم اميد به مصالحه با اپوزيسيون بورژوايى و کلنلهاى مجاهد ميبندند. بدين ترتيب آلترناتيو انقلابى- دمکراتيک به سرعت به هر آنچه بتوان به آن جنبش کمونيستى نام نهاد منحصر ميگردد. آلترناتيوى که تبليغ نميشود و حول خود نيرو جمع نميکند و دقيقا با خلاء محسوس خود وجود زمينههاى مساعد خود را به اثبات ميرساند (در اين باره پايينتر صحبت ميکنم). بيانيه ٢٨ خرداد ما رهنمود تاکتيکى براى ساختن اين آلترناتيو انقلابى (تا سرحد امکان) بوده و هست. بيانيه ما بحث قدرت را امروز گشودهتر از هر زمان ديگرى ارزيابى ميکند، بورژوازى را مترصد اقدامات تعيين کنندهاى ميبيند و جنبش کمونيستى را به ساختن تنها شکل انقلابى، تودهاى و امکان پذير دخالت در سرنوشت قدرت، قدرتى که بزودى از چنگال صاحبان کنونى آن فرو خواهد افتاد، فراميخواند. همين، از قرار معلوم، ريشه انتقاد و يا ترديد کسانى است که ما را ذهنىگرا و خوشبين ميدانند. "جنبش تودهاى آماده نيست"، "آرزوى خود را به جاى واقعيت نشاندهايد"، کما اينکه "مقاومت تودهاى شکل نگرفته است"، "رژيم همچنان ميتازد" و... گويا دريک مورد اين انتقاد و ترديد به نحو معصومانهترى نيز فرموله شده است: "پس اين فاز دوم لعنتى کى آغاز ميشود؟!"
3
اولا، تا آنجا که به بيانيه ما بازميگردد، ما صريحا از ضرورت تاريخى گسترش و تعرض تودهاى سخن گفتهايم، ما رمـّـال و پيشگو نيستيم و طالع جامع را نمىبينيم. ما به نيروهاى عينى و متحرک طبقاتى در درون جامعه نظر ميکنيم و لذا مينويسيم:
4
"شک نيست که سياست ما بر ارزيابى ما از محتوم بودن مقاومت تودهاى در مقابل حزب [جمهورى اسلامى] و گسترش تعرض تودهاى که با شکست سياستهاى حزب شکل ميگيرد، استوار است. اين موج گسترده تعرض قطعا جبرى نيست، اما بر اساس ارزيابى ما از سير حرکت جامعه، يک ضرورت تاريخى هست. آنچه اين تعرض را به واقعيتى بالفعل تبديل ميکند، تا حدود زيادى حرکت نيروهاى سياسى است. هر چند در ابتداى امر (اوج تهاجم حزب) تأثيرات جنبش کمونيستى بر سير عمومى وقايع تحت الشعاع حرکات جناح بنىصدر و مجاهدين خلق قرار ميگيرد، اما اتخاذ سياست مستقل پرولترى از جانب کمونيستها ميتواند اولا خود تا حدود زيادى در سوق دادن نيروهاى ناپيگير به مقاومت و تعرض مؤثر باشد و ثانيا اين امکان را فراهم ميآورد که حتى در صورت شکست، عقب نشينى و يا سازش اين نيروها (که بايد همواره گوش به زنگ آن بود) در ميانمدت کمونيستها به اتکاء تلاشى که در بيدارى و بسيج سياسى مستقل طبقه کارگر و به دنبال او تودههاى زحمتکش به کار ميبرند و به اتکاء اشکال معين و تعريف شدهاى که بايد از هم اکنون براى بسيج عملى اين قدرت تبليغ و سازماندهى کنند، و خلاصه به اتکاء استقلال سياست خود از بورژوازى و خرده بورژوازى، سهم مؤثرى در آغاز موج وسيع و تعرض تودهاى بر محور اعتلاى جنبش کارگرى داشته باشند.
(بيانيه، بند ٧، صفحه ١٠، تاکيد ها از من است)
5
يکبار ديگر بند ٧ بيانيه را (که فوقا تمام آن را بازگو کردم) بخوانيد. بحث بر سر وجود ضرورتهاى عينى براى تعرض گسترده تودهاى و نقش نيروهاى سياسى در تبديل اين ضرورتها به واقعيات بالفعل است. اگر دنبال پايه فلسفى اين بحث ميگرديد ميتوانيد به تزهاى فوئرباخ مارکس، "لودويگ فوئرباخ" انگس و سه منبع و سه جزء خودمان رجوع کنيد. تا نقش پراتيک را در تبديل ضرورتهاى عينى به واقعيتهاى بالفعل ببينيد. موج گسترده تودهاى در "طالع" جامع ما نيست، بلکه يک ضرورت است و تمام بحث بيانيه ما بر سر اين است که چه کنيم که "حتى در صورت شکست، عقب نشينى و يا سازش اين نيروها... (خود ما در ميان مدت) سهم مؤثرى در آغاز اين موج داشته باشيم".
6
شيوه برخورد ما به تحولات پس از ٣٠ خرداد بايد بر همين بند ٧ بيانيه بنا شود. امروز به جرأت ميتوان نه تنها از شکست، عقب نشينى و سازش اين نيروها، بلکه از خيانت آنها به جنبش تودهاى سخن گفت. پيش از ٣٠ خرداد را به ياد بياوريد. تودههاى وسيع مردم به سياست روى آورده بودند و در خود اشتياق و توان دخالت در مساله قدرت سياسى را ميديدند. مردم به راستى به "صحنه" آمده بودند. در کارخانهها شرايط مساعدى براى تعرض به شوراهاى زرد و انجمنهاى اسلامى فراهم بود، بحثهاى خيابانى نضج ميگرفت، نارضايتى تودهها بروزات مختلف مىيافت و... اما روى آورى نيروهاى سياسى خرده بورژوازى به دنبالگيرى سياست و شعار ليبرالى به شيوه مسلحانه، طرح موضع چريکى "دفاع از مرکزيت خلق!" و "قصاص مضاعف" از جانب مجاهدين و حرکت متقابل و سرکوبگرانه رژيم به علاوه تحرک جديد تروريستى سلطنت طلبان و غيره، به سرعت بحث قدرت را از قالب سياسى آن بيرون کشيد و به آن رنگى نظامى داد. چه کسى حاضر بود با شعار زنده باد رئيس جمهور در خيابان به رگبار بسته شود يا به جوخه اعدام سپرده شود؟ چه کسى حاضر بود در دفاع از ستون "وقايع اتفاقيه" و "قانونيت رفراندوم" و امثالهم از "بمب ٧٢ تنى" نيز حمايت نمايد. مساله اين است که شعارهاى نيروهاى مؤثر اپوزيسيون، ليبرالى و به دور از خواستههاى واقعى انقلابى- دمکراتيک زحمتکشان مانده بود، حال آن که شيوههاى پيشنهادى اين اپوزيسيون براى رسيدن به اين اهداف نيم بند به اشکال مسلحانه و تروريستى "ارتقاء" يافته بود. تودههاى وسيع مردم ناگزير و طبعا نه تنها براى دفاع از "رئيس جمهور" و "نشريه انقلاب اسلامى" دست به اسلحه نبردند، بلکه با ترک سريع صحنه مبارزه علنى و وسيع، جنگ قدرت را به بالائىهاى صاحب نفوذ و اسلحه واگذاشتند. به بمب و کودتا و ترور دلخوش شدند. بيرون راندن مردم از صحنه جدال قدرت و موکول کردن آن به عمليات ارتش، مجاهدين (مرکزيت خلق!) و هر قَدَر قدرتِ مافوق مردم ديگر، اين کل خيانت راديکاليسم خرده بورژوازى به انقلاب و تودهها بوده و هست. اين آن دورنمايى است که ما بيانيه را اساسا در مقابله با آن منتشر کرديم. امروز رجوى در فرانسه سياست کسب قدرت از بالا و جدا از مردم و بدون مردم و البته به "نفع مردم" را تداوم ميدهد. آرى ضرورت تاريخى توسط نيروهاى پيگير درک نشد و جبهه انقلاب ناگزير به عقب نشينى موقت گشت.
7
اما موقت تا کى؟ آخر "اين فاز دوم لعنتى کى شروع ميشود"؟ پاسخ خود را در آسمان جستجو نکنيد. ما گفتهايم که اگر رهبران ناپيگير اپوزيسيون نتوانند بر اين زمينه مساعد موج گسترده تودهاى را به واقعيتى بالفعل بدل کنند، ما کمونيستها، در صورت اتخاذ سياستهاى معين مطروحه در بيانيه ميتوانيم در ميان مدت چنين کنيم. نيروهاى سياسى فعال بسيارى در کارند تا سير تحولات را به سود بورژوازى چنان تعيين کنند که فرصتى براى دخالت تودهها در کار نماند. کودتا، بند و بستهاى پشت پرده اين و آن و... اين نيز ممکن است. اما مارکسيسم و تحليل مشخص ما به ما يک فرمان ميدهد: سعى کنيد (پراتيک کنيد) نگذاريد بورژوازى موفق شود، تلاش شما از زمينههاى عينى براى توفيق برخوردار است، اين نه خوشبينى است، نه ذهنى گرائى است، و نه ولونتاريسم. اين تمام متدولوژى ما درباره تئورى و پراتيک و سرمنشاء تمام حرکات ما بوده است. تلاش براى رسيدن هر چه سريعتر و کم مشقتتر به حداکثر دستآوردهايى که بنا به ضروريات عينى در هر دوره معين براى پرولتاريا بالقوه قابل دسترسىاند، اين آن چيزى است که به نظر من متدولوژى مارکس و لنين در آن خلاصه ميشود. بيانيه ما به اين اعتبار به اندازه هر حکم يک مارکسيست- لنينيست اميدوارانه و خوشبينانه است و بايد باشد. امروز از هر نوجوان کمونيست بپرسيد که آيا سوسياليسم اجتناب ناپذير است؟ پاسخ او مثبت خواهد بود. اما هر نوجوان کمونيست اين را نيز ميداند که سوسياليسم نه به خودى خود، بلکه به اعتبار پراتيک هدفمند او و امثال او اجتناب ناپذير است. هر کس که بخواهد ذهنى گرايى و خوشبينى و ولونتاريسم را در بيانيه اثبات کند، منطقا بايد عدم وجود زمينههاى عينى براى حرکت گسترده تودهاى را نشان دهد. او بايد نشان دهد که تودهها و جامعه امروز ما از نظر اقتصادى و اجتماعى اساسا نيازمند ثبات حکومت بورژوايى است. نشان دهد که تثبيت بورژوازى ميتواند راهگشاى حل مسائل عينى اقتصادى و اجتماعى موجد بحران و انقلاب باشد. بايد نشان دهد که زمينههاى عينى براى اتخاذ موفقيت آميز تاکتيک مطروحه در بيانيه وجود ندارد و تا آنجا که به مبانى تئوريک و تحليلى بيانيه مربوط ميشود، بايد نشان دهد که بحثهاى دو جناح و سرمقاله [بسوى سوسياليسم] ٤ ذهن گرايانه و ولونتاريستى است.
8
اما آيا مگر سياستهاى بيانيه ما از جانب خود ما و جنبش کمونيستى اتخاذ شده و ميشود که دورنماى مساعد حرکت تودهاى متصور باشد؟ آيا همين که ما نميتوانيم نيروهاى خود و جنبش را به اتخاذ اين تاکيتک واداريم دليل اين نيست که اين تاکتيکها ذهنىاند و زمينه عينى توفيق ندارند؟ پاسخ اين است که درست است، هنوز اين تاکتيکها اتخاذ نشدهاند اما اين هيچ ربطى به عوامل و شرايط عينى مبارزه ما ندارند. کم کارى، ناپختگى و و اشتباهات مکرر خود را به پاى تاريخ ننويسيم. پاسخ ما بايد اين باشد: ببينيم چه موانعى در کارند که با وجود طرح تاکتيک درست، امکان تشکيلاتى و عملى اتخاذ آن هنوز براى ما و جنبش وجود ندارد. آيا اين موانع به نوبه خود از نظر عينى غيرقابل رفعاند. و اگر نيستند بکوشيم با رفع موانع کار، با اتخاذ پراتيک معينى در کار تشکيلاتى، امکان عملى اتخاذ تاکتيک صحيح خود را فراهم آوريم. داشتن تاکتيک صحيح، خود شرط لازم و زمينه مساعدى براى بازسازى تشکيلاتى ما را فراهم کرده است. به اعتقاد من واقعيت اين است که سبک کار غيرکمونيستى ما و ديگر نيروهاى کمونيست در دوره گذشته، امروز که بالقوه نقشى تعيين کننده (پيشاهنگى آلترناتيو انقلابى- دمکراتيک) يافتهايم، به مانعى بر سر حرکت عملى ما تبديل شده است. سبک تبليغ ما نادرست بوده است و امروز زير اولين فشارهاى قاطع بورژوازى ناگزير به کاهش و يا حتى توقف آن ميگرديم. سبک سازماندهى ما نادرست بوده و امروز به جاى آنکه سازمان داشتن ما منشاء قدرت و استقامت ما باشد، به نوعى "وبال گردن" که بايد از دَمِ دست پليس کنار کشيده شود تبديل ميشود. ماشينهاى چاپ و تکثير، اعلاميهها، کتب و نشريات تبليغى و ترويجى، سابقه سياسى افراد (که معناى آن بايد داشتن افراد مجرّب باشد) و... و...، امروز به جاى آن که ابزار کار ما گردند به اشياء و مدارکى "امنيتى" تبديل شدهاند. درست مانند بوکسور هيکلمندى که عضلات تنبل بدنش به جاى آن که ابزار دفاع و حمله او باشند، هدف بهتر و شاخصترى براى حريف شده است.
9
کمونيستها سازمان را درست براى چنين شرايطى ميسازند، براى شريط حساس و تعيين کننده. و سبک کار نادرست ما، ما را درست در اين لحظات تعيين کننده از سازمان يافتگىمان محروم کرده است (سازمانهاى بزرگتر که عضلات تنبلشان به مراتب از ما تنومندتر است، به مراتب اين مشکل را بيشتر حس کردهاند). در شرايط حاد پليسى و تهاجم نظامى بورژوازى پيوند و تبادل نظر ميان کمونيستها بايد بيشتر شود، سازماندهى نادرست همه کمونيستها را وادار کرده است که از تعداد آنها بکاهند، رفقاى "باسابقه" و مجرب بايد پا پيش بگذارند و متانت گروه را حفظ کنند، سازماندهى نادرست به نقل و انتقال و رد پاک کنى ناگزيرشان ميسازد، تيراژ اعلاميه بايد بالا برود، سازماندهى نادرست پائينش ميآورد، حجم کار انبارها، مراکز تکثير، مبلغين کتبى و شفاهى و بطور خلاصه همه ارگانها و نهادهاى گروه بايد افزايش يابد، سازماندهى نادرست وادارمان ميکند حجم کار را کاهش دهيم. همه رفقا قطعا دهها مثال زنده از عرصه فعاليت خود دارند. آرى اين همه بر اهميت سبک کار کمونيستى و سازماندهى صحيح کمونيستى تأکيد ميکند. اين واقعيات موجود همه اجتناب ناپذير نبودهاند، اراده ما در شکل گيرى اينها نقش اساسى داشته است و اکنون نيز قابل اصلاحند و اراده ما در اصلاحشان عامل تعيين کنندهاى است. پس بايد دست به کار شد، سازمان و جنبشى بوجود آورد که امکان اتخاذ عملى نظرات صحيح خود را داشته باشد. بايد گرد و غبار تفکر پوپوليستى در زمينه تشکيلات را از لباسمان بتکانيم و اين براى کسانى که در تئورى و برنامه و تاکتيک چنين کردهاند امر دشوارى نيست. به اين هم اميدوار و خوشبينيم بى آن که ذهنى گرايى کرده باشيم. در اين خصوص نوشته ديگرى داريم که به دستتان خواهد رسيد.
10
حرف خود را خلاصه کنم:
11
بحث قدرت گشوده است. تاکيتک هاى طرح شده ما صحيحاند، ارزيابى ما از شرايط عينى صحيح است، بيانيه راهنماى ماست، اما عمل ما از فکر ما عقب است. اين عقب ماندگى را بايد سريعا جبران کرد، و اين راهى جز اين ندارد که با سرعت و قاطعيت قدرى از آن فکر "جلو افتاده" را صرف تشکيلات و شيوههاى کمونيستى کار تشکيلاتى کنيم و با استنتاجات تشکيلاتى آن جامه عمل بپوشانيم. از برخورد فعال به نيروهاى ديگر مارکسيست لنينيست تا تصحيح سياست تبليغ، از تفکيک اصولى ارگانهاى مرکزى از ارگانهاى منطقهاى و محلى، تا تصحيح شيوههاى حمل و نقل، از بازبينى مساله سانتراليسم و دمکراسى در درون تشکيلات در شرايط حاضر، همه و همه ملزومات تحقق آن اهداف سياسى- طبقاتىاند که به حکم شرايط عينى جامعه قابل دسترسىاند.
12
هيچ کس فردا از ما نخواهد پذيرفت که دليل عدم توفيق امروز ما اين بود که ما "خوشبينانه" موفقيت را ممکن قلمداد کرده بوديم، حال آنکه زمانه، زمانه شکست بود...
منصور حکمت
منتشر شده در جزوه اى ده صفحه اى به همين نام
m-hekmat.com #2590fa.html
|